بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۲
اسفند

 

وعده‌ای که عملی شد   (از زبان همسر سردار شهید: محمدجواد روزی­طلب)

 

... جنازه ی شهید را آورده بودند. صبح، زودتر از همه از خانه بیرون رفتم تا با جنازه ی حاج جوادم خلوتی کنم و او را ببینم. درِ تابوت را باز نکرده بودند تا من برسم.

در تابوت را باز کردند، سر و رویش خیلی تمیز بود، مثل اینکه تازه از حمام آمده بود. روی صورتش شبنم نشسته بود. همین طور که محوش شده بودم دیدم که دستش خونی است، خون هم تقریباً تازه بود. دیدم حاجی با دستش، لباس‌هایش را بالا گرفته و جای تیری که به پهلویش خورده و باعث شهادتش شده را به من نشان داده است. یاد حرفش افتادم که گفته بود: «وقتی شهید شدم، خودم نشانت می‌دهم کجایم تیر خورده». حتی بعد از شهادتش هم به قولش عمل کرد...

در شب شهادت حضرت زهرا در عملیات کربلای 5، از جانب پهلو زخمی شد و با همان زخم به شهادت رسید. قرار بود رمز عملیات «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» باشد، اما شهید حاج حسین خرازی گفته بود بیایید رمز این عملیات را «یازهرا» بگذاریم...

 Shiraze.ir

(کد خبر: 53743)

 

 

ایام فاطمیه و راه بازگشت

چند شب قبل از عملیات، احمد همراه با یکی از دوستانش برای انجام آخرین شناسایی به محور دشمن رفته بود. نهر ابوعقاب پر از موانع بود. به هر زحمتی که بود از موانع عبور کردند و خود را به عمق دشمن رساندند. سنگرهای کمین عراقی ها را شناسایی کردند. پس از شناسایی، در حال برگشت، هر دو در سیم های خاردار و لابه لای موانع گیر کردند، طوری که حتی نمی توانستند تکان بخورند. در آن ساعت، آب جذر شده بود، با دشمن نیز بیش از چند متر فاصله نداشتند و نمی توانستم تکانی بخورند و سر و صدایی بکنند... هر قدر تلاش کردند که خود را رها کنند نتوانستند؛ راه بازگشتی نیست، گویا وقت خداحافظی شده!  در حالی که اشک در چشمان شان حلقه زده بود، هم دیگر را در آغوش گرفتند و حلالیت طلبیدند.

آن روزها ایام فاطمیه بود به حضرت زهرا (سلام الله علیها) متوسل شدند. دوست احمد به هر زحمتی از شر سیم های خاردار نجات پیدا کرد. اما وضعیت احمد بسیار دشوارتر بود و امکان رهایی او وجود نداشت. از احمد خداحافظی کرد و به طرف نیروهای خودی برگشت...

که به عقب برمی گشت، احساس کرد چیزی به سرعت به طرفش می آید. ترسید و با خود گفت: «بدبخت شدم! عراقی ها هستند! حتماً احمد را گرفته اند و حالا به طرف من می آیند».

به زیر آب رفت، تا او را نبینند. وقتی آهسته از زیر آب بیرون آمد، دید احمد است. باور کردنی نبود! احمد خود را در آغوش او انداخت و با صدای بلند گریست، چند دقیقه هر دو گریستند. پرسید: «چه طوری نجات پیدا کردی؟»

: «نمی دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم که خود را از شر سیم های خاردار خلاص کنم نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می شد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه (علیهم السلام) متوسل شدمیکی یکی سراغ آن ها رفتم. امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) ... جوابی نیامد. یک لحظه یادم آمد که ایام فاطمیه است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(سلام الله علیها) دراز کردم و با تمام وجودم از او خواستم که نجاتم بدهد. نذر کردم. گریه کردم. التماس کردم. دعا کردمدر همین حال احساس کردم

یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد در آب اروند پرتم کرد. آن حالت را در هوشیاری کامل احساس کردم».

