دولت تدبیر و امید به زبان تصاویر...
امروز که مشکلات جامعه و دزدیها و کم کاری های مسؤولین بر سر زبانها افتاده، باید با این مشکل همراه شد و از آن استفاده کرد. به جای اینکه منفعلانه از آن فرار کنیم!
این گفت و گو بین من و مردم آنقدر تکرار شده که دیگر دارد حالم به هم می خورد. شکر خدا هربار هم با این چینشی که خدمتتان عرض می کنم جواب داده است و بحث را به نتیجه رسانده است.
در این روزها بزرگترین وظیفه ی خودم را روشنگری نسبت به انتخابات می دانم و خوشبختانه خود مردم سر صحبت را باز می کنند و راه را برای ما هموار می کنند.
اولاً واقعاً به مردم حق بدهید و غمخوار آنها باشید. آنطور که رهبری به ما طلبه ها دستور دادند.
دوماً وقتی طرف مقابل خوب از مشکلاتش گفت، شما بگویید: انشاء الله انتخابات بعدی انتخاب بهتری انجام می دهیم تا دوباره اینها قدرت پیدا نکنند.
اینجا چند سؤال اساسی در ذهن مردم هست که به سادگی می توان به آن پاسخ داد:
- رئیس جمهور هم عوض شود وضع همین است که هست. مثل اینکه تا امروز هر رئیس جمهور که آمده وضع همین بوده.
: می بینیم که هر رئیس جمهور که می آید «قطاری» مسؤولین زیر دست را عوض می کند. پس به هر حال بی تأثیر نیست.
- از کجا تشخیص بدهیم چه کسی خوب است؟ ما که اطلاعاتی نداریم!
: ساده ترین معیار ساده زیستی است که در وصیت نامه امام به آن تأکید شده. اگر رئیس جمهور از طبقه ی اشرافی باشد چطور می تواند برای مردم دل بسوزاند؟! در حالی که می بینیم اکثر رئیس جمهوری های قبلی از طبقه ی اشرافی بوده اند.
- شاید ریا باشد؟ از کجا ساده زیستی را تشخیص بدهیم؟
: عمده اشتباه مردم این نبوده که درست تشخیص نداده اند. عمده اشتباهشان این بوده که به یک وعده غذا و یک خرده پول رأیشان را فروخته اند! در حالی که اگر بخواهند به افراد ساده زیست رأی بدهند باید به آنهایی رأی بدهند که از این ریخت و پاشها در تبلیغات انتخاباتشان ندارند!
- یک رئیس جمهور اولش خوب است بعد خراب می شود! با این چکار کنیم؟
: علت این است که رئسای جمهور امید دارند که هرقدر که خراب کردند، با کمی تبلیغات و زبان ریختن دوباره از مردم رأی جمع کنند. در حالی که اگر حساب دستشان باشد که اگر خراب کنند دیگر رأی نمی آورند، خودشان را جمع می کنند.
یک خصلت بدی ما داریم که می گوییم همان قبلی بهتر بود. به همین خاطر دنبال آینده ی بهتر نیستیم و می خواهیم به گذشته برگردیم. این فکر خیلی ضربه زده است و جبهه ی نفاق را دوباره به میدان آورده است. در حالی که رأی ندادن به آنها که خراب کرده اند بهترین اعتراض نسبت به آنهاست و از هر محاکمه بدتر است.
بدترین چیز برای یک جامعه نا امیدی است. نا امیدی یعنی حرف کسانی که می گویند: هر رئیس جمهوری بیاید وضعیت همین است!!
عده ای چون خودشان قلق کار دستشان نیامده و اشتباهات گذشته شان را پیدا نکرده اند، صورت مسأله را انکار می کنند و می گویند: اصلاً نمی شود که بشود!
خوب است بدانیم مشکل ما با رئیس جمهورها(و حتی نمایندگان مجلس و دیگر دستگاههای اجرایی) این است که با کسانی مواجه هستیم که اصلاً نمی خواهند وضعیت را بهتر کنند. نه اینکه نمی توانند! اتفاقاً خوب می توانند اما نمی خواهند!
چرا نمی خواهند؟ چون باخته اند!
در مقابل زیاده خواهی های نفسشان باخته اند...
در مقابل زیاده خواهی دوستان و هم کیشانشان باخته اند...
در مقابل شیطان انسی و تهدیدهای آن باخته اند (از دشمن می ترسند)...
این است که ریسک پشت پا زدن به اینهمه شیطان را نمی خواهند تحمل کنند.
از آن طرف از رأی آوردن خودشان هم خاطر جمع هستند! می دانند که با کمی خرج کردن و تبلیغات کردن آن هم حل می شود.
پس هیچ مهم نیست که مردم را راضی نگه داریم؛ البته چند روز آخر عمر دولتمان کمی کارهای دهان پر کن می کنیم تا مردم با خاطره ی خوشی از دولت قبل، وارد انتخابات بعد شوند و به همین راحتی دوباره به همان سیستم رأی بدهند.
همین هم نشان می دهد که نمی خواهند، نه اینکه نمی توانند...
[البته احمدی نژاد احتمالاً استثنا بود؛ اولش نمی توانست و آخرش هم نمی خواست!]
اما این مردم هستند که باید حساب کنند:
احمدی نژادی که این دفعه بیاید، احمدی نژاد روزهای خوشی است یا احمدی نژآدی که آخرش خراب کرد؟؟؟
روحانی ای که این دفعه بیایند، آن روحانی است که روزهای آخر کارهایش را به رخ می کشید یا آن روحانی که نزدیک چهار سال هیچ کاری نکرد...؟
منتظر باشید که این چند روز آخر روحانی بخواهد که به وضع شما رسیدگی کند و اوضاع را کمی بهتر کند...
بسیاری از مردم، از رهبری توقع دارند که خرابکاری ها را ضربه فنی کند و به یک باره مثلاً رئیس جمهور را کنار بگذارد.
اما ایشان با متانت سعی می کنند همه چیز از راه طبیعی پیش برود.
مثلاً بهتر نیست که مردم به اشتباه خودشان پی ببرند و این بار درست رأی بدهند و با رأی شان رئیس جمهور را کنار بگذارند؟!
مردم که اینهمه خرابکاری از دولت دیده اند، چرا باید دوباره آن اشتباه را تکرار کنند؟
رهبر هم این را می خواهد. لذا در سخنرانی دیروز در جمع فرماندهان نیروی دریایی چند انتقاد را از دولت تکرار کرد:
1. برجام یک کار عجولانه و ناصحیح بود و عبور از خط قرمزهای رهبری آن را ناکارآمد کرد! (در حالی که دولت برجام را برگ برنده ی خود می داند).
2. حقوقهای نجومی مطالبه ی مردم است که هنوز پاسخ مناسب به آنها داده نشده است!
اما متأسفانه مردم ما یک خصلت بد دارند که شاید برایشان سنگین تمام شود و رهبری از همین ناراحت اند!
آن هم خصلت فراموش کاری!
هر رئیس جمهوری هر قدر که به مردم بدی کرده، به مرور زمان مردم آن را فراموش می کنند و فرشته ی مرگ، فرشته ی مرگشان می شود! (مثل اینکه بدی های رژیم پهلوی را فراموش کرده اند و می گویند: شاه بهتر بود!).
امروز رهبری می گوید: در آستانه ی انتخابات فراموش نکنید! این دولت اشتباهات بسیار بزرگی داشته است که نمره ی او را رفوزه کرده است...
