بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی
۱۳
فروردين

از ابتدای خلقت انسان دائماً در حال مبارزه بوده

در کنار خلقت انسان، یک عابد الهی، رجیم می شود تا در جبهه مقابل قرار بگیرد.

هدف متعالی انبیاء الهی:

- مبارزه با ابلیس لعین

- مبارزه حزب و ایادی شیطان

- مبارزه با شیطان نفس

 

تا به امروز که جمعی در کنار هم گرد آمده، به حاکمیت خدا «آری» گفته اند و به سلطه ی طاغوت «نه»!

دیروز وقتی شیطان دید امت اسلامی در مقابل او قد علم کرده اند برایش سنگین آمد...

سر و صدایش در آمد

احساس خطر کرد

و دست به کار شد...

ساده ترین و کم هزینه ترین کار برایش تفرقه ی درونی بود.

- برجسته کردن تفاوت های قومیتی           

-برجسته کردن اختلافات مذهبی
-

اینطور مردم خودشان عصای دست دشمن می شدند

عده ای تعصّب به خرج می دادند

 عده ای هم آب در آسیاب آنها می ریختند:

یه ترکه... یه لره...

 

نتیجه...؟

یادش بخیر!

فتنه ها خوابید!

این کار جواب نداد و جبهه کفر نا امید شد!

 

قدم بعد هجوم نظامی به مرزهای زمینی بود.

یک دنیا در مقابل یک کشور نوپا با کمترین تجهیزات جنگی!

اینجا هم حزب خدا سربلند بود و...

جبهه ی کفر ناامید شد!

اینجا دشمن یک عقب گرد تاکتیکی کرد تا فرصتی دیگر برای حمله پیدا کند...

 

به صورت نرم و خزنده از دریچه فرهنگی وارد شد تا این جبهه را از درون بپوساند و از همین جبهه برای خودش یارگیری کند!

-ضربه به پایه های اعتقادی
-ایجاد فاصله بین مردم و انقلاب و اهداف الهی آن
-تحریک شهوات به قصد اینکه انسانها اسیر لذتها شوند.
-شیوع فرهنگ لذت گرایی، تجمّل گرایی و دنیا پرستی.

یک حمله ی سه جانبه:

-از طرفی باید مردم را مصرف گرا بار بیاوریم و آنها را به آسایش و راحت طلبی عادت دهیم.
-از طرف دیگر با ابزار تحریم و سنگ اندازی های اقتصادی جیب ها را خالی کنیم تا پولی برای خرج کردن نداشته باشند.
-از طرف دیگر هم همه ی تقصیرها را به گردن حکومت بیندازیم و بی عدالتی ها را به رخ مردم بکشیم...

نتیجه چه می شود؟؟؟

اینطور هم می شود از جبهه مقابل یار کشی کرد؛ اینطور می شویم عصای دست دشمن!

 

 اما...

هنوز راهپیمایی ها شلوغ است...

هنوز وضعیت خیابانها آرام است...

هنوز نمازهای جمعه برقرار است...

 

و این یعنی ...

جبهه کفر نا امید شد!

دشمن انواع فتنه ها و تحریمها و تحریک ها را هم امتحان کرد و مبهوت ماند! چون هر کدام از اینها برای وارونه کردن یک نهضت کافی بود.

 

این خورشید فروزان که هیچ!

زورشان به شعاعهای این جریان هم نرسید...

نه غزه! نه لبنان! هیچ یک آسیبی ندیدند...

شاخکهای دشمن تیز شد!!!

ترسید! گویا زمان تفسیر این وعده رسیده:

 

او خدایی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر تمام ادیان چیره و پیروز گرداند، گرچه مشرکین بد بدارند و ناراضی باشند.

سرّ این ناامیدی کجاست؟

کدام لایه از حفاظهای این نهضت است که اینقدر مقاوم است؟

یک حفاظ اکتیو و پویا که در مقابل هرگونه تهدیدی عکس العمل مناسب دارد و مایه ی نا امیدی جبهه کفر است...

 

نا امیدی...

جبهه ی کفر...

این کلمه ها آشنا نیست؟؟؟

....

نمونه نا امیدی یک سردمدار کفر:

فرانسیس فکویاما در کتاب پایان تاریخ:

شیعه پرنده ای است که افق پروازش بالاتر از تیرهای ماست، شیعه دو بال دارد بال سرخ که بال شهادت است و بال سبز که بال انتظار است؛

شیعه زرهی بر روی این دو بال بسته ...

 

به نظر شما این زره چیست که اینطور جبهه کفر را سراسیمه کرده؟

جبهه کفر «الذین کفروا»

ناامیدی «یئس»

درست است!

 

الیوم یئس الذین کفروا من دینکم

 

-چیزی که اسلام را از تمام ادیان سابق متمایز کرد.
-چیزی که آینده ی این دین را تضمین کرد و این قابلیت را داد که جهان شمول و فراگیر شود.
-چیزی که تمام سردمداران کفر در برابر آن احساس ضعف کرده اند.

(ولایت)

امام پاسبان دین و نگهبان مسلمین است.

 الْإِمَام‏... حَافِظٌ لِدِینِ اللَّه‏
ولیّ فقیه از این حیث نیز نائب امام است...

 الفقهاء حصون الإسلام

*************************************

تنها یک مشکل...

یک قطعه از این پازل آسیب پذیر است!

 

ولیّ خدا تا کِی حافظ امت است؟

دست حمایت خدا تا کی پشت این امت است؟

تا وقتی مردم باشند...

پشت سر ولیّ الهی...

مثل الإمام مثل الکعبة ... (پیامبر خدا به حضرت علی فرمود: امام مانند کعبه است که مردم وظیفه دارند به سراغ آن بیایند و نه اینکه او به سمت مردم برود و مردم را دور خود گرد آورد)

 

الگوی کوچک جمهوری اسلامی یک فرصت آزمون

بیایید اعلام آمادگی کنیم...

همین حالا...

به امام زمان اثبات کنیم که یار او هستیم...

پشت او را خالی نخواهیم گذاشت...

 

حالا که سایه ی ولایت بر سر ماست خیالتان راحت... ولیّ الهی خودش از همه چیز محافظت می کند.

شما فقط به کنار گذاشتن او رأی ندهید!

تا خودتان نخواهید راه نفوذی بر شما نیست.

عصای دست شیطان نشوید...

  • مهدی جهانشاهی
۱۳
فروردين

برایم سؤال بود که چرا هروقت کسی را می بینم که به جمهوری اسلامی خرده گیری می کند و دائم اعتراض و بدگویی می کند، خیلی سریع خودش را لو می دهد و همان اشکالی را که به ناپاکی مسؤولین (مسؤولین پاک) گرفته، خودش مرتکب می شود و اینقدر زود خودش را لو می دهد.

چرا مثلاً وقتی راننده تاکسی می گوید: مسؤولین همه دزد هستند، خود آن راننده در حساب کردن کرایه بی انصافی می کند و نشان می ددهد که چندان دست خودش پاک نیست!

یاد این روایت افتادم که می گوید:

من عیر مؤمناً بذنب قد فعله لم یمت حتی یرتکبه!

هرکس مؤمنی را به خاطر گناهی که انجام داده! سرزنش کند، نمی میرد مگر اینکه خودش آن گناه را مرتکب شود.

یعنی جمهوری اسلامی آبرویش نزد خدا کمتر از یک مؤمن است؟

یک پست در تحلیل این موضوع گذاشته بودیم که مراجعه کنید...

  • مهدی جهانشاهی
۱۳
فروردين

چند پست قبل گفتیم که مبارزه با جبهه ی نفاق سبک و سیاق متفاوتی دارد. گفتیم که منافق را فقط  یک چیز از دور خارج می کند و آن بصیرت مردم!

اگر چهره ی منافق نزد مردم منکشف نشده باشد خواهد توانست به نفاق و دو رویی خود ادامه دهد و مخفیانه هر کاری بکند، اگر مردم آن چهره ی پلید منافق را نبینند امام حسین هم به مذبح می رود و مردم هنوز یزید را خلیفه ی مسلمین حساب می کنند! اگر بصیرت نباشد حضرت زهرا باید خرج شود تا مردم چهره ی منافق را ببینند، امام حسن و امام حسین هزینه می شوند تا به قیمت خونشان چهره ی یک منافق را رو کنند.

برخی روایات آخر الزمان نیز گویای این مطلب هستند که: فتنه های اخر الزمان برای این است که چهره ی منافقین فاش شود و از دور خارج شوند.

رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) : لا تکرهوا الفتنة فی آخر الزمان ، فإنها تبیر المنافقین.
- الإمام الصادق ( علیه السلام ) : تمنوا الفتنة ففیها هلاک الجبابرة وطهارة الأرض من الفسقة.

گفتیم که رسول خدا نیز از مردم گلایه داشت که چرا در مورد منافقین موضع گیری مناسبی ندارند و نفاق آنها را درک نکرده اند!فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَینِ (نساء 88)

دیگر چکار باید بکنند تا نفاق آنها را باور کنیم؟!

