بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی

۶ مطلب با موضوع «مناسبتی :: حضرت زهرا» ثبت شده است

۲۰
دی

مردم این خطه در جریانات پیش از ظهور جایگاه «زمینه سازی و مقدمه چینی» دارند (یوطئون للمهدی سلطانه/در منابع اهل سنت). یعنی قرار است زمینه را برای استقرار حکومت حضرت حجت (عج) آماده کنیم. اما این زمینه سازی در جلوه های نظامی و مالی و امثال آن خلاصه نمی شود! یکی از ابعاد مهم زمینه سازی، زمینه سازی فکری و فراهم آوردن بستر پذیرش این قیام منحصر به فرد است.


وسعت جهانی تکلیف:

از جمله ی زمینه های فکری که ما در اثر خمودگی هزار ساله ی پس از دوران رسالت، نسبت به آن خو گرفته ایم و به خواب غفلت فرو رفته ایم، جهانی فکر کردنی است که از شاخصه های مهم رسالت بوده است و پس از آن به فراموشی سپرده شده است.
در دعای ندبه، با توجه به آیات قرآن کریم، به یک کار نیمه تمام اشاره می شود که از اهداف اصلی رسالت بوده است و تا کنون محقق نشده است.
کار با نصرت و یاری خاص خدا شروع می شود (ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ، وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ الْمُسَوِّمِینَ مِنْ مَلَائِکَتِکَ) و شروع موفقی رقم می خورد.
اما چشم انداز هدف در همین حد خلاصه نمی شود و بنا بر این است که این دین جهانی بشود، و این وعده ی قطعی خداوند است (وَ وَعَدْتَهُ أَن تُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ، وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ).
این تکلیف و وظیفه در زمان پیامبر و حتی پس از ایشان در زمان حضرت علی و دیگر ائمه (علیهم السلام) به انجام نرسید (وَ لَمَّا قَضَى نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى الْآخِرِینَ، یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ، لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهَادِینَ بَعْدَ الْهَادِینَ)
اما این معنایش این نیست که خدا خلف وعده کرده باشد یا پیامبر دروغ گفته باشد (وَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا، وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ، وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)
جریان ظهور همین اتمام کار نیمه تمام است و اینجاست که ضرورت قیام حضرت حجت روشن می شود (أین مبید العتاة و المردة).
حالا سردار ما نماد کار فرامرزی، و حرکت و تحول جهانی شد و مسیری را شروع کرد که اتمام و تثبیت آن به دست حضرت حجت خواهد بود. سردار ما به ما گوشزد کرد که تکلیف ما بیش از خودمان و خانواده ی خودمان و شهر و کشور خودمان است و فقط آن وقتی حق داریم آرام بگیریم که بساط ظلم از عالم برچیده شود (وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه).


انتقام سخت:

مفهوم دیگری که این بار با شهادت سردار احیاء شد، مفهوم انتقام و خونخواهی بود. این هم از مفاهیمی است که در جریان قیام حضرت حجت بسیار پررنگ چه بسا برای بسیاری نامأنوس و نامفهوم باشد.
پس از شهادت سردار خوبان همه خود را بدهکار ایشان می دیدند و با تشییع گسترده ای که رقم زدند نشان دادند که این یک شهادت معمولی و حادثه ی طبیعی نبوده است. با وجود مقابله به مثل ایران و زدن پایگاههای آمریکایی ها، همه این احساس را داشتند که این بهای آن خون نبوده است. واقعاً چند مشت از این موجودات بی ارزش با سردار خوبان برابری می کند؟ این داغ بین المللی با کشته شدن چند آمریکایی آرام خواهد گرفت؟
این مفهوم مقدسی است که در جریان قیام حضرت حجت هم نقطه ی عطف و کانون توجه خواهد بود و در ادعیه و مناجات وارده در مورد امام زمان هم مورد تأکید قرار میگیرد که «این کینه فقط با ظهور امام زمان برطرف خواهد شد؛ آذهب به غیظ قلوبنا». این هم چیزی است که پیش از شروع قیام نیاز به زمینه سازی برای آن احساس می شد.
در دعای ندبه یکی از اهداف قیام همین «خونخواهی» و انتقام سخت اعلام شده است: أَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِیَاءِ، أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلَاءَ.
در روایات تأکید شده که: قاتلان امام حسین کشته شدند، ولی هنوز انتقام او گرفته نشده است(وَ اللَّهِ لَقَدْ قُتِلَ قَتَلَةُ الْحُسَیْنِ ع وَ لَمْ یُطْلَبْ بِدَمِهِ بَعْدُ). این انتقام جز به دست حضرت حجت محقق نخواهد شد.
در مورد جریانات پس از ظهور هم اشاراتی واصل است که انتقام حضرت از قاتلان امام حسین (ع) سخت و چشمگیر خواهد بود، طوری که عده ای از نزدیکان یاران آن حضرت زبان به شکایت باز می کنند و می گویند: این کشتار تا چه زمان ادامه خواهد یافت؟ پاسخ حضرت هم پیراهن خونین امام حسین (ع) خواهد بود.