در قرآن کریم آیه ای هست که بیان گر یک قاعده ی تخلف ناپذیر در مورد امتها است.
خدای ربّ العالمین، خدای چرخاننده ی هستی، خدای صفحه گردان تاریخ می گوید: اگر وضعتان بدتر از دیروز شده، اگر داشته های سابقتان را از دست داده اید، حتماً به خاطر اشتباهی بوده که شما مرتکب شده اید و به جهت آن شما را عقوبت کرده ایم.
این آیه ی شریفه که در مورد امتها و اجتماعات است (و نه در مورد افراد)، در سوره ی انفال (آیه ی 54) قرار دارد:
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ)
خدا را نشاید که نعمتی که به قومی داده (به بلا) مبدل سازد، مگر اینکه آن قوم حال خودشان را تغییر دهند!
اصلاً خدا اهل این نیست که نعمتی را بدهد و پس بگیرد! اصلاً برای خدا زشت است و هیچ سزاوار مقام او نیست! پس چه شده که اینقدر جامعه ی ما را گرفتار سختی کرده است؟
در آیه ی مشابه (رعد 11) خداوند این مضمون را تکرار می کند:
إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمىدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامى که خدا اراده سوئى به قومى (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت!
یعنی فکر نکنید که مشکلات شما از اینجا و آنجا است؛ نه همه چیز دست خود خداست و اوست که نمی گذارد آب خوش از گلویتان پایین برود. چاره ای ندارید جز اینکه با او معامله کنید و او را راضی کنید...
- برخی برعکس حساب می کنند. می گویند:
چون خدا نعمت را پس گرفت، پس من هم دیگر روزه نمی گیرم، دیگر نماز نمی خوانم، دیگر ...
اما این فکر که در بین ما خیلی هم شایع است، اوضاع را بدتر هم می کند!
خدا می گوید: اینطور فکر کنید:
بگردید ببینید چه اشتباهی کردید که مستحق این شدید که نعمت را از شما پس بگیرم؟ همه ی اینها کار من است! اگر احمدی نژاد (که یک نعمت بود) در اواخر تبدیل به یک بلا به جانتان شد، اگر بعد از روحانی وضعتان از آن که بود بدتر شد، این برنامه ی من است! بی حساب نیست! عقوبت کارهای خودتان است! پس دنبال ریشه ی آن باشید.
دنبال گناهان فردی هم نباشید، گناهان فردی آسیبش به خود فرد می رسد. دنبال گناه بزرگ فراگیری باشید که آتش آن دامان همه را گرفته است.
(تا ریشه ی مشکل را برطرف نکنیم همین است که هست)
در حالی که جناب روحانی در عمل سعی کرد به مردم بقبولاند که دولت قبل مقصر نبود و هر چه تقصیر بود از تحریم ها بود؛ اما رهبری جمله ای فرمودند که من اینطور تفسیر می کنم:
هنوز هم می گوییم مشکل از بی کفایتی دولتها است! نه نقش کدخدا را پررنگ کنید و نه کم کاری های خودتان را کم رنگ کنید و نه دولت قبلی را حلوا حلوا کنید!
. اینها را بنده وقتی هم که نگاه میکنم -من در دولت قبل هم همین را گفتم- بیشتر از آنچه مربوط به تحریمها باشد، مربوط به مدیریّتها و سیاستها است؛ هم در این دولت این را آدم میتواند ببیند، هم در دولت قبل، هم در دولت اسبق. ما اگر چنانچه برنامههایمان برنامههای خوب و درستی باشد، تحریمها نه اینکه اثر ندارد، [ولی] اثرش بسیار کم خواهد بود؛ (در دیدار رمضانی مسؤولان نظام)
همانطور که مردم از دامان احمدی نژاد به دامان روحانی پناهنده شدند، امروز دوباره دارند شعار می دهند که: همان قبلی بهتر بود!
همان شعاری که قبلاً در مورد فاجعه آمیز بودن آن صحبت کردیم...
خودشان در نامه به شیخ مفید فرمودند:
ولو أن أشیاعنا وفقهم الله لطاعته ، على اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم ، لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا ، ولتعجلت لهم ، السعادة بمشاهدتنا ، على حق المعرفة وصدقها منهم بنا ، فما یحبسنا عنهم إلا ما یتصل بنا مما نکرهه ، ولا نؤثره منهم.
اگر شیعیان ما توفیق اطاعت خدا را پیدا می کردند و در راه وفای به عهدی که بر عهده گرفته اند، با هم همدل می شدند، فیض ملاقات ما از آنها به تأخیر نمی افتاد و سعادت مشاهده ی ما شتابان به سمتشان می آمد... پس هیچ چیز ما را از آنها جدا نکرده است مگر بدی هایی که (خبر آن) از آنها به ما می رسد و آن را سزاوارشان نمی دانیم.
در ملاقاتی هم که علی بن مهزیار اهوازی با آن حضرت داشت، وقتی ابن مهزیار از حضرت گلایه کرد که: آقا کجا بودید؟ چرا از ما جدا بودید؟ حضرت سؤال را به سمت خود ابن مهزیار باز گرداندند و فرمودند:
مَا هُوَ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ وَ لَکِنْ حَجَبَهُ سُوءُ أَعْمَالِکُمْ
او هر گز از شما پوشیده نیست، بلکه این اعمال شماست که شما را از او جدا انداخته است!
تقصیر ماست غیبت طولانی شما بغض گلو گرفته ی پنهانی شما
گاهی فکر می کنیم که ما منتظر هستیم، در حالی که این امام زمان است که منتظر اصلاح ما است تا خدا منت نهد و اجازه ی تشرف ایشان را به جمع بدهد.
اما آن عهدی که امام زمان فرمود: اگر در وفای به عهد همدل بودند، ملاقات ما نصیبشان می شد، چه عهدی است؟ ما چه عهدی با امام زمانمان بسته ایم؟؟؟
رجوع به مقاله ی عهد یاری
کامران غضنفری یادداشتی داره که من رو یاد روزهای آخر عمر پیامبر اسلام می اندازه. ببینید به چه کسایی قدرت داده ایم و هیچ حواسمان نیست!
تاریخ حوادث بیش از سه دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد درگیریهای بسیار میان مدافعان نظام جمهوری اسلامی از یک طرف، و نظام استکباری حاکم بر جهان از سوی دیگر بوده است. طی این مدت، هرگاه که دشمنان از رو به رو حمله کردهاند، با دفاع جانانه مدافعان نظام جمهوری اسلامی ایران مواجه شده و شکست خوردهاند. اما هنگامی که از میان عناصر سست عنصر و واداده و دلبسته به غرب، به یارگیری پرداختهاند، توانستهاند ضربات جبران ناپذیری وارد کنند. این عناصر، غالباً اسم مستعار «میانه رو» و «معتدل» بر خود نهاده و با این پوشش، به همکاری با شیاطین پرداختهاند. اساساً یکی از عوامل به ثمر رسیدن پروژه نفوذ دشمن، حضور چنین افرادی با تفکراتی غربگرایانه و غرب دوستانه در حاکمیت جمهوری اسلامی ایران بوده است یکی از عناصر شاخص این گروه، اکبر. ه میباشد که در فروردینماه ۱۳۶۲ به منظور زمینه سازی برای نزدیک شدن به دولت آمریکا و برقراری روابط سیاسی با آن، به امام خمینی (ره) پیشنهاد میدهد که شعار «مرگ بر آمریکا» از رسانههای دولتی پخش نشود! اما امام با این پیشنهاد موافقت نمیکند. وی مجدداً در اسفند ۱۳۶۳ همین پیشنهاد را مطرح میکند اما باز هم امام موافقت نمیکند. طی این سالها، اکبر. ه تلاش بسیاری میکند تا امام خمینی را وادار به پذیرش آتشبس تحمیلی و خاتمه جنگ کند زیرا که وی قصد داشت تا بلافاصله پس از خاتمه جنگ، مسئله برقراری رابطه با آمریکا را مطرح کند. در همین ارتباط، وزیر امور خارجه ژاپن، در سال ۱۳۶۳ در دیدار با طارق عزیز وزیر خارجه وقت عراق، به وی گفته بود:
«در ایران دو گروه «سرسخت» و «میانه رو» با دو دیدگاه مختلف وجود دارد. دسته دوم که امیدوار است جنگ از راههای مسالمت آمیز پایان یابد، برای برقراری صلح، به ژاپن و کشورهای غربی نزدیک شده است و ژاپن فکر میکند تشویق گروه «میانه رو» در ایران میتواند به پایان یافتن جنگ منتهی شود.»
هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا، که به هواداری از صهیونیستها شهرت دارد نیز برقراری رابطه با جناح به اصطلاح «میانه رو و معتدل» را به ریگان توصیه کرده بود. طبق نظر کیسینجر، در صورتی که یک جناح «میانه رو» و قدرتمند مایل به گفتوگو با آمریکا در میان رهبران ایران وجود نداشته باشد، هیچ گونه پیوند و مصالحهای میان دو کشور برقرار نخواهد شد. بر پایه همین ملاحظه، آمریکاییها مذاکرات محرمانهای را از طریق یک میانجی در لندن آغاز کردند و امیدوار بودند با بهرهبرداری از اختلاف نظر میان جناحهای سیاسی ایران، با ارائه امتیاز به «میانه روها» برای تحکیم موقعیت آنها تلاش نمایند.
روزنامه ایندیپندنت نیز در سال ۱۳۶۵ اشاره میکند که اکبر. ه رهبر این جناح به اصطلاح «میانه رو» میباشد. این روزنامه مینویسد: «ماجرای مک فارلین سبب شده تا تفرقه عمیقی که در رژیم آیت الله خمینی وجود دارد، علنی شود. اکبر. ه به عنوان رهبر جناحی شناخته شده که آماده است با آمریکا به معامله بپردازد.»
مارین ویلمسه نیز در کتاب خود مطر ح میکند که: «در زمان جنگ، حکومت ریگان تصور میکرد اکبر. ه کسی است که میتواند منافع آمریکا را در ایران حفظ کند.»
این تلاشها تا سال ۱۳۶۵ به جایی نرسیده و اکبر. ه و معاونش حسن. ر، نتوانسته بودند امام را وادار به پذیرش آتش بس تحمیلی و برقراری رابطه با آمریکا کنند؛ تا اینکه در شهریور سال ۶۵ با برنامه ریزی اکبر. ه، یک ملاقات پنهانی میان حسن. ر و مشاور نخست وزیر اسرائیل ـ که حسن. ر تصور میکرد وی یکی از مقامات آمریکایی میباشد ـ اتفاق افتاد که پرده از چهره نفاق این جماعت برمیداشت. البته تا سالها بعد، خبر این ملاقات به بیرون درز نکرده بود. اولین بار، روزنامه اسرائیلی یدیعوت آهارونوت در تاریخ ۱۵ می۱۹۹۴ (۲۵ اردیبهشت ۱۳۷۳) گزارش این ملاقات را به زبان عبری منتشر کرد. اما این گزارش در داخل کشور انعکاسی پیدا نکرد. ۱۹ سال بعد، یعنی در تاریخ ۲۶ ژوئن ۲۰۱۳ (۵ تیر ۱۳۹۲) گزارش ملاقات مذکور در پایگاه اینترنتی روزنامه مذکور به زبان انگلیسی منتشر شد. سایت ضدانقلابی خودنویس نیز در تاریخ ۶ تیر ۱۳۹۲ این گزارش را منتشر کرد. در داخل کشور، پایگاه خبری دانا نیز در تاریخ ۷ تیر ۱۳۹۲ طی گزارشی اعلام داشت که سایتهای خبری ترکیه به نقل از سایت خبری «هفت» ترکیه، خبر مذکور را منتشر کردهاند. سایت جام نیوز در تاریخ ۹ تیر و سایت صراط در تاریخ ۱۳ تیر ۱۳۹۲ به خبر مذکور اشاره کرده بودند. سایت تایمز اسرائیل نیز در تاریخ ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۳ (۸ مهر ۱۳۹۲) در گزارشی به زبان انگلیسی، ماجرای مذکور را منتشر میکند. سایت آرمانشهر در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ به خبر مذکور اشاره میکند. سایت خودنویس نیز مجدداً در تاریخهای ۱۹ و ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ به صورت مشروح به انعکاس گزارش مذکور میپردازد. به رغم موارد اشاره شده، نه اکبر. ه و نه حسن. ر از سال ۱۳۷۳ تا کنون، گزارشات منتشر شده را تکذیب نکردهاند و هیچ توضیحی نیز در این رابطه به مردم ایران ندادهاند. برپایه همین گزارشات، متن ملاقات مذکور را در اینجا میآوریم. قابل توجه آنکه ملاقات مذکور به صورت مخفیانه توسط آمیرام نیر ضبط شده بود.
زمان: ۳۰ آگوست ۱۹۸۶ (۸ شهریور ۱۳۶۵) مکان: فرانسه، پاریس، هتل پاریزین
نفرات حاضر در ملاقات: آمیرام نیر (مشاور نخست وزیر اسرائیل که در این ملاقات خود را یکی از مقامات آمریکایی معرفی کرده است)، حسن. ر (معاون اکبر. ه)، و منوچهر قربانیفر
حسن. ر: «من زبان انگلیسی را متوجه میشوم اما متأسفانه نمیتوانم صحبت کنم؛ لذا قربانیفر ترجمه خواهد کرد. لطفاً این جلسه را کاملاً خصوصی در نظر بگیرید. من از طرف دولتم صحبت نمیکنم چرا که این جلسه کاملاً غیرمنطقی است. من اصلاً حس خوبی نسبت به سخنرانی افراطی دیروز امام خمینی ندارم. من فکر میکنم این سرسختانهترین سخنرانی او از زمانی است که قدرت را به دست گرفته است. او میخواهد همه کسانی را که با مواضع ضد آمریکایی افراطی او همراهی نمیکنند، له کند.
این باید برای شما واضح باشد که آنچه الان من میگویم، چیزی است که اکبر. ه خواسته است تا بگویم. اگر این کار را نکنم، کار من تمام است. این روزها ما داریم با افراطیهایی مثل خمینی و پسرش رهبری میشویم. محافظین مرا احاطه کردهاند. من چیزی برای خودم نمیخواهم، حتی پول. چرا که در جایگاهی هستم که نمیتوانم آن را خرج کنم چون باعث سوء ظن میشود.
اگر شخصیت خمینی را تحلیل کرده باشید، باید فهمیده باشید که یک مخالف قوی، او را وادار میکند که ۱۰۰ قدم به عقب برود، در حالی که یک مخالف ضعیف، او را تحریک میکند که جلو بیاید. متأسفانه شما موضع غلطی اتخاذ کردهاید. شما با او بسیار نرم برخورد میکنید. شما باید تندتر باشید. باید از موضع برتری و تفوق برخورد کنید. شما قدرت نشان نمیدهید.