مثلاً این که بایستیم و بایستیم تا بنی صدر مملکت را به باد بدهد، بعد مجلس بیاید و رأی به عدم کفایت او بدهد، اسم این را بصیرت نمی گذارند، زودتر از این می شد چهره ی بنی صدر را افشا کرد. همین مجلس هم در مورد بنی صدر دو دل و مردّد بود و برخی از او همچنان دفاع می کردند. 

دیگر چه کار باید با ما بکنند تا آنها را از دور خارج کنیم؟

وقتش نشده که هاشمی از دور خارج شود؟ حتماً باید مملکت را به باد بدهد تا نفاق او را باور کنیم؟

تعابیر رهبری صریح تر و بی پرده تر از دیروز شده، اما همچنان مردم دو دل و دو دسته اند و یکصدا نمی خواهند جبهه ی نفاق را از دور خارج کنند.

ماهواره ها از لیست هاشمی حمایت کردند؛ شورای نگهبان را هرچه توانست تخریب کرد و از جانب رهبری هم جواب گرفت؛ حالا هم برای ریاست خبرگان و خرابکاری های بعد از آن خیز برداشته. باز هم ما مردّد و دو دل هستیم.

چرا هزینه ی از دور خارج شدن منافقین را بر خودمان سنگین می کنیم؟

در این مدت رهبری بارها کلمه ی خیانت و نفوذ را به کار برده و ما اصلاً به روی خودمان نمی آوریم که شاید نفوذ در همین نزدیکی ها باشد...

بیدار شویم... دارد دیر می شود...

 

قبل از این هاشمی در سال 88 خودش را نشان داد و لو رفت و حذف شد؛ قبل از آن هم در سال 84 وقتی رأی نیاورد حذف شده بود.

ما چرا اصرار داریم مهره ی سوخته را از زباله دان بیرون بکشیم و دوباره احیاء کنیم؟

  • مهدی جهانشاهی
۰۷
فروردين

احمدی نژاد از آنجایی که تنها رئیس جمهور فعال اصولگرایان بوده است، و از طرفی اوایل دوران او مردم طعم خوشی را چشیدند و البته پایانی تلخ  را با او تجربه کردند، لازم است تحلیل صحیحی از او داشته باشیم تا از قوت ها و ضعفهای او برای آینده استفاده کنیم.

حرفهای مختلفی در مورد او گفته می شود که برخی هیچ شباهتی به هم ندارند! از جمله:

  • یکی مثل بقیه و هم دست آنها (هم دست هاشمی یا هم دست رهبری!)
  • آدمی بی کله که داشت مملکت را به باد می داد، از بس گفت: تحریم ها کاغذ پاره اند دشمن را علیه کشور شوراند!
  • خرش از پل گذشت، موقعیت را چسبید (از اول منتظر دور دوّم بود و وقتی جایش را محکم کرد، شروع کرد به چپاول!)
  • به ریاست رسید و حمایت مردم دنیا را دید، باد کرد:  (إنّ الإنسان لیطغی أن رآه استغنی)
  • نعمتی بود که مردم شکر نکردند، تبدیل به نقمت شد (ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ)
  • آدم خوبی بود ولی دور و برش را خالی گذاشتند، کمی هم کله شقی خودش باعث این امر شد.
  • خیلی هم خوب کار کرد و هرکس دیگر جای او بود بهتر از این نمی توانست بحران را مدیریت کند!

البته بعضی از این احتمالات با بعضی دیگر قابل جمع اند و می توانند جزئی از علت خرابکاری او باشند. اما آنچه باید توجه کرد این است که: آیا اشکال احمدی نژاد در رویکرد او بود یا در مرحله ی اجرا؟

برخی رویکردهایی که احمدی نژاد داشت واقعاً قابل تقدیر است و «بد اجرا کردن برنامه» نباید اصل آن رویکرد را زیر سؤال ببرد.

-  مثل اهمیت دادن به ضعفا و مستمندان

-  مثل زحمت برای خودکفایی

-  مثل اعتماد به نفس و امید بخشیدن به جامعه

-  و مثل باج ندادن به دشمن!

البته به فرموده ی رهبری حتی احمدی نژاد هم اواخر بریده بود و دم از مذاکره می زد و گویا این رهبری بود که نگذاشت احمدی نژاد بپرد بقل آمریکا!

مهمترین نکته ای که باید بررسی شود این است که: آیا دشمن ستیز بودن احمدی نژاد به ضرر مملکت تمام شد؟ یعنی آیا دشمن ستیز بودن هزینه دارد؟

خوب است توجه کنیم که زحمت هایی که متوجه ما در آن دوران شد در مسیر پیشرفت بود! یعنی چون می خواستیم هسته ای داشته باشیم، چون می خواستیم rq170 داشته باشیم، چون می خواستیم خودمان باشیم! این دشمن را جری می کرد و به سنگ اندازی وا می داشت. یعنی فکر نکنیم که به یک جمله حرف زدن [کاغذ پاره نامیدن تحریمها] دشمن اینقدر هزینه تحمل می کند و دنیایی را علیه ما بسیج می کند!

این هم قابل توجه است که: تا زمانی که ما ایستادگی می کردیم، کمک و حمایت خدا را به همراه داشتیم، ولذا آن تحریمهای فلج کننده که هر کشوری را بدبخت می کرد مایه ی استحکام بیشتر اقتصاد ما شد. توّرم بود اما رکود نبود و مردم پول داشتند، کارگاههای تولیدی تعطیل نشده بودند، تحریمها را دور می زدیم و کار را به هر شکلی که شده پیش می بردیم.

در این بین خیانت اصلی را آنهایی کردند که در بازارهای تهران سر و صدا کردند و به دشمن پالس دادند که: تحریم ها دارد اثر می کند!

خیانت بزرگ تر را هم آنها کردند که از مقاومت خسته شدند و به اعتدال و سازش رأی دادند که امروز به وضوح داریم ضرر آن را می بینیم و چوب آن را می خوریم.

خدا هم گفته بود که: اگر باب میل دشمن کاری بکنید، دیگر از یاری من خبری نیست! (وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ-بقره 120)

  • مهدی جهانشاهی
۰۷
فروردين

خیلی ها خوشحال شدند وقتی سال 84 هاشمی رأی نیاورد و احمدی نژاد رأی آورد. فکر کردند معنایش حذف هاشمی است. اتفاقاً حادثه ی عجیب و خاطره  انگیزی بود! اما دیدیم که هاشمی نه تنها حذف نشده بود بلکه به راحتی توانست روحانی را در معرکه ی انتخابات بالا بیاورد و پیروز کند.

بعضی ها هم امروز دلخوش اند که عمر روحانی به سر آمده و زود است که مردم از رأی دادن به او پشیمان شوند و یک نفر دیگر مثل احمدی نژاد (یا بهتر از او) را سر کار بیاورند.
خدا را شکر! مردم سرشان به سنگ خورد وبه دامان انقلاب برگشتند. اما به هر حال اسم این را بصیرت نمی گذارند بلکه این بلا تکلیفی است!
فرقش در این است که بصیرت یک تجربه و نتیجه گیری است در حالی که بلا تکلیفی یعنی بیگدار به آب زدن و بی مبنا عمل کردن.
این کجایش بصیرت است که از هاشمی فرار کنند و بپرند بغل خاتمی، بعد از خاتمی فرار کنند و بپرند بغل احمدی نژاد، بعد از او هم فرار کنند و بپرند بغل روحانی و همینطور... آخر هم نفهمند کجای کارشان درست بوده و کجای کارشان نقطه ضعفشان بوده؟!


  • مهدی جهانشاهی
۲۲
اسفند

 

وعده‌ای که عملی شد   (از زبان همسر سردار شهید: محمدجواد روزی­طلب)

 

... جنازه ی شهید را آورده بودند. صبح، زودتر از همه از خانه بیرون رفتم تا با جنازه ی حاج جوادم خلوتی کنم و او را ببینم. درِ تابوت را باز نکرده بودند تا من برسم.

در تابوت را باز کردند، سر و رویش خیلی تمیز بود، مثل اینکه تازه از حمام آمده بود. روی صورتش شبنم نشسته بود. همین طور که محوش شده بودم دیدم که دستش خونی است، خون هم تقریباً تازه بود. دیدم حاجی با دستش، لباس‌هایش را بالا گرفته و جای تیری که به پهلویش خورده و باعث شهادتش شده را به من نشان داده است. یاد حرفش افتادم که گفته بود: «وقتی شهید شدم، خودم نشانت می‌دهم کجایم تیر خورده». حتی بعد از شهادتش هم به قولش عمل کرد...

در شب شهادت حضرت زهرا در عملیات کربلای 5، از جانب پهلو زخمی شد و با همان زخم به شهادت رسید. قرار بود رمز عملیات «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» باشد، اما شهید حاج حسین خرازی گفته بود بیایید رمز این عملیات را «یازهرا» بگذاریم...