انتقام آن حضرت به خون سید الشهدا خلاصه نخواهد شد و اولین انتقام گیری از آن مصیبتهایی خواهد بود که اولین ظالمان در حق حضرت زهرا (س) روا داشتند.

  • مهدی جهانشاهی
۲۲
اسفند

 

وعده‌ای که عملی شد   (از زبان همسر سردار شهید: محمدجواد روزی­طلب)

 

... جنازه ی شهید را آورده بودند. صبح، زودتر از همه از خانه بیرون رفتم تا با جنازه ی حاج جوادم خلوتی کنم و او را ببینم. درِ تابوت را باز نکرده بودند تا من برسم.

در تابوت را باز کردند، سر و رویش خیلی تمیز بود، مثل اینکه تازه از حمام آمده بود. روی صورتش شبنم نشسته بود. همین طور که محوش شده بودم دیدم که دستش خونی است، خون هم تقریباً تازه بود. دیدم حاجی با دستش، لباس‌هایش را بالا گرفته و جای تیری که به پهلویش خورده و باعث شهادتش شده را به من نشان داده است. یاد حرفش افتادم که گفته بود: «وقتی شهید شدم، خودم نشانت می‌دهم کجایم تیر خورده». حتی بعد از شهادتش هم به قولش عمل کرد...

در شب شهادت حضرت زهرا در عملیات کربلای 5، از جانب پهلو زخمی شد و با همان زخم به شهادت رسید. قرار بود رمز عملیات «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» باشد، اما شهید حاج حسین خرازی گفته بود بیایید رمز این عملیات را «یازهرا» بگذاریم...

 Shiraze.ir

(کد خبر: 53743)

 

 

ایام فاطمیه و راه بازگشت

چند شب قبل از عملیات، احمد همراه با یکی از دوستانش برای انجام آخرین شناسایی به محور دشمن رفته بود. نهر ابوعقاب پر از موانع بود. به هر زحمتی که بود از موانع عبور کردند و خود را به عمق دشمن رساندند. سنگرهای کمین عراقی ها را شناسایی کردند. پس از شناسایی، در حال برگشت، هر دو در سیم های خاردار و لابه لای موانع گیر کردند، طوری که حتی نمی توانستند تکان بخورند. در آن ساعت، آب جذر شده بود، با دشمن نیز بیش از چند متر فاصله نداشتند و نمی توانستم تکانی بخورند و سر و صدایی بکنند... هر قدر تلاش کردند که خود را رها کنند نتوانستند؛ راه بازگشتی نیست، گویا وقت خداحافظی شده!  در حالی که اشک در چشمان شان حلقه زده بود، هم دیگر را در آغوش گرفتند و حلالیت طلبیدند.

آن روزها ایام فاطمیه بود به حضرت زهرا (سلام الله علیها) متوسل شدند. دوست احمد به هر زحمتی از شر سیم های خاردار نجات پیدا کرد. اما وضعیت احمد بسیار دشوارتر بود و امکان رهایی او وجود نداشت. از احمد خداحافظی کرد و به طرف نیروهای خودی برگشت...

که به عقب برمی گشت، احساس کرد چیزی به سرعت به طرفش می آید. ترسید و با خود گفت: «بدبخت شدم! عراقی ها هستند! حتماً احمد را گرفته اند و حالا به طرف من می آیند».