(شهید جولاییان/اروند خاطرات، 208)

 

 

میهمان مادر

 

نیمه ی شباز خواب پریدم!

صدای گریه می­ آمد

کمی که به خودم آمدم متوجه شدم صدا از توی هال است، جایی که عبد الحسین خوابیده بود...

حدس می زدم عبد الحسین بیدار است و مشغول مناجات! وقتی فهمیدم خواب است جا خوردم و کمی ترسیدم. کمی دقت کردم دیدم دارد با حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف می زند. بلند بلند مثل مادر جوان­مرده ناله می کرد و درد دل! اسم دوستان شهیدش را می برد... اونها همه رفتن مادر جان! پس کی نوبت من می شه؟

سر و صدایش هر لحظه بیشتر می شد؛ ترسیدم که از صدایش همسایه ها بیدار شوند! دستپاچه صدایش کردم: عبد الحسین! چند بار دیگر بلندتر صدایش کردم، یکپاره از خواب پرید. صورتش  خیس اشک بود. گفتم: از بس که رفتی جبهه دیگه توی خواب هم فکر منطقه ای!

انگار تازه به خودش آمد. ناراحت گفت: چرا بیدارم کردی؟! پتو را انداخت روی سرش و رفت توی اتاق، گوشه ای کز کرد. با ناراحتی گفت: من داشتم با بی بی درد دل می کردم، آخه چرا بیدارم کردی؟! خودم را که جای او گذاشتم بهش حق دادم. خواستم از ماجرای خوابش سر در بیارم، اما چیزی نگفت.

وعده ی دیدار نزدیک بود و عبد الحسین خود را مهیای سفر می کرد، سفری که بازگشت ندارد...

***

از زبان همسر شهید عبد الحسین برونسی

 (بین همرزمان شهید مشهور است که حضرت صریقه ی کبری زمان و مکان شهادتش را به او فرموده بود و آن قدر این قضیه آفتابی بود که شهید به رفقای رزمنده اش گفته بود: اگر من در فلان تاریخ و فلان جا شهید نشدم در مسلمانی ام شک کنید).

 

 

 

خاکهای نرم کـوشـک ص239

  • مهدی جهانشاهی
۲۱
اسفند

 

جلسه 1  چرا باید غرب را شناخت؟

جلسه 2  عصر خرافه گرایی

جلسه 3  عصر اسطوره گرایی

جلسه 4  عصر طبیعت گرایی

جلسه 5  عصر خرد گرایی

جلسه 6  عصرخرد گرایی

جلسه 7  عصر شیطان گرایی

جلسه 8  عصر یونانی مآبی(هلنیسم)

جلسه 9  بازخوانی تورات

جلسه 10  عصر امپراتوری روم 

جلسه 11  قرون وسطی(1)

جلسه 12  قرون وسطی(2)

جلسه 13  عصر ایمان در قرون وسطی

جلسه 14  عصر مدرن(جهان دکارت)

جلسه 15  انتقال از سنت به مدرنیته

جلسه 16  سکولاریسم

جلسه 17  مولفه های غرب فلسفی

جلسه 18  غرب هژمون

جلسه 19  ژئوپلیتیک

جلسه 20  جهان تافلر

حلسه 21  جهان هانتینگتون

حلسه 22  نهادهای تصمیم ساز

حلسه 23  جهان فرانسیس فوکویاما

حلسه 24  پارادایم های حاکم بر جهان

حلسه 25  فمنیسم

حلسه 26  فراماسونری

حلسه 27  انتقال شناسی به مثابه روش

حلسه 28  نیل به گزشافت

حلسه 29  وضعیت پست مدرن

حلسه 30  ترانس مدرنیسم

جلسه 31  جهان برژینسکی

جلسه 32  جهان برژینسکی (2)

جلسه 33  هنر در غرب

جلسه 34  هنر در غرب(2)

جلسه 35  پروتکلهای یهود

جلسه 36  اخلاق در غرب

  • مهدی جهانشاهی
۲۱
اسفند

سخنرانی أخیر رهبر بزرگوار در جمع خبرگان نشان داد که اوضاع چندان هم به وفق مراد ایشان نیست و به دغدغه های ایشان کاملاً بی اهمیتی می شود! (قابل توجه آنهایی که همه ی مشکلات را متوجه رهبری می دانند).