همه اعتدالیون در کشور ما، روی یک خط باریک حرکت میکنند. ما نمیتوانیم هر هفته با شما ملاقات کنیم یا حتی هر ماه. ما آماده هستیم تا یک همکاری واقعی با شما داشته باشیم. اما ابتدا شما باید به ما کمک کنید تا اسلام واقعی را در کشورمان پرورش داده و گسترش دهیم و برای این کار، ما نیاز به پول و کمک شما داریم تا جنگ با عراق را خاتمه دهیم.
آمیرام نیر: کاملاً واضح است که اگر ایران با غرب ارتباط برقرار نکند، هیچ آیندهای نخواهد داشت. همان طور که واضح است، ما به طور جدی بر روی مسئله ایران سرمایهگذاری کردهایم. ما امیدواریم به شما اعتدالیون کمک کنیم تا بتوانید خود را تقویت کنید. هر چه لازم است را به من بگویید تا ببینم چه کاری میتوانیم انجام دهیم.
حسن. ر: در درجه نخست، شما باید محکم مقابل خمینی بایستید، سرسختانه.
آمیرام نیر: برای نمونه، لبنان جبههای است که ما در آنجا تلاش میکنیم تا در مقابل خطر خمینی بایستیم. ما این کار را فوراً انجام خواهیم داد.
حسن. ر: این خوب است. آیت اللهها و پاسداران، سه میلیون دلار به لبنان کمک کردهاند؛ در حالی که ما در ایران نیاز مبرمی به پول برای رفع ضروریترین احتیاجات معیشتی و امنیتی خودمان داریم. این افراد ملاهای لبنان را جمع کرده و قول تبدیل لبنان به یک جمهوری اسلامی را دادهاند؛ عجب حرف مزخرفی! من تلاش کردم تا کل این ماجرا را خاتمه دهم اما نتوانستم. اگر چنگ و دندان به خمینی نشان ندهید، شما در همه جای جهان به مشکل برخواهید خورد. اگر او را با نیروی نظامی تهدید کنید، حتی ممکن است دست شما را هم ببوسد و فرار کند.
آمیرام نیر: ما کجا باید قدرتمان را نشان دهیم؟
حسن. ر: مثلاً شما به او بگویید که باید همه زندانیهای جنگی در لبنان را تا پنج روز دیگر آزاد کنید. در غیر این صورت، ما علیه شما اقدام نظامیخواهیم کرد و خودتان مقصر هستید.
آمیرام نیر: ما یک امپراتوری هستیم و در حال حاضر آرام عمل میکنیم. شما نحوه عمل ما را در لیبی دیدهاید. اما ما معتقدیم که استفاده از قدرت، ممکن است ایران را در دست روسها قرار دهد.
حسن. ر: شما باید به وسیله پاکستان و ترکیه، در بین مسلمانان یک جوّ تبلیغاتی علیه خمینی سازماندهی کنید.
آمیرام نیر: ما به افرادی که در ایران معتقدند آینده ایران در گرو اتحاد با غرب است، چگونه میتوانیم کمک کنیم؟
حسن. ر: شما میتوانید در باره این موضوع، یک کتاب بنویسید. اما بهترین راه این است که من به ایران بازگردم و با افراد نزدیک به آیت الله منتظری صحبت کنم. ما طرحی را آماده میکنیم و من با یک پاسخ نزد شما بازخواهم گشت. اما من میخواهم بدانم که آیا شما جدی هستید؟ من باور ندارم که شما واقعاً بخواهید به ما کمک کنید. تا زمانی که خمینی و افرادش قدرت داشته باشند، هیچگاه روابط ما با غرب بهبود پیدا نخواهد کرد.»
آنچه که در فوق ملاحظه شد، چیزی جز نفاق و خیانت حسن. ر و رئیسش یعنی اکبر. ه را نشان نمیدهد. اینها همان کسانی هستند که در جامعه، خود را شاگرد امام و یار امام معرفی میکنند؛ اما در باطن، دشمن راه امام و منش امام بودهاند. سخنان طرف ایرانی در این دیدار و تلاش برای برقراری رابطه با آمریکا، نشان دهنده دیدگاه یک جریان فکری سیاسی در حاکمیت جمهوری اسلامی است که برخی کرسیهای قدرت را نیز در اختیار دارند. از این رو شناخت عمق نگاه این جریان به غرب، امری لازم است.
یک بار دیگر بخشهای مختلف این ملاقات خیانت بار را مرور میکنیم: ۱ – اولین نکتهای که به چشم میخورد، آن است که از دیدگاه حسن. ر و اکبر. ه، مواضع امام خمینی علیه آمریکا ـ یعنی همان شیطان بزرگ و خطرناکترین دشمن جمهوری اسلامی ایران ـ «افراطی» است و به این ترتیب، امام خمینی (ره) در رأس افراطیون قرار دارد! اینان در کمال وقاحت، امام خمینی را «افراطی» مینامند؛ همان گونه که امروزه نیز این جریان، نیروهای انقلابی و وفادار به انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران را» افراطی»، اما سرسپردگان به آمریکا و انگلیس را «میانه رو» و «معتدل» مینامند!
۲ – حسن. ر میگوید من نمیتوانم از شما پول بگیرم، «چون در موقعیتی هستم که مصرف آن پول باعث سوءظن میشود». یعنی اگر مصرف آن باعث سوءظن نمیشد، ایشان با کمال میل حاضر بود از دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران پول بگیرد!
۳ – وی سعی میکند نقش یک تحلیلگر را برای دشمن بازی کرده و میگوید: «اگر شخصیت خمینی را تحلیل کرده باشید، باید فهمیده باشید که یک مخالف قوی، او را وادار میکند که ۱۰۰ قدم به عقب برود، در حالی که یک مخالف ضعیف، او را تحریک میکند که جلو بیاید. شما با او بسیار نرم برخورد میکنید. شما قدرت نشان نمیدهید». وی سپس به دشمن چنین خط میدهد که: «شما باید تندتر باشید. باید از موضع برتری و تفوق برخورد کنید «.
این جریان، همان گونه که به دولت آمریکا خط میدهد تا در برابر امام خمینی (ره) چنگ و دندان نشان بدهد و محکم برخورد کند تا امام عقب نشینی کند، در ماجرای فتنه خائنانه سال ۸۸ نیز تحلیلش این بود که:» آقای خامنهای فقط با ریختن مردم در خیابانها خواهد ترسید. باید مقاومت کرد تا خامنهای بترسد و تسلیم شود».
۴ – وی از آمریکا درخواست کمک میکند تا به کمک آمریکا، اسلام واقعی ـ منظورش همان اسلام آمریکایی است ـ را پرورش داده و در کشور توسعه دهد! کاملاً مشخص است اسلامی که اینان به دنبال پیاده کردنش هستند، هیچ خطری را متوجه آمریکا و سایر جنایتکاران و غارتگران بین المللی نمیکند. اسلامی که این روزها شاید کلید واژه» اسلام رحمانی» وجه دیگری از آن را به نمایش گذاشته است.
۵ – وی سپس برای اثبات سرسپردگی خود، این چنین برای منافع نامشروع آمریکا در همه جهان، دلسوزی میکند:» محکم مقابل خمینی بایستید … اگر چنگ و دندان نشان ندهید، در همه جهان به مشکل برخواهید خورد «.