به زیر آب رفت، تا او را نبینند. وقتی آهسته از زیر آب بیرون آمد، دید احمد است. باور کردنی نبود! احمد خود را در آغوش او انداخت و با صدای بلند گریست، چند دقیقه هر دو گریستند. پرسید: «چه طوری نجات پیدا کردی؟»

: «نمی دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم که خود را از شر سیم های خاردار خلاص کنم نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می شد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه (علیهم السلام) متوسل شدمیکی یکی سراغ آن ها رفتم. امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) ... جوابی نیامد. یک لحظه یادم آمد که ایام فاطمیه است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(سلام الله علیها) دراز کردم و با تمام وجودم از او خواستم که نجاتم بدهد. نذر کردم. گریه کردم. التماس کردم. دعا کردمدر همین حال احساس کردم

یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد در آب اروند پرتم کرد. آن حالت را در هوشیاری کامل احساس کردم».

(شهید جولاییان/اروند خاطرات، 208)

 

 

میهمان مادر

 

نیمه ی شباز خواب پریدم!

صدای گریه می­ آمد

کمی که به خودم آمدم متوجه شدم صدا از توی هال است، جایی که عبد الحسین خوابیده بود...

حدس می زدم عبد الحسین بیدار است و مشغول مناجات! وقتی فهمیدم خواب است جا خوردم و کمی ترسیدم. کمی دقت کردم دیدم دارد با حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف می زند. بلند بلند مثل مادر جوان­مرده ناله می کرد و درد دل! اسم دوستان شهیدش را می برد... اونها همه رفتن مادر جان! پس کی نوبت من می شه؟

سر و صدایش هر لحظه بیشتر می شد؛ ترسیدم که از صدایش همسایه ها بیدار شوند! دستپاچه صدایش کردم: عبد الحسین! چند بار دیگر بلندتر صدایش کردم، یکپاره از خواب پرید. صورتش  خیس اشک بود. گفتم: از بس که رفتی جبهه دیگه توی خواب هم فکر منطقه ای!

انگار تازه به خودش آمد. ناراحت گفت: چرا بیدارم کردی؟! پتو را انداخت روی سرش و رفت توی اتاق، گوشه ای کز کرد. با ناراحتی گفت: من داشتم با بی بی درد دل می کردم، آخه چرا بیدارم کردی؟! خودم را که جای او گذاشتم بهش حق دادم. خواستم از ماجرای خوابش سر در بیارم، اما چیزی نگفت.

وعده ی دیدار نزدیک بود و عبد الحسین خود را مهیای سفر می کرد، سفری که بازگشت ندارد...

***

از زبان همسر شهید عبد الحسین برونسی

 (بین همرزمان شهید مشهور است که حضرت صریقه ی کبری زمان و مکان شهادتش را به او فرموده بود و آن قدر این قضیه آفتابی بود که شهید به رفقای رزمنده اش گفته بود: اگر من در فلان تاریخ و فلان جا شهید نشدم در مسلمانی ام شک کنید).

 

 

 

خاکهای نرم کـوشـک ص239

  • مهدی جهانشاهی
۲۰
اسفند

پیامبر خدا با تمام توفیقی که در بنا نهادن پایه های امت اسلامی داشت اما موفق نشد شرایط ماندگاری جامعه اسلامی را فراهم کند. بعد از وفات ایشان جامعه اسلامی از ریل خود خارج شد و سرپرستی آن به دست نا اهلان افتاد. نه اینکه پیامبر خدا کم کاری کرده باشند یا اینکه مدیریت ایشان ضعیف بوده باشد، نه! اتفاقاً آن حضرت برای کادر سازی و مدیریت فرهنگی هرچه از دستش بر می آمد انجام داد. مشکل در مردمان آن زمانه بود که در این مدت کوتاه نتوانسته بودند به آن رشد اجتماعی مطلوب برسند و عادتها و تعصبات قومی و قبیله ای را کنار بگذارند.

این است که می بینید بعد از وفات ایشان بلافاصله رکن اصلی جامعه اسلامی که مقام ولایت است، کنار گذاشته می شود و به اسم اسلام کار به دست دیگران می افتد و دیدید که چه ظلمی به خاندان پیامبر روا داشته شد و با دختر پیامبر خدا و خاندان او چه کردند.

این همان پیامبری است که گستره ی ولایت او روز به روز بیشتر می شد و می رفت که عالمگیر و جهانی شود، اما چه زود این رشد متوقف شد و سیر نزولی به خود گرفت...