کاملاً مشهود است که لحن حضرت آقا صریح تر شده و جدیداً بی پرده تر صحبت می کنند.

این بخشهای سخنرانی را با کمی توضیح از ما، ملاحظه کنید:

 

توجّه بشود در ایّام فاطمیّه، به‌مناسبت ذکر مناقب آن بزرگوار، ذکر شهادت آن بزرگوار، مسائل اختلاف‌افکن مطرح نشود. امروز جزو اولویّتهای اصلی جامعه‌ی روحانیّت این است که نگذارند کاری را که آمریکا دارد با زحمت انجام میدهد، صهیونیست‌ها دارند با زحمت انجام میدهند، ما به‌سهولت این کار را برای آنها انجام بدهیم؛

ظاهراً تعریض به برخی مراجع حاضر باشد که گفتند: وحدت بین ظلمت و نور ممکن نیست!

 مرحوم آقای خزعلی (رضوان الله تعالی علیه) امتحانی از نوع دیگر و بسیار دشوار را دادند؛ ...  آنجایی‌که بحث نزدیکان و منتسبان بود، با کمال صراحت، با کمال شجاعت [ایستادند]

تعریض به هاشمی که وقتی پسرش به زندان افتاد، پشتش را گرفت و به رأی دادگاه تمکین نکرد.

بعضی هستند که مجلس خبرگان از حضور آنها بهره‌مند میشود، نه آنها از حضور در مجلس خبرگان. امثال جناب آقای یزدی یا جناب آقای مصباح، کسانی هستند که وقتی در مجلس خبرگان حضور داشته باشند، مجلس وزانت بیشتری پیدا میکند. نبودن اینها در مجلس خبرگان، به اینها هیچ‌گونه ضرری نمیزند. بله، برای مجلس خبرگان نبودن اینها خسارت است.

تعریض به تهرانی ها که به این دو بزرگوار رأی ندادند.

و تعریض به مجلس خبرگان که خلأ بزرگان در آن احساس می شود.

شنیده شده که «آقا، خیانت میکنند؛ اسم فلانی را می‌آورند، رأی فلانی را به جایش در می‌آورند»؛ از این حرفها شنیده‌اید؛ مرتّباً یک عدّه‌ای بیرون گفته‌اند و یک عدّه‌ای هم در داخل آنها را بازگو کرده‌اند و همان حرفها را در داخل کشور تکرار کرده‌اند... این نشان داد بی‌اعتباری حرف کسانی را و اقدام کسانی را که یک وقتی یک انتخاباتی مثل سال ۸۸ را نامعتبر دانستند و آن فتنه‌ی مضر و مُهیب را برای کشور به‌وجود آوردند؛ به‌خاطر اینکه متّهم کردند کشور را به اینکه انتخابات انتخابات ناسالمی است؛ نه، انتخابات سالم بود؛ هم امروز سالم بود، هم دوره‌های قبل سالم بود، هم سال ۸۸ سالم بود، هم سال ۸۴ سالم بود؛

بدون شرح

یک نکته‌ی دیگری که باز در این انتخابات واضح شد و بسیار خودش را نشان داد، رفتار کاملاً نجیبانه‌ی کسانی بود که رأی نیاوردند. اگر آن کسانی که رأی نیاورده‌اند، بنا میکردند اعتراض کردن و دعوا کردن و شِکوه و گلایه کردن و در بلندگوها حرف زدن، وضع آرام نمیماند ... برخلاف رفتار نانجیبانه‌ی کسانی که در سال ۸۸ عمل کردند که چون رأی نیاوردند، دعوا راه انداختند، مردم را به خیابانها کشاندند، کار را به زدوخورد کشاندند، برای کشور هزینه درست کردند، دشمن را جری کردند، طمع دشمن را برانگیختند؛

یعنی ما هم اگر می خواستیم می توانستیم از این کارها بکنیم و بهانه ی کافی هم برای زیر سؤال بردن انتخابات داشتیم.