 Shiraze.ir

(کد خبر: 53743)

 

 

ایام فاطمیه و راه بازگشت

چند شب قبل از عملیات، احمد همراه با یکی از دوستانش برای انجام آخرین شناسایی به محور دشمن رفته بود. نهر ابوعقاب پر از موانع بود. به هر زحمتی که بود از موانع عبور کردند و خود را به عمق دشمن رساندند. سنگرهای کمین عراقی ها را شناسایی کردند. پس از شناسایی، در حال برگشت، هر دو در سیم های خاردار و لابه لای موانع گیر کردند، طوری که حتی نمی توانستند تکان بخورند. در آن ساعت، آب جذر شده بود، با دشمن نیز بیش از چند متر فاصله نداشتند و نمی توانستم تکانی بخورند و سر و صدایی بکنند... هر قدر تلاش کردند که خود را رها کنند نتوانستند؛ راه بازگشتی نیست، گویا وقت خداحافظی شده!  در حالی که اشک در چشمان شان حلقه زده بود، هم دیگر را در آغوش گرفتند و حلالیت طلبیدند.

آن روزها ایام فاطمیه بود به حضرت زهرا (سلام الله علیها) متوسل شدند. دوست احمد به هر زحمتی از شر سیم های خاردار نجات پیدا کرد. اما وضعیت احمد بسیار دشوارتر بود و امکان رهایی او وجود نداشت. از احمد خداحافظی کرد و به طرف نیروهای خودی برگشت...

که به عقب برمی گشت، احساس کرد چیزی به سرعت به طرفش می آید. ترسید و با خود گفت: «بدبخت شدم! عراقی ها هستند! حتماً احمد را گرفته اند و حالا به طرف من می آیند».

به زیر آب رفت، تا او را نبینند. وقتی آهسته از زیر آب بیرون آمد، دید احمد است. باور کردنی نبود! احمد خود را در آغوش او انداخت و با صدای بلند گریست، چند دقیقه هر دو گریستند. پرسید: «چه طوری نجات پیدا کردی؟»

: «نمی دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم که خود را از شر سیم های خاردار خلاص کنم نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می شد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه (علیهم السلام) متوسل شدمیکی یکی سراغ آن ها رفتم. امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) ... جوابی نیامد. یک لحظه یادم آمد که ایام فاطمیه است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(سلام الله علیها) دراز کردم و با تمام وجودم از او خواستم که نجاتم بدهد. نذر کردم. گریه کردم. التماس کردم. دعا کردمدر همین حال احساس کردم

یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد در آب اروند پرتم کرد. آن حالت را در هوشیاری کامل احساس کردم».

(شهید جولاییان/اروند خاطرات، 208)

 

 

میهمان مادر

 

نیمه ی شباز خواب پریدم!

صدای گریه می­ آمد

کمی که به خودم آمدم متوجه شدم صدا از توی هال است، جایی که عبد الحسین خوابیده بود...

حدس می زدم عبد الحسین بیدار است و مشغول مناجات! وقتی فهمیدم خواب است جا خوردم و کمی ترسیدم. کمی دقت کردم دیدم دارد با حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف می زند. بلند بلند مثل مادر جوان­مرده ناله می کرد و درد دل! اسم دوستان شهیدش را می برد... اونها همه رفتن مادر جان! پس کی نوبت من می شه؟

سر و صدایش هر لحظه بیشتر می شد؛ ترسیدم که از صدایش همسایه ها بیدار شوند! دستپاچه صدایش کردم: عبد الحسین! چند بار دیگر بلندتر صدایش کردم، یکپاره از خواب پرید. صورتش  خیس اشک بود. گفتم: از بس که رفتی جبهه دیگه توی خواب هم فکر منطقه ای!

انگار تازه به خودش آمد. ناراحت گفت: چرا بیدارم کردی؟! پتو را انداخت روی سرش و رفت توی اتاق، گوشه ای کز کرد. با ناراحتی گفت: من داشتم با بی بی درد دل می کردم، آخه چرا بیدارم کردی؟! خودم را که جای او گذاشتم بهش حق دادم. خواستم از ماجرای خوابش سر در بیارم، اما چیزی نگفت.

وعده ی دیدار نزدیک بود و عبد الحسین خود را مهیای سفر می کرد، سفری که بازگشت ندارد...

***

از زبان همسر شهید عبد الحسین برونسی

 (بین همرزمان شهید مشهور است که حضرت صریقه ی کبری زمان و مکان شهادتش را به او فرموده بود و آن قدر این قضیه آفتابی بود که شهید به رفقای رزمنده اش گفته بود: اگر من در فلان تاریخ و فلان جا شهید نشدم در مسلمانی ام شک کنید).

 

 

 

خاکهای نرم کـوشـک ص239

  • مهدی جهانشاهی
۲۱
اسفند

 

جلسه 1  چرا باید غرب را شناخت؟

جلسه 2  عصر خرافه گرایی

جلسه 3  عصر اسطوره گرایی

جلسه 4  عصر طبیعت گرایی

جلسه 5  عصر خرد گرایی

جلسه 6  عصرخرد گرایی

جلسه 7  عصر شیطان گرایی

جلسه 8  عصر یونانی مآبی(هلنیسم)

جلسه 9  بازخوانی تورات

جلسه 10  عصر امپراتوری روم 

جلسه 11  قرون وسطی(1)

جلسه 12  قرون وسطی(2)

جلسه 13  عصر ایمان در قرون وسطی

جلسه 14  عصر مدرن(جهان دکارت)

جلسه 15  انتقال از سنت به مدرنیته

جلسه 16  سکولاریسم

جلسه 17  مولفه های غرب فلسفی

جلسه 18  غرب هژمون

جلسه 19  ژئوپلیتیک

جلسه 20  جهان تافلر

حلسه 21  جهان هانتینگتون

حلسه 22  نهادهای تصمیم ساز

حلسه 23  جهان فرانسیس فوکویاما

حلسه 24  پارادایم های حاکم بر جهان

حلسه 25  فمنیسم

حلسه 26  فراماسونری

حلسه 27  انتقال شناسی به مثابه روش

حلسه 28  نیل به گزشافت

حلسه 29  وضعیت پست مدرن

حلسه 30  ترانس مدرنیسم

جلسه 31  جهان برژینسکی

جلسه 32  جهان برژینسکی (2)

جلسه 33  هنر در غرب

جلسه 34  هنر در غرب(2)

جلسه 35  پروتکلهای یهود

جلسه 36  اخلاق در غرب

  • مهدی جهانشاهی
۲۱
اسفند

سخنرانی أخیر رهبر بزرگوار در جمع خبرگان نشان داد که اوضاع چندان هم به وفق مراد ایشان نیست و به دغدغه های ایشان کاملاً بی اهمیتی می شود! (قابل توجه آنهایی که همه ی مشکلات را متوجه رهبری می دانند).

کاملاً مشهود است که لحن حضرت آقا صریح تر شده و جدیداً بی پرده تر صحبت می کنند.

این بخشهای سخنرانی را با کمی توضیح از ما، ملاحظه کنید:

 

توجّه بشود در ایّام فاطمیّه، به‌مناسبت ذکر مناقب آن بزرگوار، ذکر شهادت آن بزرگوار، مسائل اختلاف‌افکن مطرح نشود. امروز جزو اولویّتهای اصلی جامعه‌ی روحانیّت این است که نگذارند کاری را که آمریکا دارد با زحمت انجام میدهد، صهیونیست‌ها دارند با زحمت انجام میدهند، ما به‌سهولت این کار را برای آنها انجام بدهیم؛

ظاهراً تعریض به برخی مراجع حاضر باشد که گفتند: وحدت بین ظلمت و نور ممکن نیست!

 مرحوم آقای خزعلی (رضوان الله تعالی علیه) امتحانی از نوع دیگر و بسیار دشوار را دادند؛ ...  آنجایی‌که بحث نزدیکان و منتسبان بود، با کمال صراحت، با کمال شجاعت [ایستادند]

تعریض به هاشمی که وقتی پسرش به زندان افتاد، پشتش را گرفت و به رأی دادگاه تمکین نکرد.

بعضی هستند که مجلس خبرگان از حضور آنها بهره‌مند میشود، نه آنها از حضور در مجلس خبرگان. امثال جناب آقای یزدی یا جناب آقای مصباح، کسانی هستند که وقتی در مجلس خبرگان حضور داشته باشند، مجلس وزانت بیشتری پیدا میکند. نبودن اینها در مجلس خبرگان، به اینها هیچ‌گونه ضرری نمیزند. بله، برای مجلس خبرگان نبودن اینها خسارت است.

تعریض به تهرانی ها که به این دو بزرگوار رأی ندادند.

و تعریض به مجلس خبرگان که خلأ بزرگان در آن احساس می شود.