۶ – وی ضمن ابراز نارضایتی از پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران از مبارزین مسلمان لبنانی، اعتراف میکند که همه تلاش خود را به کار برده تا جلوی این کار را بگیرد، اما موفق نشده است.
۷ – از دولت آمریکا میخواهد تا از طریق دولتهای پاکستان و ترکیه، یک جوّ تبلیغاتی علیه امام خمینی در میان کشورهای مسلمان به راه اندازد. این مسئله، شدت سرسپردگی این جریان به دشمنان نظام و کینه آنان نسبت به امام را نشان میدهد.
۸ – یکی از عوامل انحراف منتظری، ارتباط وی با امثال این فرد بوده که باعث شد منتظری نسبت به جنگ و امام، موضع منفی اتخاذ کند.
۹ – در انتها، وی مانع اصلی ارتباط علنی سرسپردگان و مزدوران غرب با آمریکا را در قدرت بودن امام خمینی (ره) و یاران صادقش اعلام کرده، میگوید:» تا زمانی که خمینی و افرادش قدرت داشته باشند، هیچگاه روابط ما با غرب بهبود پیدا نخواهد کرد».
البته این جریان، موضوع ارتباط پنهان با دولت آمریکا را از مدتها قبل، بدون اطلاع امام و بدون اجازه امام، شروع کرده و درصدد برقراری رابطه سیاسی با آمریکا بودند. دیوید کریست سرهنگ نیروی دریایی آمریکا و کارشناس ارشد تاریخ در پنتاگون، در ماه جولای ۲۰۱۳ کتابی را با عنوان» تاریخ ایرانی: جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سرّی مناقشه ۳۰ ساله آمریکا با ایران» منتشر کرد. در بخشی از این کتاب چنین آمده که علی. ه برادرزاده اکبر. ه، در تاریخ ۲۸ شهریور ۱۳۶۵ به همراه ف. و به واشنگتن رفت. وی با اولیور نورث یکی از مقامات آمریکایی و جورج کیو از افسران ارشد سازمان سیا، ملاقات کرد. این سفر دو روز به طول انجامید. علی. ه گفت که ایران خواهان همکاری استراتژیک با آمریکا است و پیشنهاد تشکیل یک کمیته مشترک برای حل و فصل اختلافات دو کشور را داد. به پیشنهاد وی این کمیته، سازوکار مبادلات تجاری میان دو کشور را تعریف میکرد و شش ماه بعد هم دو کشور میتوانستند نمایندگیهای دیپلماتیکشان را در دو کشور برپا کنند. علی. ه رابطه دوستانه و نزدیکی با جورج کیو برقرار کرده بود. در روز اول، علی. ه از جورج کیو میپرسد آیا آمریکاییها میتوانند کمکی به برقراری آتش بس با عراق بکنند؟ وی سپس میگوید که ایران میخواهد یک حمله نهایی (سرنوشت ساز) بکند و بصره را بگیرد. جورج کیو از او میپرسد خب اگر بصره را بگیرید، میخواهید چه کار کنید؟ علی. ه پاسخ میدهد: معلوم است، استقلال حکومت شیعه عراق را اعلام میکنیم، پایتخت آن هم بصره.
همان گونه که ملاحظه گردید، طیف سازشکار مذکور در پشت پرده مشغول مذاکره با مقامات آمریکایی برای برقراری روابط سیاسی دو کشور بود؛ یعنی کاری که امام خمینی به شدت با آن مخالف بود. نکته قابل توجه دیگر در سفر فوق آن است که علی. ه پیشاپیش و شاید هم ناخواسته، عملیات کربلای ۴ را در جریان این دیدار لو میدهد.
در ادامه سیاست سازشکارانه فوق، اکبر. ه در مورخه ۳۱ فروردین ۱۳۶۶ با گستاخی و برای تحت فشار قرار دادن امام خمینی، طی مصاحبهای میگوید: «در مورد آمریکا، ما فکر نمیکنیم تا قیامت باید روابطمان با این کشور قطع باشد. ما اگر مطمئن شویم که آمریکا قصد شیطنت ندارد، حاضریم روابط برقرار کنیم.»
تلاشهای متعدد این طیف برای وادار کردن امام خمینی (ره) به پذیرش آتش بس تحمیلی و برقراری رابطه با آمریکا، به جایی نرسید تا اینکه در ۲۹ تیر ۱۳۶۶ قطعنامه ۵۹۸ در شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسید. موضوع این قطعنامه که از چند ماه قبل در سازمان ملل مطرح شده بود ـ و عمدتاً به نفع صدام و به ضرر جمهوری اسلامی ایران بود ـ، طیف سازشکار و خیانتکار فوق را به تکاپو واداشت تا زمینهای را تدارک ببینند که به مجرد تصویب قطعنامه در شورای امنیت، امام وادار به قبول آن شود. لذا میبینیم همان روز تصویب قطعنامه، خبر میرسد که آمریکا قصد دارد ناوهای جنگی خود را وارد خلیج فارس کند. این اقدام دقیقاً همان چیزی بود که سال قبل، حسن. ر از جانب اکبر. ه مطرح کرده بود و از آمریکا خواسته بود تا چنگ و دندان خود را به امام نشان بدهد و جمهوری اسلامی ایران را تهدید به حمله نظامیکند. هنگامی که برخی مسئولین به نزد امام میروند و خبر نزدیک شدن ناوهای آمریکایی را میدهند، امام خمینی میگوید اگر نظر من را میخواهید، اولین ناوی را که خواست وارد تنگه هرمز شود، میزنم. اما بعد از جلسه، اکبر. ه با نظر امام مخالفت میکند و میگوید که درگیر شدن با ناوهای آمریکا به مصلحت نیست! وی از آنجا که ورود ناوهای آمریکایی را مطابق با نقشه خود میداند، مانع از برخورد نیروهای جمهوری اسلامی با آنان میشود. اما برخلاف تصور سازشکاران، ورود ناوهای آمریکایی به خلیج فارس نیز باعث نشد تا امام خمینی زیر بار پذیرش قطعنامه تحمیلی برود. اولین کسی هم که مخالفت آشکار خود را با قطعنامه ۵۹۸ اعلام کرد، رئیس جمهور وقت (حضرت آیت الله خامنهای) بود که یک روز پس از تصویب قطعنامه یعنی در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۶۶، مخالفت خود را با پذیرش این قطعنامه اعلام کرد. آمریکا که از تحمیل خواسته نامشروع خود ناامید شده بود، شروع به درگیری با نیروهای جمهوری اسلامی ایران کرد و به برخی کشتیهای تجاری و جنگی و سکوهای نفتی ایران حمله کرد. این درگیریها در ماههای شهریور و مهر ۶۶ ادامه داشت. امام خمینی در مهر ماه ۶۶ نیز از مسئولین میخواهد تا ناوهای آمریکایی را مورد هدف قرار دهند اما باز هم اکبر. ه با این کار مخالفت میکند. طبق گزارش مجله آمریکایی تایم، در مهر ماه ۶۶، برخی مقامات ایرانی به صورت پنهانی برای مسئولین آمریکایی پیغام میفرستند که فعلاً این درگیریها را خاتمه دهید تا ما بتوانیم زمینهای فراهم کنیم تا امام خمینی مجبور شود قطعنامه را بپذیرد.
از همین زمان، بحث تغییر جبهه جنگ از جنوب به شمال غرب، مطرح میشود. علی رغم مخالفت رئیس جمهور (حضرت آیت الله خامنهای) و علی رغم مخالفت برخی فرماندهان عملیاتی سپاه، اما این طرح با همدستی اکبر. ه و محسن. ر در دستور کار قرار میگیرد.