بعضی - باید گفت به تبعیّت ناخواسته و نادانسته از دشمن - برخی از اشکالات را متوجّه میکنند به شورای نگهبان؛ بنده حقیقتاً گله دارم از این‌گونه افراد. شورای نگهبان کار خودش را با جدّیّت، با زحمت فراوان، با تلاش انجام داد. شما هم جای شورای نگهبان باشید، غیر از این عمل نخواهید کرد... لجن‌پراکنی کردن علیه شورای نگهبان حقیقتاً یک کار غیر اسلامی، غیر شرعی، غیر قانونی و غیر انقلابی است.

تعریض به شخص آقای هاشمی که دست راست رهبری نشسته بود. قبل از انتخابات رو به شورای نگهبان گفت: شما خودتان مشروعیتتان را از کجا آورده اید...!

بنده از برادران عزیزمان در دولت درخواست کردم که یک قرارگاه اقتصاد مقاومتی تشکیل بدهند؛ فرماندهی برایش بگذارند... قرارگاه لازم دارد، قرارگاه هم فرمانده لازم دارد. ما پیشنهاد هم کردیم، قبول هم کردند، کارهایی هم دارد انجام میگیرد؛ منتها باید این کارها محسوس بشود، باید اینها دیده بشود. فعّالیّتهای دولتی - فرض کنید فلان معامله‌ای که در فلان‌جا انجام میگیرد - باید مشخّص بشود که این کجای اقتصاد مقاومتی قرار میگیرد؛ این را ما به مسئولین عزیزمان تذکّر دادیم که فلان‌جا شما دارید فلان‌چیز را میخرید یا فلان‌چیز را معامله میکنید، خیلی خب، در صحنه‌ی عرصه‌ی اقتصاد مقاومتی، این معامله در کجای این جدول عظیم قرار میگیرد؛ باید مشخّص بشود. یعنی معیار همه‌ی کارهای اقتصادی، فعّالیّتهای اقتصادی ما بایستی برنامه‌ی عظیم و همه‌جانبه‌ی اقتصاد مقاومتی باشد.

تعریضی واضح به دولت که کارهای شما هیچ همخوانی با روح اقتصاد مقاومتی ندارد و فقط شعار می دهید که: داریم اقتصاد مقاومتی را اجرا می کنیم... قرارگاه تشکیل داده ایم و ... چندی پیش رئیس جمهور در جواب خبرنگار یزدی که پرسید برای اقتصاد مقاومتی چکار کرده اید؟ جواب داد: قرارگاه تشکیل داده ایم!

 بنده حدود چهارده پانزده سال قبل از این، مسئله‌ی علم را و عبور از مرزهای موجود علم را و ابتکار علمی را مطرح کردم؛ یک عدّه‌ای گفتند نمیشود؛ بعضی‌ها آمدند در تلویزیون گفتند نمیشود. امروز ملاحظه میکنید که شده؛ همه اعتراف میکنند که شده. سرعت پیشرفت کشور از متوسّط سرعت پیشرفت علمی دنیا چندین برابر بیشتر بود؛ ... [این سرعت] بیشتر بود و الان کم شده؛ این کم شدن را هم من هشدار دادم [امّا] یک عدّه‌ای اعتراض کردند. امروز یا دیروز در خبرها خواندم که وزیر علوم گفته که سرعت پیشرفت علمی کم شده؛ ببینید! این را ما شاید حدود شش هفت ماه قبل از این در صحبتمان گفتیم، 

این هم ضعف دیگر دولت نسبت به دولت قبل است که آن را حاشا می کردند و حالا خودشان اعتراف کرده اند.