شنیده شده که «آقا، خیانت میکنند؛ اسم فلانی را می‌آورند، رأی فلانی را به جایش در می‌آورند»؛ از این حرفها شنیده‌اید؛ مرتّباً یک عدّه‌ای بیرون گفته‌اند و یک عدّه‌ای هم در داخل آنها را بازگو کرده‌اند و همان حرفها را در داخل کشور تکرار کرده‌اند... این نشان داد بی‌اعتباری حرف کسانی را و اقدام کسانی را که یک وقتی یک انتخاباتی مثل سال ۸۸ را نامعتبر دانستند و آن فتنه‌ی مضر و مُهیب را برای کشور به‌وجود آوردند؛ به‌خاطر اینکه متّهم کردند کشور را به اینکه انتخابات انتخابات ناسالمی است؛ نه، انتخابات سالم بود؛ هم امروز سالم بود، هم دوره‌های قبل سالم بود، هم سال ۸۸ سالم بود، هم سال ۸۴ سالم بود؛

بدون شرح

یک نکته‌ی دیگری که باز در این انتخابات واضح شد و بسیار خودش را نشان داد، رفتار کاملاً نجیبانه‌ی کسانی بود که رأی نیاوردند. اگر آن کسانی که رأی نیاورده‌اند، بنا میکردند اعتراض کردن و دعوا کردن و شِکوه و گلایه کردن و در بلندگوها حرف زدن، وضع آرام نمیماند ... برخلاف رفتار نانجیبانه‌ی کسانی که در سال ۸۸ عمل کردند که چون رأی نیاوردند، دعوا راه انداختند، مردم را به خیابانها کشاندند، کار را به زدوخورد کشاندند، برای کشور هزینه درست کردند، دشمن را جری کردند، طمع دشمن را برانگیختند؛

یعنی ما هم اگر می خواستیم می توانستیم از این کارها بکنیم و بهانه ی کافی هم برای زیر سؤال بردن انتخابات داشتیم.

بعضی - باید گفت به تبعیّت ناخواسته و نادانسته از دشمن - برخی از اشکالات را متوجّه میکنند به شورای نگهبان؛ بنده حقیقتاً گله دارم از این‌گونه افراد. شورای نگهبان کار خودش را با جدّیّت، با زحمت فراوان، با تلاش انجام داد. شما هم جای شورای نگهبان باشید، غیر از این عمل نخواهید کرد... لجن‌پراکنی کردن علیه شورای نگهبان حقیقتاً یک کار غیر اسلامی، غیر شرعی، غیر قانونی و غیر انقلابی است.

تعریض به شخص آقای هاشمی که دست راست رهبری نشسته بود. قبل از انتخابات رو به شورای نگهبان گفت: شما خودتان مشروعیتتان را از کجا آورده اید...!

بنده از برادران عزیزمان در دولت درخواست کردم که یک قرارگاه اقتصاد مقاومتی تشکیل بدهند؛ فرماندهی برایش بگذارند... قرارگاه لازم دارد، قرارگاه هم فرمانده لازم دارد. ما پیشنهاد هم کردیم، قبول هم کردند، کارهایی هم دارد انجام میگیرد؛ منتها باید این کارها محسوس بشود، باید اینها دیده بشود. فعّالیّتهای دولتی - فرض کنید فلان معامله‌ای که در فلان‌جا انجام میگیرد - باید مشخّص بشود که این کجای اقتصاد مقاومتی قرار میگیرد؛ این را ما به مسئولین عزیزمان تذکّر دادیم که فلان‌جا شما دارید فلان‌چیز را میخرید یا فلان‌چیز را معامله میکنید، خیلی خب، در صحنه‌ی عرصه‌ی اقتصاد مقاومتی، این معامله در کجای این جدول عظیم قرار میگیرد؛ باید مشخّص بشود. یعنی معیار همه‌ی کارهای اقتصادی، فعّالیّتهای اقتصادی ما بایستی برنامه‌ی عظیم و همه‌جانبه‌ی اقتصاد مقاومتی باشد.

تعریضی واضح به دولت که کارهای شما هیچ همخوانی با روح اقتصاد مقاومتی ندارد و فقط شعار می دهید که: داریم اقتصاد مقاومتی را اجرا می کنیم... قرارگاه تشکیل داده ایم و ... چندی پیش رئیس جمهور در جواب خبرنگار یزدی که پرسید برای اقتصاد مقاومتی چکار کرده اید؟ جواب داد: قرارگاه تشکیل داده ایم!

 بنده حدود چهارده پانزده سال قبل از این، مسئله‌ی علم را و عبور از مرزهای موجود علم را و ابتکار علمی را مطرح کردم؛ یک عدّه‌ای گفتند نمیشود؛ بعضی‌ها آمدند در تلویزیون گفتند نمیشود. امروز ملاحظه میکنید که شده؛ همه اعتراف میکنند که شده. سرعت پیشرفت کشور از متوسّط سرعت پیشرفت علمی دنیا چندین برابر بیشتر بود؛ ... [این سرعت] بیشتر بود و الان کم شده؛ این کم شدن را هم من هشدار دادم [امّا] یک عدّه‌ای اعتراض کردند. امروز یا دیروز در خبرها خواندم که وزیر علوم گفته که سرعت پیشرفت علمی کم شده؛ ببینید! این را ما شاید حدود شش هفت ماه قبل از این در صحبتمان گفتیم، 

این هم ضعف دیگر دولت نسبت به دولت قبل است که آن را حاشا می کردند و حالا خودشان اعتراف کرده اند.

ما از لحاظ فرهنگی باید کشور را، ملّت را و جوانان را مصون‌سازی کنیم؛ این برنامه‌ریزی میخواهد. این هدف را اوّل باید قبول کنیم و به آن اعتقاد پیدا کنیم، بعد که اعتقاد پیدا کردیم برویم برنامه‌ریزی کنیم برای این کار

تعریض به رئیس جمهور که قبلاً گفته اصلاً این کار ربطی به دولت ندارد!

با اینکه ایشان یک روحانی هستند اما اصلاً اعتقادی به فرهنگ ندارند!

مراد ما از پیشرفت، پیشرفت صوری نیست، پیشرفت حقیقی است. پیشرفت صوری این است که یک رونق ظاهری به اقتصاد بدهیم، یک مقداری جنس وارد کنیم و زرق‌وبرقی بدهیم؛ ... پیشرفت واقعی این است. دیروز شنیدم که این فرمانده محترم سپاه(۸) که در تلویزیون راجع به این موشکها و مانند اینها صحبت میکرده، گفته است که اگر تمام اطراف کشور ما را هم حصار بکشند که هیچ‌چیزی وارد نشود و هیچ‌چیزی خارج نشود، ما در ساخت این موشکها دچار مشکل نمیشویم؛ 

یعنی از سپاه یاد بگیرید و اینقدر ریاکاری کنید.

این همه واردات پدر کشور را در آورده!

مسئولان آماج این نفوذند؛ برای چه؟ هدف چیست؟ هدف این است که محاسبات مسئولان را عوض کنند و تغییر بدهند؛ یعنی مسئول جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که با ملاحظه‌ی هزینه و فایده احساس کند که باید این اقدام را بکند، این اقدام را نکند؛ نفوذ برای این است به این نتیجه برسد که فلان رابطه را قطع کند، فلان رابطه را ایجاد کند؛ نفوذ برای این است که این محاسبات در ذهن مسئولین عوض بشود. آن‌وقت، وقتی نتیجه این بشود که فکر مسئولین و اراده‌ی مسئولین در مشت دشمن قرار بگیرد، دیگر لازم نیست دشمن بیاید دخالت مستقیم بکند؛ نه، مسئول کشور همان تصمیمی را میگیرد که او میخواهد. وقتی محاسبه‌ی این حقیر عوض شد، تصمیمی را میگیرم که او میخواهد؛ من همان کاری را که او میخواهد مفت و مجّانی انجام میدهم؛

رابطه با سوریه و یمن را قطع کنیم، رابطه با آمریکا را ایجاد کنیم.

رویکرد دولت همین بوده و این قابل مشاهده است. مدافعان حرم که از سوریه بر می گردند می گویند: از وقتی که دولت کمک به سوریه را قطع کرده وضع تغذیه در آنجا سرسام آور شده.

[میخواهند] باور به استقلال را عوض کنند. بعضی‌ها البتّه ناشیگری میکنند؛ می‌بینیم گاهی اوقات در بعضی از مطبوعات، صریحاً استقلال کشور را یک امر قدیمی و کهنه‌شده میدانند و میگویند امروز دیگر استقلال کشورها مطرح نیست. یعنی چه؟ ... نفوذ یعنی این. البتّه این کاری است که دارد انجام میگیرد.

حرفهایی که از مشاورین دولت بارها شنیده ایم.

من میبینم بعضی از برادران ما گاهی اوقات میگویند که ما باید با همه‌ی دنیا رابطه داشته باشیم؛ خب بله، با همه‌ی دنیا - البتّه منهای آمریکا و رژیم صهیونیستی - باید رابطه داشته باشیم؛ ما مشکلی نداریم. اوّلاً همه‌ی دنیا فقط اروپا و فقط غرب نیست؛ در همین حدود چهار سال قبل از این و در همین شهر تهران، مگر اجلاسی تشکیل نشد که بیش از ۱۳۰ یا ۱۴۰ کشور در آن شرکت کردند؟ 

سخنان اخیر رئیس جمهور که این حرفها را تکرار کرد.