از چندین ماه قبل از این تاریخ، تا چندین ماه بعد از آن، گزارشات متعددی از کانالهای مختلف اطلاعاتی به اکبر. ه و محسن. ر میرسید مبنی بر اینکه صدام مشغول آماده کردن لشکرهای مختلف خود برای بازپسگیری فاو میباشد. اما اینان به جای آنکه به تقویت نیروهای مستقر در فاو بپردازند، درست برعکس عمل میکنند یعنی اکثر نیروهای مستقر در جنوب را از آنجا خارج و به شمال غرب یعنی کردستان عراق میفرستند و عمده تجهیزات دفاعی را نیز از جنوب تخلیه میکنند. این کار هیچ معنایی جز چراغ سبز نشان دادن به صدام برای حمله به فاو و پس گرفتن آن، نداشت.
در صحنه سیاسی نیز اکبر. ه یک دیپلماسی پنهان را بدون اطلاع امام دنبال میکند به گونهای که عبدالله ولیعهد عربستان ـ ملک عبدالله بعدی ـ در ۲۱ دی ۱۳۶۶ اعلام میکند که جنگ ایران و عراق در سال جاری میلادی (یعنی سال ۱۹۸۸) به پایان خواهد رسید. به راستی شاهزاده سعودی پیشگو بود، یا اکبر. ه این خبر را به وی اطلاع داده بود؟ در تاریخ نهم اسفند ۶۶، آقای ولایتی وزیر امور خارجه، طی نامهای به دبیر کل سازمان ملل اعلام میکند که ایران آماده اجرای طرح اجرایی دبیر کل ـ یعنی در واقع همان قطعنامه ۵۹۸ ـ میباشد. چهار روز بعد یعنی در تاریخ ۱۳ اسفند ۶۶ نیز محمد جعفر محلاتی نماینده ایران در سازمان ملل، طی یک یادداشت رسمی به رئیس شورای امنیت، اعلام میکند که ایران آماده اجرای قطعنامه ۵۹۸ میباشد. یعنی پنج ماه پیش از آنکه امام خمینی قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد، آقایان قطعنامه را پذیرفته بودند! جالب است که این اخبار در داخل کشور سانسور میشود تا هیچ کس از آن مطلع نشود.
اعلام آمادگی ایران برای اجرای قطعنامه ۵۹۸، به معنای آن بود که اکبر. ه و همدستانش، به صدام و آمریکا پیام دادهاند که قصد ادامه جنگ را ندارند و بنا دارند تا با پذیرش آتش بس، به جنگ خاتمه دهند.
جورج شولتز وزیر امور خارجه وقت آمریکا نیز در تاریخ ۱۵ تیر ۱۳۶۷ تأیید کرده بود که برخی از مقامات بلند پایه ایران در سال گذشته چند بار به طور غیر مستقیم با آمریکا تماس گرفته بودند.
هنگامی که صدام میبیند عمده نیروها و تجهیزات نظامی از جبهه جنوب تخلیه و به کردستان عراق فرستاده شدهاند، مطمئن میشود که ایران دیگر عملیات بزرگی در جنوب نخواهد داشت؛ لذا پس از شروع حمله ایران در کردستان عراق (عملیات والفجر ۱۰)، هیچ عکسالعمل جدی نسبت به آن نشان نمیدهد چرا که آن را مطابق با نقشه خود میبیند. به این خاطر است که صدام با خیال راحت در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ به فاو حمله میکند و طی حدود ۲۴ ساعت آن را پس میگیرد.
در تاریخ دهم اردیبهشت ۶۷، امام خمینی مجدداً خواهان برخورد با ناوهای آمریکایی میشوند اما باز هم اکبر. ه از انجام این کار خودداری میکند.
شکست فاو و عدم هدف قراردادن ناوهای آمریکایی، سرآغاز یک سلسله شکستها و عقب نشینیهای پی در پی در شلمچه (۴ خرداد ۶۷)، جزایر مجنون (۴ تیر ۶۷) و … میگردد به طوری که در کمتر از سه ماه، تمام مناطقی را که رزمندگان جان برکف اسلام از سال ۶۲ تا ۶۶ با دادن دهها هزار شهید و دهها هزار مجروح و جانباز تصرف کرده بودند، از دست میدهند. در اکثر این موارد نیز پیشنهاد عقب نشینیها یا از جانب اکبر. ه داده میشود و یا از جانب محسن. ر.
در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۷، اکبر. ه چندین گزارش اقتصادی، سیاسی و نظامی را در پیش امام میگذارد که متعلق به میرحسین موسوی نخست وزیر، خاتمی وزیر ارشاد، رضایی فرمانده سپاه، ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش و یکی هم گزارش خودش مشتمل بر موارد اقتصادی و سیاسی و نظامی، بود. در آن گزارشات گفته شده بود که خزانه خالی است و کشور دیگر پول ندارد و نمیتواند جنگ را پشتیبانی کند. مردم هم دیگر به جبهه نمیآیند و از جبههها استقبال نمیکنند. از نظر نظامی هم دیگر پیروزی نخواهیم داشت و نمیتوانیم با حملات دشمن مقابله کنیم. در کتاب» راز قطعنامه» نشان دادیم که هر سه دسته گزارش مذکور، خلاف واقع و کذب بود. امام خمینی (ره) هنگامی که میبیند مسئولین اصلی اقتصادی و سیاسی و نظامی، دستهای خود را به علامت تسلیم بالا برده و تلویحاً میگویند که دیگر نمیخواهند به جنگ ادامه دهند، با دلی شکسته، جام زهر قبول قطعنامه را سر میکشد. نکته قابل توجه آن است که بدانیم این اکبر. ه بود که به نخست وزیر و وزیر ارشاد و فرمانده سپاه و رئیس ستاد ارتش گفته بود که آن گزارشها را بنویسند. در واقع، عامل اصلی تحمیل جام زهر به امام خمینی (ره)، اکبر. ه بود.
امام خمینی (ره) که پس از سرکشیدن جام زهر قبول قطعنامه، از بد عهدی برخی اطرافیان به شدت متأثر و شکسته شده بودند، سخنرانیهای عمومی خود را قطع و بجز یک مورد که در تاریخ ۸ شهریور ۶۷ در جمع اعضای دولت صحبت میکنند، دیگر تا پایان عمر خود هیچ سخنرانی عمومی ندارند. ایشان با قلبی شکسته از خیانت برخی یاران نایار، در نامه مورخ ۶ فروردین ۱۳۶۸، به خیانت آنان چنین اشاره میکنند که:
«تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام … از خدا میخواهم که به پدر پیر ملت عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا بیش از این طعم تلخ خیانت دوستان را نچشد.»
امروز سالها از آن ماجراها گذشته اما جریان «میانه رو و معتدل» که طرفدار رابطه با آمریکا و دوستی با کدخدا است، در بخشهایی از حاکمیت، قدرت دارد. همان گونه که اکبر. ه و حسن. ر در سال ۶۵ از دولت آمریکا درخواست میکنند که به جمهوری اسلامی ایران چنگ و دندان نشان بدهد و ایران را تهدید به حمله نظامیکند، تا امام مجبور شود با آمریکا کنار بیاید ـ و در این راه، تا توانستند در دوران جنگ علیه رزمندگان و عملیاتها کارشکنی کردند ـ؛ چند سال قبل نیز این جریان سازش، از مقامات وزارت خزانه داری آمریکا خواسته بودند تا فشار تحریمها را علیه ایران بیشتر کنند تا مردم هر چه بیشتر تحت فشار اقتصادی قرار بگیرند و ضمن بدبین شدن به دولت سابق، برای رهایی از این فشارها، به سوی جریان وابسته به اصطلاح «میانه رو» جلب شوند و برای خلاصی از فشارها، خواهان رابطه با آمریکا شوند!