خداوند نیز در همان دوران حیات پیامبر، به این عقب گرد جامعه اسلامی اشاره می کند و خطاب به مؤمنین هشدار شدیدی می دهد:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ (مائده 54)

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا (آل عمران 144)

ضربه ای که متوجه اسلام شد از خارج نبود (گرچه شیطنت یهودیان نیز مؤثر واقع شد)، آنچه که مسیر اسلام را منحرف کرد خطر «خودی ها» و منافقینی بود که وجهه ی مذهبی به خود گرفته بودند.

به یک معنا پیامبر خدا در مبارزه با کفر توفیق داشت، اما در مبارزه با نفاق نه!

مبارزه با نفاق سبک و سیاقی متفاوت دارد و اقتضاءات خاصی را می طلبد؛ آن رویکردی که برای مبارزه با کفر کارآمد است، معلوم نیست مشکل درونی را برطرف کند و جامعه ی اسلامی را نسبت به خطر خودی ها مصون بدارد.

دفع خطر منافقین و نفوذی ها بسیار پیچیده تر و سخت تر از مبارزه با دشمنان خارجی و جبهه ی کفر است.

نفاق از جنس اعتدال است و منافق سعی می کند همه را با خود همراه کند و رضایت همه را داشته باشد. لذا بر فرض تشخیص و شناخت او، رسوا کردن او کار ساده ای نیست! منافق با یک نرمش قهرمانانه با جبهه ی اسلام همراهی می کند و وقتی به خوبی جای پا باز کرد، ضربه ی خود را وارد می کند و آسیب می زند.

حتی معلوم نیست که پس از خراب کاری منافق از خود ردّ پایی به جای گذاشته باشد، لذا حتی بعد از ایجاد انحراف نیز مقبولیت خود را از دست نمی دهد (آنچنان که پولس یهودی در بین مسیحیت نفوذ کرد و با وجود انحرافی که در آن پدید آورد، هنوز آن تقدّس و مقبولیت را در بین مسیحیت با خود دارد).

هرگونه رفتار نسنجیده و عجولانه هم در رسوا کردن منافق، می تواند نتیجه ی عکس بدهد و شورش و اعتراض عمومی را به همراه داشته باشد (به جهت جای پایی که منافق در جامعه باز کرده است و از خود در دلها بتی به جای گذاشته و از عوام جامعه یارگیری کرده است). آنطور که شاهد بودیم خیلفه ی ثانی چنان خود را مقدس جا زده بود که گاهی به پیامبر خدا را خره گیری می کرد و اشکال تراشی می کرد.

پس چاره ی کار چیست؟ چطور می توان منافق را حذف کرد؟

منافقین را فقط یک چیز می تواند از دور خارج کند و آن بصیرت و حضور مردم. اگر مردم خرده اشکالات منافق را نادیده بگیرند و هویت او را احراز نکنند و نتوانند نسبتِ مشکلات موجود را با طبقه ی نفاق کشف کنند، هرگز نخواهند توانست جبهه ی نفاق را به چالش بکشند و از آن مچ گیری کنند. اینطور خواهد بود که منافق هرکاری بخواهد می کند و مردم هم خواب اند و کاری به کار کسی ندارند.

و نکته ی آخر اینکه: طول زمان بدترین سمّ برای منافق است و اگر منافق نتواند سیر یک مسیر را منحرف کند و از مسیر خارج کند،  گذشت زمان خود او را از دور خارج خواهد کرد. چون پای بند ماندن بر اصول برای منافق مشکل و خلاف مقاصد او است. لذا تعرّض به اصول روزی او را رسوا خواهد کرد.

  • مهدی جهانشاهی
۱۸
فروردين

الگوی فاطمی سیاست (2)

 
فدک، حضرت زهرا (س)

...

امام هفتم (علیه السلام) در چه صددی بودند که با این کلمات از بازپس گیری فدک اباء کردند؟ یک پیام مهم در این داستان نهفته است و آن اینکه: حاضر نیستیم به هر قیمتی به جزئی از حقّمان برسیم!

مهم تر از حق ما این است که حقانیت ما محفوظ بماند و همه بدانند ما بر حق هستیم و حق ما نادیده گرفته شده است...