با اروپا هم ما مشکلی نداریم، اروپایی‌ها با ما مشکل ایجاد کرده‌اند. بنده به یکی از این رؤسای اروپایی‌که اخیراً اینجا آمده بود گفتم که اروپا باید خودش را از تبعیّت آمریکا در سیاستهایش نجات بدهد. اروپایی‌ها تبعیّت از سیاست آمریکا کردند؛ او ما را تحریم کرد، اینها هم تبعیّت کردند؛ او علیه ما تبلیغات کرد، اینها هم تبعیّت کردند. خب، ما چه کار کنیم؟ در قضایای مختلف، اروپایی‌ها بودند که ابتدای به دشمنی کردند. سر قضیّه‌ی آن قهوه‌خانه‌ی میکونوس، رئیس‌جمهور وقت ما را متّهم کردند و به دادگاه میخواستند بکشانند؛ اسمش را به‌عنوان متّهم در دادگاه مطرح کردند! خب چه‌کار کنیم ما با اینها؟ برویم التماس کنیم؟ برویم بگوییم آقا با ما بهتر از این باشید؟ ما کاری نکردیم با اینها؛ اینها هستند که دشمنی میکنند. اگر ما در مقابل دشمنی دشمنانمان با شجاعت و با اقتدار نایستیم، ما را خواهند خورد، خواهند بلعید

تعریض به اروپا که حالا فکر کنید اینها آدم های علیه السلامی هستند. جرم اینها کمتر از آمریکا نیست!

اگر کشور ایران اسلامی قوی باشد و غنی باشد، همان کسانی که امروز دارند شاخ‌وشانه میکشند، همینها می‌آیند پشت دروازه‌ی ما می‌ایستند و منّت‌کشی میکنند. البتّه تا الان اتّفاق نیفتاده؛ این رفت‌وآمدهایی که الان هست، هیچ معنای مثبتی تاکنون برای ما نداشته؛ حالا در آینده ممکن است داشته باشد - نمیدانم - امّا تا الان این رفت‌وآمدهایی که وجود داشته، هیچ اثری [نداشته]. این را هم من باز به یکی دیگر از این آقایان رؤسایی که همین چندی پیش اینجا آمده بودند - آقای دکتر روحانی هم حضور داشتند - گفتم که باید روی زمین معلوم باشد؛ روی کاغذ فایده‌ای ندارد که بنشینید مذاکره کنید، تفاهم کنید سر یک چیزهایی که بعد هم تحقّق پیدا نکند و مشروطش کنید به موافقت فلان‌جا،

زیر سؤال بردن رفت و آمدهای تجاری که در یک سال أخیر باب شده و تعریضی به کشورهایی که اعلام آمادگی برای حضور می کنند ولی در عمل هیچ چیز از آنها دیده نمیشود.

 

  • مهدی جهانشاهی
۲۰
اسفند

پیامبر خدا با تمام توفیقی که در بنا نهادن پایه های امت اسلامی داشت اما موفق نشد شرایط ماندگاری جامعه اسلامی را فراهم کند. بعد از وفات ایشان جامعه اسلامی از ریل خود خارج شد و سرپرستی آن به دست نا اهلان افتاد. نه اینکه پیامبر خدا کم کاری کرده باشند یا اینکه مدیریت ایشان ضعیف بوده باشد، نه! اتفاقاً آن حضرت برای کادر سازی و مدیریت فرهنگی هرچه از دستش بر می آمد انجام داد. مشکل در مردمان آن زمانه بود که در این مدت کوتاه نتوانسته بودند به آن رشد اجتماعی مطلوب برسند و عادتها و تعصبات قومی و قبیله ای را کنار بگذارند.

این است که می بینید بعد از وفات ایشان بلافاصله رکن اصلی جامعه اسلامی که مقام ولایت است، کنار گذاشته می شود و به اسم اسلام کار به دست دیگران می افتد و دیدید که چه ظلمی به خاندان پیامبر روا داشته شد و با دختر پیامبر خدا و خاندان او چه کردند.

این همان پیامبری است که گستره ی ولایت او روز به روز بیشتر می شد و می رفت که عالمگیر و جهانی شود، اما چه زود این رشد متوقف شد و سیر نزولی به خود گرفت...

خداوند نیز در همان دوران حیات پیامبر، به این عقب گرد جامعه اسلامی اشاره می کند و خطاب به مؤمنین هشدار شدیدی می دهد:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ (مائده 54)

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا (آل عمران 144)

ضربه ای که متوجه اسلام شد از خارج نبود (گرچه شیطنت یهودیان نیز مؤثر واقع شد)، آنچه که مسیر اسلام را منحرف کرد خطر «خودی ها» و منافقینی بود که وجهه ی مذهبی به خود گرفته بودند.

به یک معنا پیامبر خدا در مبارزه با کفر توفیق داشت، اما در مبارزه با نفاق نه!

مبارزه با نفاق سبک و سیاقی متفاوت دارد و اقتضاءات خاصی را می طلبد؛ آن رویکردی که برای مبارزه با کفر کارآمد است، معلوم نیست مشکل درونی را برطرف کند و جامعه ی اسلامی را نسبت به خطر خودی ها مصون بدارد.

دفع خطر منافقین و نفوذی ها بسیار پیچیده تر و سخت تر از مبارزه با دشمنان خارجی و جبهه ی کفر است.

نفاق از جنس اعتدال است و منافق سعی می کند همه را با خود همراه کند و رضایت همه را داشته باشد. لذا بر فرض تشخیص و شناخت او، رسوا کردن او کار ساده ای نیست! منافق با یک نرمش قهرمانانه با جبهه ی اسلام همراهی می کند و وقتی به خوبی جای پا باز کرد، ضربه ی خود را وارد می کند و آسیب می زند.

حتی معلوم نیست که پس از خراب کاری منافق از خود ردّ پایی به جای گذاشته باشد، لذا حتی بعد از ایجاد انحراف نیز مقبولیت خود را از دست نمی دهد (آنچنان که پولس یهودی در بین مسیحیت نفوذ کرد و با وجود انحرافی که در آن پدید آورد، هنوز آن تقدّس و مقبولیت را در بین مسیحیت با خود دارد).

هرگونه رفتار نسنجیده و عجولانه هم در رسوا کردن منافق، می تواند نتیجه ی عکس بدهد و شورش و اعتراض عمومی را به همراه داشته باشد (به جهت جای پایی که منافق در جامعه باز کرده است و از خود در دلها بتی به جای گذاشته و از عوام جامعه یارگیری کرده است). آنطور که شاهد بودیم خیلفه ی ثانی چنان خود را مقدس جا زده بود که گاهی به پیامبر خدا را خره گیری می کرد و اشکال تراشی می کرد.

پس چاره ی کار چیست؟ چطور می توان منافق را حذف کرد؟

منافقین را فقط یک چیز می تواند از دور خارج کند و آن بصیرت و حضور مردم. اگر مردم خرده اشکالات منافق را نادیده بگیرند و هویت او را احراز نکنند و نتوانند نسبتِ مشکلات موجود را با طبقه ی نفاق کشف کنند، هرگز نخواهند توانست جبهه ی نفاق را به چالش بکشند و از آن مچ گیری کنند. اینطور خواهد بود که منافق هرکاری بخواهد می کند و مردم هم خواب اند و کاری به کار کسی ندارند.

و نکته ی آخر اینکه: طول زمان بدترین سمّ برای منافق است و اگر منافق نتواند سیر یک مسیر را منحرف کند و از مسیر خارج کند،  گذشت زمان خود او را از دور خارج خواهد کرد. چون پای بند ماندن بر اصول برای منافق مشکل و خلاف مقاصد او است. لذا تعرّض به اصول روزی او را رسوا خواهد کرد.

  • مهدی جهانشاهی
۳۰
بهمن

طبق دو آیه از قرآن هر امتی انقضایی دارد. آیه این است: لکلّ أمّة أحل (اعراف 34 و یونس 49)

دیر یا زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. هر امتی روزی سلسله از هم می گستراند و به پایان عمرش می رسد.

قلدرترین حکومتها سپری شدند و به پایان رسیدند و امروز از آنها خبری نیست! حکام عادل و حکام جائر همه و همه به انقضای خود رسیده اند و این چیز واضحی است.

حتی امت پیامبران الهی هم ماندگار نبودند و بر اثر گرایش مردم به سستی بنیان گسیختند. قوم حضرت موسی و عیسی به آخر خط رسیدند و جای خود را به اقوام آینده دادند، بعضی از آنها اتفاقاً گرفتار عاقبت شومی شدند...

امت حضرت سلیمان با تمام سیطره ای که در عوالم داشتند، اما حکومت را واگذار کردند...

امت پیامبر هم از این قاعده استثنا نبودند و قرآن کریم در زمان حضور پیامبر اسلام، خطاب به مسلمین هشدار می دهد که شما را می برم و بهتر از شما را می آورم. این آیه خیلی برای ما مهم است و می خواهیم آن را با امروز خودمان مقایسه بکنیم.