رهبر انقلاب طی یک سال اخیر بارها به خطر «نفوذ» دشمن اشاره کردهاند و همچنین همواره بر آگاهی بخشی به مردم و افزایش بصیرت برای مقابله با پروژهها و فتنههای دشمنان تأکید داشتهاند. شناخت ابعاد تحرکات پیدا و پنهان جریان سازشکار که دشمن همواره آنان را به مثابه شاه کلیدهای نفوذ به داخل کشور میداند، امری واجب و ضروری است تا با عنایت الهی و بصیرت مردم انقلابی، دشمن در فتنههای اکبر پیش رو نتواند به اهداف خود دست یابد.
هزار سال منتظر ایستادیم و نیامد.
و هرچه بیشتر ایستادیم، دورتر شد!
ندانستیم که باید منتظر بدویم!
ندویدیم و توقع داشتیم برسیم؟!
اما کسی که ایستاده چطور توقع دارد برسد؟؟؟
چیز جدیدی نیست که برای انحراف در دین از خود دین استفاده می شود! از گوساله ی سامری گرفته تا قرآنی که معاویه بر سر نیزه کرد تا خرافه گرایی های دینی و پیامبر تراشی هایی که هزاران سال است ادامه دارد.
وادی دین بر خلاف تصور بسیاری از مردم ظرافتهایی دارد که برای عوام درک آنها سخت و مشکل است و پیرایش و تخلیص آن فقیهی کارکشته می طلبد که در منابع دینی غور کرده باشد و با مذاق شریعت آشنا باشد.
انحرافات غیر منتظره ای که شیاطین در مسیر دین ایجاد می کنند بسیاری را که از راههای دیگر انحراف ناپذیر بوده اند، به انحراف کشانده اند و بنا به گفته ی معصومین این انحرافات و بدعتها در آخر الزمان بیشتر هم می شود و به اوج خود می رسد. در طلیعه ی ظهور و دوران منتهی به ظهور مدعیان دروغین سر بلند می کنند و چندی از عوام ـ و گاهی خواص ـ را دور خود جمع می کنند و تشکیلاتی منحرف به راه می اندازند. اینجاست که صیانت دین و تشخیص راه صحیح یک هنر است:
ٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ «2» ثُمَّ قَالَ لِی مَا الْفِتْنَةُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ الَّذِی عِنْدَنَا الْفِتْنَةُ فِی الدِّینِ فَقَالَ یُفْتَنُونَ کَمَا یُفْتَنُ الذَّهَبُ ثُمَّ قَالَ یُخْلَصُونَ کَمَا یُخْلَصُ الذَّهَبُ.
ائمه معصومین علیهم السلام با روشنگری های خود دوران گذار از حضور به غیبت را به خوبی مدیریت کردند و با یک شیب ملایم کار را به علمای ربانی سپردند و کم کم مردم را به دوری از امام ظاهر عادت دادند. اما دوران بازگشت مردم به دامان اهل بیت دورانی بس مشکل است و بسیاری از مردم به خاطر عجله و تصمیم گیری های عجولانه در دام کسانی می افتند که به نام اهل بیت مردم را به گرد خود جمع می آورند و از گرد علمایی که محور وحدت بوده اند پراکنده می کنند و به ریز گروه های پراکنده تقسیم کنند.
مردم هم که عاشقانه منتظر ورود به دوران جدید و آویخته شدن به ذیل دامان پاک امام زمان هستند، به مقام علم و دانش پشت پا زده، عامیانه در دامان مدعیان دروغین مهدویت آرام گرفته اند!
امروز آن روزی است که بازار مدعیان مهدویت و ارتباط با امام زمان داغ است و اگر ما عالمانه با این فتنه ها برخورد نکنیم به زودی در دام یکی از اینها می افتیم. چنان که شاهدیم هر روز مدعی جدیدی با ترفندی جدید ظاهر می شود و می خواهد به ما بقبولاند که آن مهدی موعود خودش است یا اینکه با او درارتباط است.
- وظیفه ی ما در دوران فتنه:
در این میان اولیه ترین وظیفه ما دعا و توسل به دامان امام زمانی است که منتظر واقعی او هستیم. او باید مدد کند که خطای مدعیان دروغین از دیدگانمان به دور نماند.
وظیفه ی بعدی احتیاط و دست به عصا حرکت کردن است. هرگونه عجله و شتاب بی مورد می تواند نتیجه ی عکس بدهد.
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «یَا مِهْزَمُ، کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ و هَلَکَ الْمُسْتَعْجِلُونَ و نَجَا الْمُسَلِّمُونَ.
یک اصل مسلم دیگر دراین بین چشم بسته راه نرفتن است. تا زمانی که شما یقین نکرده اید فلان کس امام زمان است هیچ تکلیفی ندارید جز تحقیق، تا اینکه مرور زمان همه چیز را واضح و مسلم کند. همه ی ما امام زمانی را که ندیده ایم اجمالا قبول داریم اما اینکه آن امام زمانی که اطاعت او بر ما واجب است همین شخص باشد، تا زمانی که ثابت نشود تکلیفی ثابت نیست.
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام، قَالَ: «الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَة
به ما سفارش کرده اند که ظهور امام زمان بر هیچ کس مخفی نمی ماند و مثل روز روشن خواهد بود و نشانه های الهی در تأیید آن می آید، با این حساب هیچ عجله ای به خود راه ندهید:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ قَالَ اسْکُنُوا مَا سَکَنَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أَیْ لَا تَخْرُجُوا عَلَى أَحَدٍ فَإِنَّ أَمْرَکُمْ لَیْسَ بِهِ خَفَاءٌ أَلَا إِنَّهَا آیَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَیْسَتْ مِنَ النَّاسِ أَلَا إِنَّهَا أَضْوَأُ مِنَ الشَّمْسِ لَا یَخْفَى عَلَى بَرٍّ وَ لَا فَاجِرٍ أَ تَعْرِفُونَ الصُّبْحَ فَإِنَّهُ کَالصُّبْحِ لَیْسَ بِهِ خَفَاءٌ.
واضح تر از این، خود امام زمان در ابتدای غیبت کبری، خطاب به نائب چهارم نامه ای دادند که:
بسم الله الرحمن الرحیم- یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَکَ وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ یَقُومُ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَةُ الثَّانِیَةُ «1» فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَلِکَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَیَأْتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ-
یعنی تا قبل از خروج سفیانی و صیحه ی آسمانی که دو نشانه ی واضح و قطعی بر نزدیک بودن ظهور است، ادعای هیچ کس را در خصوص امام زمان بودن یا رابطه با امام زمان قبول نکنید.