ما از لحاظ فرهنگی باید کشور را، ملّت را و جوانان را مصون‌سازی کنیم؛ این برنامه‌ریزی میخواهد. این هدف را اوّل باید قبول کنیم و به آن اعتقاد پیدا کنیم، بعد که اعتقاد پیدا کردیم برویم برنامه‌ریزی کنیم برای این کار

تعریض به رئیس جمهور که قبلاً گفته اصلاً این کار ربطی به دولت ندارد!

با اینکه ایشان یک روحانی هستند اما اصلاً اعتقادی به فرهنگ ندارند!

مراد ما از پیشرفت، پیشرفت صوری نیست، پیشرفت حقیقی است. پیشرفت صوری این است که یک رونق ظاهری به اقتصاد بدهیم، یک مقداری جنس وارد کنیم و زرق‌وبرقی بدهیم؛ ... پیشرفت واقعی این است. دیروز شنیدم که این فرمانده محترم سپاه(۸) که در تلویزیون راجع به این موشکها و مانند اینها صحبت میکرده، گفته است که اگر تمام اطراف کشور ما را هم حصار بکشند که هیچ‌چیزی وارد نشود و هیچ‌چیزی خارج نشود، ما در ساخت این موشکها دچار مشکل نمیشویم؛ 

یعنی از سپاه یاد بگیرید و اینقدر ریاکاری کنید.

این همه واردات پدر کشور را در آورده!

مسئولان آماج این نفوذند؛ برای چه؟ هدف چیست؟ هدف این است که محاسبات مسئولان را عوض کنند و تغییر بدهند؛ یعنی مسئول جمهوری اسلامی به این نتیجه برسد که با ملاحظه‌ی هزینه و فایده احساس کند که باید این اقدام را بکند، این اقدام را نکند؛ نفوذ برای این است به این نتیجه برسد که فلان رابطه را قطع کند، فلان رابطه را ایجاد کند؛ نفوذ برای این است که این محاسبات در ذهن مسئولین عوض بشود. آن‌وقت، وقتی نتیجه این بشود که فکر مسئولین و اراده‌ی مسئولین در مشت دشمن قرار بگیرد، دیگر لازم نیست دشمن بیاید دخالت مستقیم بکند؛ نه، مسئول کشور همان تصمیمی را میگیرد که او میخواهد. وقتی محاسبه‌ی این حقیر عوض شد، تصمیمی را میگیرم که او میخواهد؛ من همان کاری را که او میخواهد مفت و مجّانی انجام میدهم؛

رابطه با سوریه و یمن را قطع کنیم، رابطه با آمریکا را ایجاد کنیم.

رویکرد دولت همین بوده و این قابل مشاهده است. مدافعان حرم که از سوریه بر می گردند می گویند: از وقتی که دولت کمک به سوریه را قطع کرده وضع تغذیه در آنجا سرسام آور شده.

[میخواهند] باور به استقلال را عوض کنند. بعضی‌ها البتّه ناشیگری میکنند؛ می‌بینیم گاهی اوقات در بعضی از مطبوعات، صریحاً استقلال کشور را یک امر قدیمی و کهنه‌شده میدانند و میگویند امروز دیگر استقلال کشورها مطرح نیست. یعنی چه؟ ... نفوذ یعنی این. البتّه این کاری است که دارد انجام میگیرد.

حرفهایی که از مشاورین دولت بارها شنیده ایم.

من میبینم بعضی از برادران ما گاهی اوقات میگویند که ما باید با همه‌ی دنیا رابطه داشته باشیم؛ خب بله، با همه‌ی دنیا - البتّه منهای آمریکا و رژیم صهیونیستی - باید رابطه داشته باشیم؛ ما مشکلی نداریم. اوّلاً همه‌ی دنیا فقط اروپا و فقط غرب نیست؛ در همین حدود چهار سال قبل از این و در همین شهر تهران، مگر اجلاسی تشکیل نشد که بیش از ۱۳۰ یا ۱۴۰ کشور در آن شرکت کردند؟ 

سخنان اخیر رئیس جمهور که این حرفها را تکرار کرد.