آیه این است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ (مائده 54)

همچنین این آیه ی شریفه که دلالت بر انقضای امت پیامبر می کند:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ 

این آیات به اصحاب پیامبر خاتم هم هشدار می دهد که: شما با خدا پارتی ندارید و استثنا نیستید! اگر شما هم از مسیر خارج شوید، شما را می بریم و در آینده ی دور کسانی را سر کار می آوریم که در مسیر باشند. اینها قومی هستند که خدا اعلام می کند من آنها را دوست دارم و آنها هم من را دوست دارند.

اما این قوم جایگذین چند خصوصیت ویژه دارند که ضمانت بخش ماندگاری آنها است. یعنی: آن خصوصیاتی که از دست دادن آنها باعث می شود انقضای یک امت معلوم شود و خداوند به فکر جایگذین باشد، اینها هستند:

1. در مقابل مؤمنین ذلیل و خاضع باشند (یعنی به فکر مؤمنین و مستضعفین باشند).

2. در مقابل کافرین و دشمنان سرسخت باشند و برخورد عزّتمندانه داشته باشند (یعنی استکبار ستیزی).

3. مجاهدت و تلاش در راه خدا بدون ترس و واهمه (یعنی انقلابی بودن و بی پروا بودن).

عجیب اینجاست که خداوند همین اصحاب پیامبر را در مقطعی از زمان به واجد بودن این خصوصیات ستوده است، اما اینجا به خاطر نداشتن آنها تهدید می کند که شما را می برم و بهتر از شما را می آورم! (رجوع به آیه ی شریفه: فتح 29 مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ).

این یعنی سنت خدا بر این است که هر قومی را تا زمانی که انقلابی و اهل دشمن ستیزی باشند، سرپا نگه دارد. اما به محض اینکه این رویه را کنار بگذارند، خدا هم آن قوم را کنار بگذارد و دست تأییدات خود را از سر آنها رفع کند.

با این توضیح به زمانه ی خودمان می آییم. حالا رابطه ی بین دو کلام رهبری مشخص می شود.

1. دو تهدید رهبری به ملت ما که نشان می دهد خطر نزدیک است و مردم نباید حیاط امنی برای خود در نظر بگیرند! (عبارت ملت ایران سیلی خواهد خود، در 14 خرداد، و عبارت ملت ایران را بدبخت خواهند کرد، در 28 بهمن)

2. تأکیدهای بیشمار رهبری نسبت به استکبار ستیزی و روی کار آوردن کسانی که مرزبندی شفافی با دشمن دارند.

این کلام رهبری را طبق آن ایه ی شریف اینطور معنا می کنیم: اگر ملت ایران استکبار ستیزی را کنار بگذارند، نصرت و کمک خدا را از دست خواهند داد و گرفتار خطرهای بیشماری که از چپ و راست آنها را تهدید می کند، می شوند. این یک نشانه است و یک چیز را به خوبی نشان می دهد؛ آن هم اینکه: قومی که از ستیز و دشمنی با دشمنان خدا خسته شده است، تاریخ انقضایش رسیده است.

اما رهبر بزرگوار چرا این خطر را در حق مردم ایران نزدیک می بیند؟ چرا با این لحن نامتعارف مردم را تهدید می کند و هشدار می دهد

چون یک بار مردم ما اشتباه کرده اند و دولتی را سر کار آورده اند که شعار او دوستی با کلّ دنیا و کنار گذاشتن دشمنی ها بوده است! شاید معنای این رأی این بوده که مردم ما از ستیز با دشمن خسته شده اند و به فکر شکمهایشان افتاده اند.

همین کافی است که خداوند انقضای این امت را اعلام کند.

اما از آنجایی که دولت آقای روحانی با حد اقل رأی روی کار آمده است، لذا خداوند یک فرصت دوباره هم برای جبران به مردم می دهد: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ (اعراف 201)پرهیزگاران هنگامى که گرفتار مسّ شیطان شوند، زود متذکر می شوند (و حواس خود را جمع می کنند) و ناگهان بینا مى‏گردند.

این فرصت دوباره همان انتخابات پیش رو است که در آن باید مردم عملاً اثبات کنند که: دشمن را می شناسند و دشمن شناسان را هم می شناسند و فقط و فقط به دشمن شناسانی رأی می دهند که با دشمن زاویه ی شدیدی دارند.

 

*******

امروز به حمد الله کشور ما در اوج قدرت است و از این حیث ترسی بر این کشور نیست. ترسی که هست فقط ترس موریانه ای است که رهبر به آن اشاره کردند! یعنی خطری که ما را تهدید می کند این است که از درون بپوسیم و بی خاصیت شویم. خطر خطر نفوذ است و این قطعه های نفوذ اگر به دست خود مردم کامل شود، دیگر نمی شود کاری کرد و کار از کار می گذرد.

رهبری هم نقطه ی مقابل نفوذی ها را نمایندگانی معرفی می کند که استکبار ستیزی آنها کامل باشد. 

شعار ولایت پذیری و حمایت از رهبری ملاک نیست! امروز همه دارند از این شعارها می دهند. شعار طرفداری از بیت امام ملاک نیست! آنچه که مهم است این است که این خط قرمزها را در عمل پیاده کنند و به اثبات برسانند.

خطر نفوذ نرم این است که: آمریکا نتوانست مستقماً ما را لیبرال کند، و حالا به فکر آن افتاده که اوّل اعتدال گرا کند تا بعد بتواند قدم به قدم ما را از آن خط قرمزها جدا کند و اهداف خودش را به اجرا برساند...

  • مهدی جهانشاهی
۲۹
بهمن

در آستانه انتخابات رهبر بزرگوار وضعیت کنونی را بسیار حساس معرفی می کنند و با لحن خاصی هشدارهایی بیان می فرمایند:

بنده از گفتن حقیقت خسته و ملول نخواهم شد.

(یعنی دائم من دارم می گویم و دائم مردم و مسؤولین دارند بی توجهی می کنند!)

دشمن درصدد آن است که افکار عمومی ما را از اهداف خود و نیّات پلید خود غافل نگه دارد؛ برنامه‌هایی را میچینند، قطعات جداگانه‌ای را در جاهای مختلف تدارک می‌بینند تا این قطعات را به هم وصل کنند، آن‌وقت آن نقشه و توطئه‌ی اصلی آنها تحقّق پیدا کند؛ ما باید نگذاریم. چه کسی باید نگذارد؟ ملّت. کشور مال شما است، کشور مال ملّت است، صاحب کشور، ملّت عزیز ما است؛ او باید نگذارد؛

(اولاً قطعات پازل را رهبری می بینند اما ما به آن توجه نداریم. برخی از قطعات این پازل را در عبارات بعد معرفی می کنند.

ثانیاً: در وضعیت کنونی حساسیت کار به جایی رسیده که شورای نگهبان یا دستگاههای امنیتی و قضایی و یا مثلاً مسؤولین دولتی هیچکدام نمی توانند خطر را از سر ملت رفع کنند (و حتی شاید برخی از آنها جزو پازل دشمن باشند!). کار به جایی رسیده که فقط یک گروه توانایی رفع تهدیدها را دارند، و آن هم خود مردم هستند. از هر گروه دیگری رهبری قطع امید کرده اند و اگر خود مردم هشیار نباشند، آن اتفاقی که نباید بیفتد خواهد افتاد!)

میدانند که سعی آنها برای متوقّف کردن انتخابات کشور به جایی نخواهد رسید، لذا میخواهند اِعمال نفوذ کنند در انتخابات...

(یعنی با وجود تمام رد صلاحیتهایی که شده اما باز مهره های نفوذی در همین افراد تأیید صلاحیت شده باقی هستند و می توانند خطر آفرینی کنند. پیش از این رهبری در مورد نفوذ دشمن در بدنه ی دولت هشدار داده بودند، اما نفوذ دشمن در مجلس از آن هم مهم تر است، چون مجلس کارآمد می تواند مانع دستگاههای نفوذی دولتی شود و با نظارتهای خود نگذارد اهداف شوم نفوذی ها در قسمتهای دیگر حکومت، به کرسی بنشیند (انطور که مجلسیان مانع دلت بنی صدر از اعمال نفوذ بیشتر شدند). لذا رهبری در این سخنرانی شأن مجلس را ریل گذاری برای رویکردهای دولت عنوان کردند).

یکی از کارهایی که آنها امروز بجد دنبال میکنند این است که شورای نگهبان را تخریب کنند؛

(این یکی از آن مهره های دشمن است. اینهایی که شورای نگهبان را تخریب کردند دور از چشم هم نیستند و با یک جستجوی ساده در اینترنت لیست آنها معلوم می شود (کسانی همچون هاشمی و اطرافیان او از آقایون اصلاح طلب و کارگزاران که به خاطر دست داشتن در فتنه ی 88، سالها قبل از دور گردونه خارج شده اند).

اگر مجلس مرعوب غرب باشد، مرعوب آمریکا باشد، دنبال حاکمیّت جریان اشرافی‌گری باشد، ریل‌گذاری او در این جهتها خواهد بود؛ کشور را بدبخت خواهند کرد.