حق طلبی با حفظ وجهه ی حقانیت:

 

زمخشری می‌گوید: هارون الرشید به امام موسی بن جعفر(ع) عرض کرد: یا اباالحسن! حد و مرز فدک را مشخص کن تا آن را به شما برگردانم. حضرت از این کار ابا کرد، تا اینکه هارون اصرار ورزید، آنگاه امام(ع) فرمود: «من حد و مرز واقعی آن را مشخص می‌کنم. اگر این کار را بکنم تو آن را برنمی‌گردانی!» هارون گفت: مگر حدود آن کجاست! به حق جدّت مشخص کن. پس امام(ع) فرمود: «مرز اوّلش تا عدن است». در این هنگام رنگ هارون تغییر کرد، گفت: ادامه بده فرمود: «مرز دومش سمرقند است»، با شنیدن این حرف چهره‌اش تاریک شد. امام(ع) فرمود: «مرز سومش آفریقاست»، رنگش سیاه شد، گفت: ادامه بده. امام فرمود: «مرز چهارمش تا خزر و ارمنستان است». این‌ جا بود که هارون گفت: بفرما جای من بنشین! بنابراین، چیزی برای ما باقی نمی‌ماند! امام(ع) فرمود: «به تو گفتم اگر حدّ فدک را مشخص کنم، تو آن‌ را به ما باز پس نمی‌دهی. از این‌ جا بود که هارون تصمیم به قتل حضرت گرفت».

امام هفتم (علیه السلام) در چه صددی بودند که با این کلمات از بازپس گیری فدک اباء کردند؟ یک پیام مهم در این داستان نهفته است و آن اینکه: حاضر نیستیم به هر قیمتی به حقّمان برسیم!

واقع مطلب همان گونه است که از ظاهر کلام امام در مقابل آن خلیفه ی ملعون برداشت می شود. زیرا اگر قرار باشد فدک با تمام نماء و عوائدی که در طول سالها از آن به دست آمده، به امام واگذار شود، معنای آن واگذاری خلافت به امام است، زیرا خلافت تمام کسانی که بعد از رسول خدا بر این مسند نشستند با پشتوانه ی همین اراضی بوده است.

اما چرا امام به بخشی از حق خود رضایت ندادند و با هارون به مصالحه ننشستند؟

یک پاسخ می تواند این باشد که: هدف هارون گرفتن حربه ی تبلیغاتی اهل بیت از آنها بوده است و هارون می خواسته است با دادن بخشی از حق اهل بیت به آیشان، تاریخ را در مورد بی عدالتی های صورت گرفته در صدر اسلام تبرئه کند یا از رنگ آن بکاهد. هارون می خواست اینطور وانمود کند که با پس دادن فدک به اهل بیت تمام حق ایشان را به آنها استیفا نموده است و به وظیفه ی خود در قبال آنها عمل کرده است. پیام امام اما این بود که: حق ما امامت و ولایت بر امت رسول خداست، یا تمام حق ما را بده و یا اینکه نمی گذاریم ظلمهایی که بر ما روا داشته شده به فراموشی سپرده شود...

فدک، حضرت زهرا (س)

جالب اینجاست که خود حضرت زهرا سلام الله علیها نیز در مورد حق خود به مصالحه ننشستند و با وجود اینکه هیچ حامی و پشتوانه ی مردمی نداشتند اما ذره ای احساس ضعف نکردند، از موضع ضعف وارد نشدند و تمام قد، در مقابل خلفای وقت ایستادند! با این منطق خلیفه ی وقت را محکوم کردند و قباله ی فدک را از او پس گرفتند! گرچه پس از آن، خلیفه ی دوّم از در خشونت وارد شد و بدون هیچ منطقی با ضرب سیلی قباله فدک را از دست آن بزرگ بانو ربود.

***

در جریان تحریمهای ابدای انقلاب، نامه های کودکانی برای ما به یادگار مانده است که نوشته بودند: «برادر رزمنده ی من، گرچه نمی توانم برای جانفشانی به جبهه های جنگ بیایم و در کنار شما بجنگم، اما این غذاها را از دست رنج خود برای شما تهیه کرده ام. من پدر ندارم و به همراه مادرم برای خرجی فرزندان تلاش می کنیم، امیدوارم این هدیه ی ناچیز را بپذیرید و دست من را رد نکنید...»