با اروپا هم ما مشکلی نداریم، اروپایی‌ها با ما مشکل ایجاد کرده‌اند. بنده به یکی از این رؤسای اروپایی‌که اخیراً اینجا آمده بود گفتم که اروپا باید خودش را از تبعیّت آمریکا در سیاستهایش نجات بدهد. اروپایی‌ها تبعیّت از سیاست آمریکا کردند؛ او ما را تحریم کرد، اینها هم تبعیّت کردند؛ او علیه ما تبلیغات کرد، اینها هم تبعیّت کردند. خب، ما چه کار کنیم؟ در قضایای مختلف، اروپایی‌ها بودند که ابتدای به دشمنی کردند. سر قضیّه‌ی آن قهوه‌خانه‌ی میکونوس، رئیس‌جمهور وقت ما را متّهم کردند و به دادگاه میخواستند بکشانند؛ اسمش را به‌عنوان متّهم در دادگاه مطرح کردند! خب چه‌کار کنیم ما با اینها؟ برویم التماس کنیم؟ برویم بگوییم آقا با ما بهتر از این باشید؟ ما کاری نکردیم با اینها؛ اینها هستند که دشمنی میکنند. اگر ما در مقابل دشمنی دشمنانمان با شجاعت و با اقتدار نایستیم، ما را خواهند خورد، خواهند بلعید

تعریض به اروپا که حالا فکر کنید اینها آدم های علیه السلامی هستند. جرم اینها کمتر از آمریکا نیست!

اگر کشور ایران اسلامی قوی باشد و غنی باشد، همان کسانی که امروز دارند شاخ‌وشانه میکشند، همینها می‌آیند پشت دروازه‌ی ما می‌ایستند و منّت‌کشی میکنند. البتّه تا الان اتّفاق نیفتاده؛ این رفت‌وآمدهایی که الان هست، هیچ معنای مثبتی تاکنون برای ما نداشته؛ حالا در آینده ممکن است داشته باشد - نمیدانم - امّا تا الان این رفت‌وآمدهایی که وجود داشته، هیچ اثری [نداشته]. این را هم من باز به یکی دیگر از این آقایان رؤسایی که همین چندی پیش اینجا آمده بودند - آقای دکتر روحانی هم حضور داشتند - گفتم که باید روی زمین معلوم باشد؛ روی کاغذ فایده‌ای ندارد که بنشینید مذاکره کنید، تفاهم کنید سر یک چیزهایی که بعد هم تحقّق پیدا نکند و مشروطش کنید به موافقت فلان‌جا،

زیر سؤال بردن رفت و آمدهای تجاری که در یک سال أخیر باب شده و تعریضی به کشورهایی که اعلام آمادگی برای حضور می کنند ولی در عمل هیچ چیز از آنها دیده نمیشود.

 

  • مهدی جهانشاهی
۲۰
اسفند

پیامبر خدا با تمام توفیقی که در بنا نهادن پایه های امت اسلامی داشت اما موفق نشد شرایط ماندگاری جامعه اسلامی را فراهم کند. بعد از وفات ایشان جامعه اسلامی از ریل خود خارج شد و سرپرستی آن به دست نا اهلان افتاد. نه اینکه پیامبر خدا کم کاری کرده باشند یا اینکه مدیریت ایشان ضعیف بوده باشد، نه! اتفاقاً آن حضرت برای کادر سازی و مدیریت فرهنگی هرچه از دستش بر می آمد انجام داد. مشکل در مردمان آن زمانه بود که در این مدت کوتاه نتوانسته بودند به آن رشد اجتماعی مطلوب برسند و عادتها و تعصبات قومی و قبیله ای را کنار بگذارند.

این است که می بینید بعد از وفات ایشان بلافاصله رکن اصلی جامعه اسلامی که مقام ولایت است، کنار گذاشته می شود و به اسم اسلام کار به دست دیگران می افتد و دیدید که چه ظلمی به خاندان پیامبر روا داشته شد و با دختر پیامبر خدا و خاندان او چه کردند.