(این یک هشدار و زنگ خطر برای ملت است، یعنی وقتی دولت مرعوب آمریکا است، اگر مجلس هم همینطور باشد، قطعات پازل کامل خواهد شد و دشمن به راحتی خواهد توانست اهداف خود را پیاده کند. مردم ما یک بار در اتخاب رئیس جمهور تصمیم غلط گرفته اند و توقع می رود که دوباره این اشتباه را تکرار کنند. لذا مردم ما مستحق این تهدیدها و هشدارها هستند و سزاوار است که بیش از گذشته به عواقب انتخاب اشتباهشان آگاهی بخشی شوند.).

رادیوی انگلیسی دارد به مردم تهران دستورالعمل میدهد به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید! معنای این چیست؟... اینکه ما عرض میکنیم در انتخابات، مردم با بصیرت، با آگاهی، با دانایی وارد بشوند، به‌خاطر این است؛ بدانند دشمن چه میخواهد؛ وقتی شما دانستی دشمن چه میخواهد، عکس او عمل میکنی؛

(این یک ملاک به روز و امروزی برای شناخت دلدادگان غرب است. وقتی رادیوی انگلیس اسم می برد و می گوید: به لیست هاشمی که این افراد هستند رأی بدهید، سرنخی از نفوذ کاملاً روشن می شود.

توجه کنید: خواسته ی رهبری این است که به افرادی که در این لیست هستند اصلاً رأی ندهیم! حتی اگر این افراد در دیگر لیستها هم حضور داشته باشند.

یک بار هم قبل از این، همین رسانه ها گفتند که به فلان رئیس جمهور رأی بدهید و مردم ما هم اتفاقاً این کار را کردند و حالا دارند تاوان آن اشتباه را پس می دهند).

همین دو روز قبل از این، مجدّداً بار دیگر یک مسئول آمریکایی گفت ما کاری میکنیم که سرمایه‌داران و سرمایه‌گذاران بزرگ دنیا جرئت نکنند بروند ایران سرمایه‌گذاری کنند. دشمنی را می‌بینید! آمریکا این است... دو سه روز قبل از این، یکی دیگرشان مجدّداً گفت ما کاری میکنیم که سرمایه‌گذارها جرئت نکنند بروند ایران سرمایه‌گذاری کنند. اینکه بنده ده بار گفتم به آمریکایی‌ها نمیشود اعتماد کرد، معنایش این است؛ اینکه میگوییم اینها غیر قابل اعتمادند، معنایش این است.

(این کلام تعریض های متعددی دارد که قابل توجه است.

اولاً این نمونه ای از آفات تعامل با دشمن است و رهبری الگو می دهند که مجلسیِ خوب کسی است که در حدی استکبار ستیز باشد که گرفتار این طعمه های دشمن نشود.

ثانیاً رهبری نوعی اعتراض به رویه ی دولت دارند که چرا مسیر اعتماد را پیش گرفته است.

ثالثاً رهبری پشت پا می زنند به تمام رفت و آمدهای اقتصادی صوری که در این چند ماهه بین ایران و کشورهای ابرقدرت صورت گرفته و دولت آنها را در بوق و کرنا کرده؛ و به یک معنا رهبری همه ی آنها را پوچ و بی مایه معرفی می کنند، یعنی همه چیز فیلم بوده است و با این رفت و آمدها قرار نیست گشایشی حاصل شود.

رابعاً: رهبری با این کار می خواهند حربه تبلیغاتی را از دست دولت و اعتدالیون بگیرند تا نتوانند با این وعده های پوچ و تهی از مردم اخاذی کنند و رأی ها را به سمت خود جلب کنند. یعنی مردم هواسشان باشد که اینهمه رفت و آمدهای اقتصادی قرار نیست ثمری داشته باشد و به امید این غوقاها گرفتار دغلکاری دولتی ها نشوید.

همین نشان می دهد که نفوذی های مجلسی که رهبری نسبت به آنها هشدار می دهند مرتبط به طیف دولتی هستند).

بعضی‌ها نگویند شما مدام آمریکا را وادار میکنید و تحریک میکنید؛ نه، آمریکا تحریک نمیخواهد، آمریکا دشمن است. آمریکا یک روز صاحب ایران بوده است، انقلاب آمده این [کشور] را از دستش بیرون آورده است؛ از پا نمیخواهد بنشیند تا وقتی‌که دوباره خودش را مسلّط بکند. آمریکا این است.

 

  • مهدی جهانشاهی
۲۷
بهمن

-  نامردها رأیم را خریدند. پای صندوق پول دادند تا به او رأی بدهم؛ حالا خیلی پشیمانم...

-  حالا به چه قیمتی رأیت را فروختی؟

-  مثلاً 100 هزار تومان!

-  همین؟! حالا چقدر ضرر کردی؟

-  چه ضرری؟؟

-  مثلاً در این دوره روحانی وضع زندگیت چطور شد؟

-  راستی، قبل از آن ماهی 1 میلیون درآمد داشتم، اما حالا، هیچ...

-  یعنی به خاطر صد هزار تومان که آن موقع به تو دادند، داری ماهی 1 میلیون تومان ضرر می دهی!!!!!! چه معامله ی خنده داری! یاد معامله با شیطان می افتم که خدا در مورد آن گفته است: وعده های او حتماً پوچ و فریب است! (و ما یعدهم الشیطان إلا غروراً)

واقعاً هم جزای معامله با شیطان غیر از این نیست.

حالا دوباره شیطان آمده است و وعده هایش. نفوذی ها دارند برای انتخابات مجلس و خبرگان رأی جمع می کنند، با همان ابزار زرق و برق دنیا و پول دادن و غذا دادن و آدم خریدن!

از شهر خودمان که خبر دارم به انسانهای مؤثر مذهبی و غیر مذهبی میلیونی پول داده اند تا برای فلان حاج آقا تبلیغ کنند! کدام حاج آقا؟! همان که آدم هاشمی است و وضعیتش از قبل معلوم است...

بیچاره مردم! نمی دانم این بار می خواهند کدام دارایی خود را به حراج بگذارند.

*******

اگر قبل از این دعوا سر کفر و اسلام بود، حالا که (بعد از فتنه ی 88 و ...) جناح کفر منزوی شده است، دیگر دعوا سر اسلام قلابی و اسلام حقیقی است. یعنی جبهه ی نفاق با نقاب اسلام جلو آمده است؛ و این است که کار را بر مردم سخت می کند. خوب و بد همه شعار رهبری و گوش به فرمان رهبری بودن دارند!

پس چکار کنیم؟؟؟

چاره ی کار، دیگر حتی گوش دادن به جامعه مدرسین و جامعه روحانیت و امثال آن نیست! اینها هم بعضی جاها به حاشیه زده اند! (مثل لیستی که در قم و تهران داده اند!) باید دنبال لیست مطمئن تری باشیم، همان لیستی که رهبری در موردش فرمودند: یک لیستی را که گروهی دور هم جمع شده اند بر می دارم و به اعتماد به تعدادی از آنها که می شناسم، به همه ی آنها رأی می دهم...

هرچه که هست بعید است رهبری بین لیست های موجود، لیست اصلاح طلبان یا لیست اعتدالیون را انتخاب کنند! چون استکبار ستیزی از معیارهای اساسی ایشان است و آن را از خطوط قرمز نظام می دانند. در حالی که اعتدالیون به فکر نرمش و دراز کردن دست دوستی به سمت ابرقدرتها هستند.

نظر شما چیست؟؟؟

  • مهدی جهانشاهی
۲۳
بهمن

این آیه را همه ی شما شنیده اید: لءن شکرتم لأزیدنّکم و لءن کفرتم إنّ عذابی لشدید.

شعر آن را هم بلدید: شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند.

اما هیچ با این آیه و شأن نزول آن در قرآن مواجه شده اید؟ می دانید این آیه اشاره به کدام نعمت دارد؟

این جمله از زبان حضرت موسی است خطاب به قوم بنی اسرائیل، بعد از آنکه آنها را از دست فروعنیان رهایی بخشید و زیر پرچم جامعه دینی در آورد.

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اذْکُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنجَاکُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ وَیُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَفِی ذَلِکُم بَلاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ

و این همان نعمتی است که خدا منّتش را بر سر این قوم ناسپاس می گذارد: اینکه از شرّ فرعون و طاغوتیان شما را رهایی بخشید و حضرت موسی را به جای او برای شما آورد.

سخن خدا وعده ی حق است و هیچ نیازی نیست که خدا بخواهد تأکید کند. با این حال تأکیدهایی که در این آیه آمده اغراق آمیز و خیره کننده است: و إذ تأذن ربّکم (پروردگار شما اعلان کرد!) لئن (قسم) شکرتم لأزینّکم (متضمن دو تأکید) و لئن کفرتم إنّ (حرف تأکید) عذابی لشدید (لا تأکید). یعنی حتماً و حتماً نتیجه ی شکر نعمت افزونی است و نتیجه ی کفران نعمت عذاب و رنج و سختی.

نعمت جامعه ی اسلامی مثل همه ی نعمتهایی است که گذر زمان آن را در ذهنها کمرنگ و کم ارزش جلوه می دهد و تا زمانی که انسان از آن برخوردار است قدر آن را نمی داند. نعمت وقتی برای انسان تکرار میشود و مثل نفسی که انسان تنفس می کند می شود، از یاد می رود و قدر و ارزش آن نادیده گرفته می شود.