دلم می‌خواهد به جبهه بیایم ولی افسوس که خیلی کوچک هستم

زیبا‌ترین نامه‌هایی که سی سال پیش نوشته شد!

اینها همه درسی برای دیپلماسی امروز ماست. انتقلاب اسلامی برای خود اهدافی داشته است که ما نباید بر اثر سختی ها آنها را فراموش کنیم. صدها هزار شهید از گوهر های با ارزش خود ما در راه همین اهداف جان خود را نثار کرده اند و ما نمی توانیم به چشم انداز آنها بی اعتنا باشیم!

ایستادگی در مقابل قدرتها و دفاع از تمامیت حقوق این ملّت الهی، چه اندازه برای ما ارزش تبلیغاتی دارد؟ آیا شایسته بود که آن را به ثمنی بی ارزش بفروشیم؟ تا قبل از توافق ژنو همه ی ملّتها داشتند باور می کردند که می توان در مقابل ابرقدرتها نیز ایستاد و به آنها باج نداد! اما حالا حربه ی تبلیغاتی در دست آمریکاست. حالا او به دیگر ملّتها دارد این باور را الغاء می کند که: بزرگ شما که ایران است نتوانست در برابر تحریمها تحمّل کند، شما چطور تاب تحمّل ایستادگی در مقابل ما را دارید؟؟؟

ای کاش از حرف خودمان کوتاه نمی آمدیم و تا آخر به جهان اعلام می کردیم که ما به حق هستیم و آمریکا می خواهد ما را از حق مسلّممان محروم کند.

ای کاش از موضع قدرت وارد می شدیم نه اینکه با صدای بلند بگوییم: «خزانه خالی است» و ما نیاز به توافق با شما داریم!

ای کاش لا اقل در مقابل آنچه فروختیم تمام حق خود را می خریدیم، نه اینکه هم کالا و هم بهای آن از حقوق و دارایی های خود ما باشد...

در اینجا در مورد فواید و ضررهای توافقات حاصله بنای صحبت نداشتیم و تنها هدف این بود که بگوییم: یکی از ضررهای توافق با آمریکا این بود که نگرانی های غرب را پذیرفتیم و به جهانیان اعلام کردیم که آنچنان که تا کنون می گفتیم انرژی هسته ای حق مسلّم ما ... نیست!

  • مهدی جهانشاهی
۱۵
فروردين

جبهه ی باطل و انتقادپذیری

گریه حضرت زهرا بقیعتا بوده همین گونه بوده که جبهه باطل تحمّل شنیدن صدای مخالف را نداشته و از بلند شدن صدای مخالف هراس داشته، زیرا صدای اعتراض را مانع رسیدن خود به اهداف می دیده...

صحابی پیامبر خدا نیز پس از ایشان با دخت رسول خدا اینطور معامله کردند...

صدیقه ی کبرا فاطمه زهرا سلام الله علیها یکی از بکائین عالم است. آن بانوی طاهره در همان جند ماه پس از وفات پیامبر چنان گریست که در زمره ی 4 گریه کن عالم قرار گرفت، گریه هایی که نه از سر احساس بلکه به نشانه ی اعتراض بود و به نوعی پتکی بود بر سر مردمانی که خود را به خواب زده بودند!

از خود بپرسید: شما اگر در آن زمان بودید با گریه های آن بانو چه معامله ای می کردید؟ آیا تحمّل پشت گوش انداختن ناراحتی های دخت رسول خدا را می داشتید؟

مردم آن زمان می توانستند در برابر این گریه ها به خود بیایند، بیدار شوند، به دلداری آن بانوی پاک بیایند و رمز ناراحتی او را جویا شوند، اما کاری که کردند این نبود! تنها کاری که کردند همین بود که گفتند: یا زهرا! از صدای گریه ی تو متأذی شده ایم! یا شب گریه کن یا روز! به همین اکتفا نکردند و عرصه را چنان بر حضرت تنگ کردند که مکانی دور از شهر را برای گریه کردن برگزید. بین الأحزان را رها کرد و برای گریه کردن خاکهای بقیع را انتخاب کرد.