این همان پیامبری است که گستره ی ولایت او روز به روز بیشتر می شد و می رفت که عالمگیر و جهانی شود، اما چه زود این رشد متوقف شد و سیر نزولی به خود گرفت...

خداوند نیز در همان دوران حیات پیامبر، به این عقب گرد جامعه اسلامی اشاره می کند و خطاب به مؤمنین هشدار شدیدی می دهد:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ (مائده 54)

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا (آل عمران 144)

ضربه ای که متوجه اسلام شد از خارج نبود (گرچه شیطنت یهودیان نیز مؤثر واقع شد)، آنچه که مسیر اسلام را منحرف کرد خطر «خودی ها» و منافقینی بود که وجهه ی مذهبی به خود گرفته بودند.

به یک معنا پیامبر خدا در مبارزه با کفر توفیق داشت، اما در مبارزه با نفاق نه!

مبارزه با نفاق سبک و سیاقی متفاوت دارد و اقتضاءات خاصی را می طلبد؛ آن رویکردی که برای مبارزه با کفر کارآمد است، معلوم نیست مشکل درونی را برطرف کند و جامعه ی اسلامی را نسبت به خطر خودی ها مصون بدارد.

دفع خطر منافقین و نفوذی ها بسیار پیچیده تر و سخت تر از مبارزه با دشمنان خارجی و جبهه ی کفر است.

نفاق از جنس اعتدال است و منافق سعی می کند همه را با خود همراه کند و رضایت همه را داشته باشد. لذا بر فرض تشخیص و شناخت او، رسوا کردن او کار ساده ای نیست! منافق با یک نرمش قهرمانانه با جبهه ی اسلام همراهی می کند و وقتی به خوبی جای پا باز کرد، ضربه ی خود را وارد می کند و آسیب می زند.

حتی معلوم نیست که پس از خراب کاری منافق از خود ردّ پایی به جای گذاشته باشد، لذا حتی بعد از ایجاد انحراف نیز مقبولیت خود را از دست نمی دهد (آنچنان که پولس یهودی در بین مسیحیت نفوذ کرد و با وجود انحرافی که در آن پدید آورد، هنوز آن تقدّس و مقبولیت را در بین مسیحیت با خود دارد).

هرگونه رفتار نسنجیده و عجولانه هم در رسوا کردن منافق، می تواند نتیجه ی عکس بدهد و شورش و اعتراض عمومی را به همراه داشته باشد (به جهت جای پایی که منافق در جامعه باز کرده است و از خود در دلها بتی به جای گذاشته و از عوام جامعه یارگیری کرده است). آنطور که شاهد بودیم خیلفه ی ثانی چنان خود را مقدس جا زده بود که گاهی به پیامبر خدا را خره گیری می کرد و اشکال تراشی می کرد.

پس چاره ی کار چیست؟ چطور می توان منافق را حذف کرد؟

منافقین را فقط یک چیز می تواند از دور خارج کند و آن بصیرت و حضور مردم. اگر مردم خرده اشکالات منافق را نادیده بگیرند و هویت او را احراز نکنند و نتوانند نسبتِ مشکلات موجود را با طبقه ی نفاق کشف کنند، هرگز نخواهند توانست جبهه ی نفاق را به چالش بکشند و از آن مچ گیری کنند. اینطور خواهد بود که منافق هرکاری بخواهد می کند و مردم هم خواب اند و کاری به کار کسی ندارند.

و نکته ی آخر اینکه: طول زمان بدترین سمّ برای منافق است و اگر منافق نتواند سیر یک مسیر را منحرف کند و از مسیر خارج کند،  گذشت زمان خود او را از دور خارج خواهد کرد. چون پای بند ماندن بر اصول برای منافق مشکل و خلاف مقاصد او است. لذا تعرّض به اصول روزی او را رسوا خواهد کرد.

  • مهدی جهانشاهی