حتی ممکن است انسان تحت تأثیر کمی ناملایمت ها لب به شکایت بگشاید و تمام ارزشها و دست آوردها را زیر سؤال ببرد؛ اما حقیقت چیز دیگری است!

مطابق این آیه، هرچه خوشی و دست آورد هست، به جهت شکر نعمت است و هرقدر ناملایمتی و رنج و سختی هست به خاطر کفران نعمت است.

واقعاً ما چقدر نعمت حکومت اسلامی را شکر گذاری کردیم؟

بله، این راهپیمایی های هرساله واقعاً یک مصداق کامل برای شکر نعمت است.

اما از آن طرف رأی دادن به افرادی که اعتقادی به انقلاب و حکومت خدا ندارند و بعد از چند صباحی خائن بودن آنها مکشوف می شود، این هم مصداق کفران نعمت است و خیلی از بربختی های امروز ما به خاطر همین است.

حساب کنید که چقدر از رأی دادن های ما رأی به دین بوده است و چقدر از آنها معامله با شیطان بوده است؟ معامله با شیطان و باب میل شیطان که قرآن آن را صد در صد نافرجام معرفی کرده است: «و ما یعدهم الشیطان إلا غروراً».

حساب کنید که چقدر از افرادی که با رأی ما روی کار آمده اند بعد از مدتی به عنوان خائن منفور مردم شده اند؟

چه توقعی؟! همین که خدا عذاب نفرستاده، از لطف خداست.

  • مهدی جهانشاهی
۱۹
بهمن

در نگاه خیلی ها جمهوری اسلامی بدهکار است، چون نتوانست مردم را به آن آسایشی که قولش را داده بود برساند.

بعضی ها حتی این را به پای اسلام می نویسند و دور بودن از فرهنگ غرب را مانع پیشرفت می دانند!

این تفکر شاید در دوران روحانی بیشتر هم شد و ذهن ها را به خود درگیر کرد.

اما بیانات رهبری در این ایام در صدد اثبات این ادعا بوده است که: در مرحله ی اجرا، با آن هدف فاصله داریم و در راه رسیدن به هدف با فرسایش هایی مواجه شده ایم. مقصّر هم یا دست اندرکاران دولتی و مجلسی هستند و یا مردمی که به آن مسؤولان رأی دادند! هرچه که هست، مشکل از انقلابی نبودن و عمل نکردن به شعارهای انقلاب است، نه از انقلابی بودن!

برخی از جملات این چند روزه را با هم مرور می کنیم. بقیه اش را هم خودتان پیگیری کنید:

از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، برخی تفکر انقلابی را قبول نداشتند و برخی هم با اینکه در داخل نظام بودند اما اعتقادی به مبارزه با استکبار نداشتند، که باید در مقابل این جریان ایستاد.

انقلاب زنده است و ما در نیمه‌راه انقلابیم. عزیزان من! توجّه دارید که انقلاب یک حادثه‌ی دفعی نیست؛ انقلاب یک دگرگونی است؛ این دگرگونی بتدریج انجام میگیرد. بله، حرکت انقلابی در اوّل لازم است، تشکیل نظام انقلابی لازم است امّا تا وقتی‌که این انقلاب بتواند پایه‌های خود را محکم کند و اهداف خود را تحقّق ببخشد، تدریج وجود دارد، مرور زمان لازم دارد. اگرچنانچه آن هدفها از یاد رفت، آن حادثه فراموش شد، آن‌وقت آن‌جوری میشود که در خیلی از کشورهای بظاهر انقلابی دیده شد...ما به این هدفها هنوز نرسیده‌ایم و در نیمه‌راه این هدفها هستیم.

 

اینکه بنده میگویم «اقتصاد مقاومتی» و تکرار میکنم، به‌خاطر این است. بنده از ده سال، دوازده سال پیش دارم این حرف را با صدای بلند میزنم که اگر اقتصاد کشور را در درون مقاوم‌سازی بکنیم، عمده‌ی مشکلات ناشی از دشمن از بین خواهد رفت

...کشورِ با این عظمت، با این بزرگی، با این‌همه محصولات متنوّع، آدم خجالت میکشد وقتی میبیند -حالا بنده در روزنامه میبینم، شماها در خیابان می‌بینید- انواع و اقسام میوه‌ی خارجی را در خیابان! پرتقال ما، سیب ما روی درخت میماند، آن‌وقت برویم میوه‌ی خارجی وارد کنیم؟

آمریکایی‌ها به این انتخابات چشم طمع دوخته‌اند؛ اینها در ایران دنبال تحوّلند؛ ما هم دنبال تحوّلیم. بنده بارها گفته‌ام که جامعه نمیتواند ساکن بماند، باید پیش برویم، تحوّل پیدا کنیم، تغییر پیدا کنیم؛ منتها تحوّل ما به‌سمت اسلامی شدن کامل [است‌]. چون الان اسم ما اسلامی است امّا خب خیلی راه داریم تا اسلامیِ کامل بشویم؛ مرتّب باید پیش برویم و روزبه‌روز نزدیک‌تر بشویم به آن اهدافی که نبیّ مکرّم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای جامعه‌ی اسلامی معیّن و مقرّر کرده است؛ 

بدیهی است که ما، هم ریزش داریم، هم رویش داریم؛ بارها بنده گفته‌ام این را. کسانی هستند که یک روز انقلابی بودند، بعد فردا به‌خاطر یک عارضه‌ای(یا بحق یا بناحق)، از انقلاب روبرمیگردانند.

 

*******************

در همین زمینه دانلود کنید:

پناهیان-کمکاری مسؤولین علت عقب افتادن جامعه

  • مهدی جهانشاهی
۱۳
بهمن

این همه ستاره که در آسمان شهر ما هست و هیچ‌کس به آن‌ها توجه نمی‌کند، هر کدام در منظومه‌ی خود ابهتی دارند؛ برخی حتّی بر کهکشانی حکم رانی می‌کنند و محور و مداری برای ستاره‌های دیگر هستند. برخی به ما دور و برخی دورتر و دورتر هستند، برخی آن‌قدر بالا هستند که طائر خیال ما هم به آنجا قد نمی‌کشد، اما ما فقط چشم دیدن خورشیدی را داریم که در پرتو نور آن زندگی می‌کنیم. آن هم اگر می‌شد نباشد، بی‌تفاوت بودیم و به آن توجهی نمی‌کردیم.

اما چکار می‌شود کرد! وقتی نمی‌گذارند ما به بالا نظر کنیم! آلودگی‌ها، چشمان ما را کم سو کرده‌اند و ما تا چند متری خود را بیشتر نمی‌بینیم. وقتی هم که بارانی می‌بارد و دود و ابرها کنار می‌رود، ما عادت کرده‌ایم که سرمان پایین باشد و همین اطراف را نظر کنیم.

نمی‌خواهیم و اگر بخواهیم نمی‌گذارند، و اگر هم بگذارند، نمی‌توانیم که این‌همه ستاره را بشناسیم. تا یکی خودنمایی می‌کند دیگری ناپدید می‌شود و تا یکی نظرها را به خود جلب می‌کند دیگری فراموش می‌شود.

ستاره‌های زمانه را چه کسی شناخت؟! همان‌هایی که به مقام شهود رسیدند و در آسمانهای ملکوت بیش از آسمان دنیا درخشش و خودنمایی دارند! صدها هزار ستاره که هر کدام دایرة‌المعارفی از حقایق بودند، اما زمانه نتوانست جز چند سطری از زندگی آن‌ها را برای ما رصد کند. تأسف که بسیاری از آن‌ها گمنام ماندند و در این عالم ادنی هیچ نام و نشانی از آن‌ها باقی نماند جز برچسب عمیق «شهادت»، رفتند و نخواستند که خود را به ما بشناسانند!

 آیا از احوالات شهدای شهرمان آگاهیم؟ از احوالات شهدای مسجدمان چطور؟ آیا کتاب یا کتابچه‌ای در احوالات آن‌ها در اختیار داریم؟ چه راحت رضایت می‌دهیم که اوج درخشش تاریخمان فراموش شود!

ما شهدا را نشناخته‌ایم، نخواستیم که بشناسیم، و نگذاشتند که بشناسیم، بلکه نمی‌توانیم که بشناسیم! چون همه‌ی عمر ما کفاف شناخت یکی از آن‌ها را هم نمی‌دهد. شهید را عارف شهیر شهر ما- شیخ محمد بهاری همدانی- شناخت که جوار شهدا را بر [وادی‌السلام] نجف ترجیح داد و صد سال پیش گفت: «مرا همین‌جا در گورستان شهرم دفن کنید. چون می‌خواهم کنار شهیدان باشم!» می‌دید که بعدها بارگاه شهدا مزارش را احاطه خواهد کرد.

همین مقدار از دست ما بر می‌آید که به آسمان نظر کنیم، درخشش ستاره‌ها را رصد کنیم و غبطه‌ی حالشان را بخوریم...

  • مهدی جهانشاهی