آری این است انتقاد پذیری کسانی که می دانند مسیر آنها مسیر حقانیت نیست! اینان از هرگونه صدای انتقاد حراس دارند و هیچگونه انتقادی را برای خود سازنده نمی دانند، به یک معنا آنها اعتراضات را مانعی در مسیر اهداف ناپاک خود می دانند و از این رو برای اینکه کسی سد راه آنها نشود با هرگونه انتقاد و اعتراض مخالفت می کنند.

آیا جناب دکتر روحانی قبول کرده است که عقب نشینی های او در دوران خاتمی اشتباه بوده است؟

آیا ایشان زیر بار رفته است که توافق ژنو عجولانه بوده است؟

آیا ایشان فعالیت روزنامه های هتاک به ارزشهای قرآنی را مخالف مشی اعتدالی خود دانسته است؟

آیا تنها روزنامه هایی که جرم آنها انتقاد از سیاستهای رئیس جمهو است، از خط اعتدال خارج اند؟

چرا باید دولت کاری بکند که صدا و سیما دست رد به سینه نمایندگان مردم که ناقد توافقنامه ژنو هستند بزند؟ چرا باید رهبر انقلاب مستقیماً وارد شود و از دولت بخواهد با مخالفان به مذاکره بنشینند؟

آیا کم کردن بودجه ی تمامی نهادهای فرهنگی (مثل بودجه ی سپاه، صدا و سیما، راهیان نور و ...) تضعیف جبهه مخالف محسوب نمی شود؟

آیا درست است که کسی خود را مدار اعتدال بداند و تمام کسانی را که با او زاویه دارند افراطی بخواند؟ انگ افراطی زدن به معترضین به خاطر چیست؟

یا بگویید ما در اشتباه هستیم و برخورد رئیس جمهور اینطور نبوده است و یا اینکه دیگر نگویید دولت راستگویان از شنیدن حرف راست نمی ترسد...

شبیه این رفتارهای ناشایست را بارها از جبهه ی باطل دیده ایم. در جریانات انتخابات ۸۸ نیز عده ای فقط به خاطر اینکه رای آنها رای پیروز انتخابات نبود، زیر بار نتیجه ی آن نرفتند، در حالی که در سال ۹۲ بازندگان انتخابات با اینکه بهانه ی کافی برای نپذیرفتن انتخابات داشتند اما لب به اعتراض نگشودند و مصالح نظام را بر نظر شخصی خود ترجیح دادند...

گریه حضرت زهرا بقیع
  • مهدی جهانشاهی
۱۵
فروردين

الگوی زهرائی سیاست (1)

حضرت زهرا-مقاومتتمایل به دشمن یکی از خطراتی است که قرآن و اهل بیت نسبت به خطرات آن هشدار داده اند.

در الگوی زهرایی سیاست مرز بندی شفاف با دشمن به خوبی نمایان است تا جایی که حضرت زهرا نمادی برای موضع گیری در مقابل جبهه باطل شده اند تا کسی حق و باطل را با هم مخلوط نکند و نتواند در مرز حق و باطل حرکت کند...

این همان چیزی است که سیاست امروز ما به آن نیاز دارد...

امسال ما با نام حضرت زهرا سلام الله علیها شروع شد و به همین خاطر ما هم اوّلین پستها را به نام ایشان ارسال می کنیم.

اگر زهرای مرضیه امروز در عرصه ی سیاست ما حاضر بودند چگونه رفتار می کردند؟ آن حضرتی که خداوند به طور ویژه او را پاکی و عصمت عطا نموده و حتی ائمه بعدی هیچ الگویی ندارند جز ایشان...

باید شاخصه های سیاست را در زندگی چند ساله ی ایشان بررسی کنیم تا بتوانیم آن شاخصه ها را با زمانه ی خود تطبیق دهیم.

زهرای مرضیه را به موضع گیری های صریح و شفافش در مقابل ظالمان می شناسند. آن حضرت در بین ائمه علیهم السلام نمادی بودند در مورد پایبندی نسبت به خطوط قرمز و اعتراض و شکایت نسبت به کسانی که در مورد حقوق اصلی ایشان بی احترامی کردند. این را شما در زندگی چند روزه ی ایشان بعد از ایام غصب خلافت به روشنی شاهد هستید.

در وضعیتی که قدرت به دست ظالمین افتاده و زهرای مرضیه در موضع اقتدار سیاسی قرار ندارند، اما ایشان اصرار دارند بر اینکه ذره ای نسبت به غاصبین خلافت روی خوش نشان ندهند و ذره ای به آنها نزدیک نشوند.

