در عرصه های مختلف زندگی، بین دوراهی هایی قرار می گیریم که تصمیم درست ما موفقیتهای ما را رقم می زند. اجمالاً جای بحث ندارد که تصمیم عاقلانه به موفقیت ختم می شود و تصمیم احساسی و عجولانه به شکست منتهی می شود؛ اگر بحثی باشد در این است که کدام تصمیم، عاقلانه است؟
در قرآن کریم، اما، هر تصمیم ـ عاقلانه یا احساسی ـ پاسخ به ندای یک طیف از افراد دانسته شده است. کسی که عاقلانه تصمیم می گیرد، در واقع به وعده ی خدا دل خوش کرده است و کسی که احساسی و هواپرستانه تصمیم می گیرد، در واقع به وعده ی شیطان فریفته شده است. این است که وعده های شیطان همه پوچ و سراب است:
وقتی کار از کار گذشت، شیطان گفت: خدا به شما وعده ی راستین (و صادقانه) داد و من هم به شما وعده دادم، اما خلف وعده کردم. من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه ندا دادم و شما اجابتم کردید، پس مرا ملامت نکنید و فقط خود را ملامت کنید (ابراهیم: آیه22)
آنهایی که به وعده ی شیطان (یا همان هوا و هوس) دل خوش می کنند، از اینکه حرف دلشان را به کرسی نشانده اند، سرمستاند و احساس آزادی میکند، در حالی که آنها هم ندانسته در صف شیطان سینه زده اند و از ایده و تز او جانب داری کرده اند؛ پس آنها هم در واقع دربند دیگری هستند و آب در آسیاب کسی ریخته اند که اتفاقاً خیرخواه ایشان نیست!
این گروه وقتی با وعده ی خدا مواجه می شوند، با همان نگاه عجولانه و هواپرستانه از آن اشکال تراشی می کنند و آن را مثلاً «غیر عملیاتی» توصیف میکنند، در حالی که وعده ی خدا را فقط با عقل و سنجش و دوراندیشی می توان ارزیابی کرد. «هوا» در ارزیابی دستاوردهای «عقل»، انصاف ندارد.
بالأخره این ما هستیم که با عینک عقل ـ و نه هوس ـ باید وعده های الهی را از وعده های شیطانی تشخیص بدهیم، چون وعدههای شیطانی به ناچار عملیاتی نیستند و خلف وعده از آنها قطعی است. در حالی که وعدههای الهی تضمین شده و دوسر برد هستند و عاقبت خوشی از آنها در انتظار است.
حالا این دو طرز سخن را به وجدان خودتان عرضه کنید و ببینید کدام ندای عقل است و کدام ندای هوا و هوس.
«نمی شود و نمیتوانیم؛ اگر میشد تا حالا میتوانستیم! باید در برابر قلدرمآبان عالم کوتاه بیاییم و دشمنیها را کنار بگذاریم، تا شاید آنها لطفی به ما بکنند و از فشار وارد کردن بر ما کوتاه بیایند. همسایه ها را بیخیال! همکیشان و هممسلکان را بیخیال. از اینها که قرار نیست برای ما آبی گرم شود. منافع مشترک ما لابد با مردم آن طرف دنیا است. اصلاً همان قبلی بهتر بود. از آن بهتر قبلی ترِ آن بود. کاش آن روزها تکرار بشود...»
«کجا خواستیم و نشد؟ هرجا نشد، حتماً نخواستیم. اگر هم نشد، به آخر خط که نرسیده ایم؛ آن شکست را پلی قرار می دهیم برای موفقیتهای بعد. ایدهها و برنامه ها در نظر داریم که هنوز نیازموده ایم. ظرفیتهای فراوانی هم درون کشور خودمان داریم که تا آنها را شکوفا نکرده ایم، چشم طمع به خارج نمیدوزیم. چه کسی قرار است برای ما، غیر از خودمان، دل بسوزاند؟ کسی که برای مردم کشور خودش نتوانسته کاری بکند؟ چطور دشمنیها را اینقدر ساده و سطحی میبینیم، که انگار با یک چایی خوردن قابل حل و فصل است؟ آیا قرار است آزموده را دوباره بیازماییم و از یک سوراخ دوباره گزیده بشویم؛ آیا قرار است به خاطر خرده اشکالات نامید شویم و عقب گرد کنیم و به تمام پیشرفتهایی که با خون دل به دست آورده ایم و آمار و ارقام گواه آن است، پشت پا بزنیم. مگر جز این است که آینده روشن است و خدا آینده را برای خوبان عالم تضمین کرده؟ از آینده هیچ دلهره و هراسی نداریم، جز اینکه باید مواظب باشیم صف خودمان را از خوبان عالم جدا نکنیم که آن وقت، آینده به ضررمان تمام خواهد شد».