امامت جزو خطوط قرمز بود و در این خصوص آن بانوی پاک ذره ای مماشات به خرج ندادند، بلکه موضع خود را صریحاً اعلام داشتند و در راه حمایت از این حق مسلّم از جان و مال خود کمال استعانت را اتّخاذ نمودند. کاری کردند که دشمن نتواند خود را به ایشان نزدیک کند و بدین صورت بود که آیندگان فهمیدند بین این حزب و آن حزب هیچ مناسبت و مماشاتی وجود نداشته است و خط حضرت زهرا از خطر غاصبین امامت به کلی جداست.

کار تا به آنجا پیش رفت که خلیفه ی اوّل به جهت مناسبات سیاسی قصد عیادت از آن مظلومه را داشتند اما آن حضرت نسبت به این ملاقات کراهت نشان دادند و هنگامی هم که به اسرار ولیّشان امیر المؤمنین به این ملاقات تن دادند به صراحت آن ظالمان را مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: شما مرا اذیت کردید و مشمول سخن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) هستید که فرمود: فاطمه پاره ی تن من است، هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است...

شاید اگر زهرای مرضیه این کار ار نمی کرد امروز مدعیانی تمام خصومتها را انکار می کردند و جرم خلفا را قابل اغماض جلوه می دادند، در حالی که با این رفتار آن حضرت روشن شد که دوستدار زهرای مرضیه نمی تواند جبهه مقابل را به حق بداند و در دل به او تمایلی داشته باشد...

آیات قرآن نیز در این خصوص بسیار متعدّد و صریح هستند: هرگز یهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواسته‏هاى آنها شوى، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروى کنى. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهى است!» و اگر از هوى و هوسهاى آنان پیروى کنى، بعد از آنکه آگاه شده‏اى، هیچ سرپرست و یاورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود. (بقره 120) اى کسانى که ایمان آورده‏اید! یهود و نصارى را ولّى (و دوست و تکیه‏گاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند؛ و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند؛ خداوند، جمعیّت ستمکار را هدایت نمى‏کند (مانده 51) اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مى‏کنید، در حالى که آنها به آنچه از حقّ براى شما آمده کافر شده‏اند و رسول اللّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مى‏رانند؛ اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده‏اید؛ (پیوند دوستى با آنان برقرار نسازید!) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى‏کنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مى‏سازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کارى کند، از راه راست گمراه شده است! (ممتحنه 1)

 
حضرت زهرا-مقاومت

حالا امروز هم مقام معظم رهبری چندین بار از مجامع علمی خواستند تا چارچوب ها و خط قرمزهای نظام ما را به صورت دقیق بررسی کنند تا معلوم شود مرز استقلال جامعه ما چیست و چه چیزهایی از حیطه ی اختیارات گروه دیپلماسی خارجی خارج است و حق مذاکره در خصوص آن را ندارند...

***

اما این دولت...

تا چه اندازه در اعلام موضع در مقابل دشمن مسلّم صریح است؟

تا چه اندازه دشمن را به دشمنی قبول دارد؟

تا چه اندازه در برابر خطوط قرمز نظام شفافیت دارد؟

تا چه اندازه در توافقات به اصل "استقلال" توجّه داشته است (و این تهدیدی است که رهبری (سال 92) فرمودند: دشمن استقلال ما را نشانه گرفته است).

و تا چه اندازه در بحث فرهنگی و حقوق بشر در برابر دشمن استوار عمل می کند؟ آیا او متعهّد است که نسبت به خطوط قرمز در این زمینه هیچ سستی نشان ندهد؟؟؟

گفتمان انقلاب در این بین چیست؟ توقّع شهدا از ما چیست؟

***

در چنین موقعیتی است که رهبر معظم انقلاب فرمودند:

«مسئولان با جبهه دشمن مرزبندی صریح و شفاف داشته باشند».

خلاصه امروز منتظر آن هستیم که از دولت محترم موضع گیری و مرز بندی های صریح را ببینیم که هیچ یک از خطوط قرمز جامعه اسلامی ما در آن نادیده گرفته نشده باشد و این حکومت را در مسیر اهدافش با چالش مواجه نکند...
  • مهدی جهانشاهی