بعد از این سؤال مهمی که باید جواب بدهیم این است که ملاک تشخیص مسیر صحیح از غیر صحیح چیست؟ روزی امام زمان خواهد آمد و خود را به ما معرفی خواهد کرد و همه این را خواهند پذیرفت. اما به چه ملاکی؟ امام زمان علیه السلام چه امتیازی دارد که دیگران ندارند؟ آیا هرکس که گفت من امام زمانم باید بپذیریم؟ یا هر کس که گفت امام زمانم باید نپذیریم؟
در مقام تحقیق اما فقط یک قانون رمزگشای مشکل است و آن توجه به راه مستقیم و پیروی از کسی که جاده ی مستقیم را نشان می دهد. امیر مومنان در وصف اوضاع فتنه و مسیر برون رفت از آن فرمودند:
ِ الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّةُ عَلَیْهَا یَأْتِی الْکِتَابُ وَ آثَارُ النُّبُوَّة
هر کس مسیر مستقیم و مطابق فطرت را می خواهد کج کند و حرفهای عجیب و غریب بزند قابل اعتماد نیست و حتما ریگی در کفش دارد.
مدعیان دروغین به جهاتی سعی می کنند مسیر مستقیم را کج کنند و از جاده ی عمومی کناره بکشند.
مثلا برای اینکه به چشم بیایند و خود نمایی کنند: خالف تعرف (ضرب المثل: مخالفت کن تا مشهور شوی!)
یا برای اینکه برخی مزاحمتها را دور بزنند و دور از چشم دیگران اغراض خودشان را به پیش ببرند.
یا برای اینکه از بند برخی قیود دینی رها شوند و به خودشان مشروعیت بدهند.
هدف اصلی هم فقط یک چیز است: خلوت کردن جاده ی اصلی!
این راههای کج و غیر مستقیم غالبا در جهاتی مشترک هستند و به انحرافاتی چنگ می زنند و غالبا تکراری هستند و برای انسان آگاه نقشه ی لو رفته حساب می شوند.
برخی از مظاهر ”جاده خاکی زدن”های این عرفانها نوظهور را با هم مرور می کنیم:
۱. نفی زحمت، پیشرفت ساندویچی
یک وعده دهان پر کن و جذاب برای عامه مردم این است که به آنها بگویند فلان کار کوچک را بکنی فلان خیر بزرگ را می بری یا به فلان مقامات معنوی می رسی. می گویند: همین یک کار را بکنی امام زمان را درخواب می بینی! من فلان کار را کردم نتیجه گرفتم و...
درحالی که طراحی خداوند به گونه ای است که بدون زحمت قرار نیست به هیچ چیزی رسید: لیس للانسان الا ما سعی. ان مع العسر یسرا.
نمی شود خدا را دور زد و ساندویچی به چیزی دست یافت! و اصلا ارزشی ندارد که انسان چیزی را بدون رنج و زحمت به دست بیاور. و اصلا اگر ما انسان هستیم و ملائک نیستیم به خاطر این است که بدون زحمت بهشت را به دست نیاوریم!
الحدیث
این چیزی است که بسیاری از آن غافل اند و همچنان دنبال راهی ساده برای پیشرفت، برای نزدیک شدن به خدا، یرای رسیدن به کمال و پشت سر گذاشتن سختیها هستند.
این خصلت تنبلی برای مدعیان مهدویت و تمام کسانی که می خواهند گروهی را دور خود گرد آورند بسیار مفید، کارآمد و به درد بخور است و کمال سوءاستفاده را از آن می برند.
در حالی که دین اسلام راه رسیدن به آسایش و کمال و هر مقصد دیگری را بیان کرده است و گفته است راه پیشرفت معنوی اهمیت به واجبات و محرمات و اخلاص عمل است.
ما چرا اصرار داریم راهی را آزمایش کنیم که هیچ کس امتحان نکرده است؟ راهی را برویم که دیگران نمی دانند و نمی پیمایند و اصلا نمی پذیرند!
۲. دور زدن علما و مقام علم
علما به عنوان پیشگامان بصیرت همیشه مزاحم کسانی بوده اند که خواسته اند در دین مردم انحرافی ایجاد بکنند و برای خود دار و دسته ای تشکیل بدهند. به همین جهت پشت پا زدن به مقام علم و عالم برای این مدعیان دروغین یک ضرورت است.
البته گاهی این فرقه های نوظهور چندی از اهل علم را هم با خود همراه کرده اند، لکن پیکره ی علمای تراز اول استوانه ای است که نفوذ در آن به این سادگی نیست و قاعدتا به جهت سلاح علمی که به همراه دارند منحرف کردن آن هم از صراط مستقیم امکان پذیر نیست.
برخی فکر می کنند این اعتبار علما مخصوص دوران غیبت بوده است، در حالی که علما و فقها در زمان حضور معصومین نیز جایگاهی تعریف شده داشته اند و حضرات معصومین با تفویض اختیاراتی به آنها آنها را رابط بین خود و مردم قرار داده بودند.
روشن است که حضرات معصومین با رویه ی فردگرایانه نمی توانسته اند حیطه ی فعالیتهای خود را گسترش دهند و این نیاز بوده است که مطمئن ترین افراد را به شهرهای مختلف بفرستند و پیروان و موالیان خود را به جانب آنها گسیل دهند.
این حدیث را امام معصوم در زمان حضورشان فرموده اند:
العلماء حصون الإسلام (علما قلعه های محافظ اسلام هستند)
۳. گزینشی برخورد کردن با مقوله ی علم
- شامل دلیل تراشی برای مدعای خود بدون توجه به ادله ی مخالف. واقع گرایی در نظر فتنه انگیزان مهم نیست، بلکه مهم فقط این است که برای مدعای خود بتوانند به اندازه ی لازم مؤید و شاهد و دلیل جمع آوری کنند. در حالی که روش فنی و برهانی مسأله این است که باید به ادله ی مخالف و ادله ی طرف مقابل هم توجه کرد و نتیجه گیری را از جمع بندی تمام ادله به دست آورد.
- شامل برداشتهای شخصی و غیر متعارف و تصرف در ظواهر متون و منابع دینی، که در منابع دینی از آن به تفسیر به رأی یاد می شود و به اصطلاح امروزی از آن تعبیر به هرمنوتیک تعبیر می شود (قرآن در این خصوص می فرماید: گروهی از مردم که دلشان تیرگی دارد، از متشابهات و مبهمان قرآن پیروی می کنند تا فتنه بر پا کنند و برای آیه ی مورد نظر تأویل تراشی کنند! [آل عمران 7] کاملاً آیه گویا است که دست و پا زدن برای یافتن تأویل قرآن، بدون توجه به مسلمات موجود در ظواهر دین، از سر بی تقوایی و موجب برپایی فتنه است!).
- و شامل جولان بین شاخ و برگهای اعتقادات بدون توجه به پایه ها و مبانی معرفتی آن
بحث مفصلی است که مجالی متفاوت می طلبد.
۴. احساس محوری در توجه به مسأله اعجاز، به جای عقلانیت محوری
چیزهای دهان پرکنی به عنوان معجزه از خود بروز می دهند که کار آن هرگز جهت دادن به عقل نیست، بلکه دور زدن عقل است.
در حالی که رویه ی پیامبران دقیقاً بر خلاف این بوده است و ابتدا با برهان و دلیل عقلی مخاطب را به سمت حقیقت فرا می خواندند و سپس برای محکم کاری گاهی معجزه نشان می دادند.
در این آیه مشخصاً به این رویکرد الهی در مسأله ی اعجاز اشاره شده است:
وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (بقره 118)
آیات و نشانه های الهی از جنس بیان، از جنس علم و یقین هستند و مخاطب آن عقل انسانی است و نه احساسات و عواطف او!
۵. پیشینه نداشتن و ابتر بودن
دین اسلام خود را آخرین دین معرفی می کند، لذا هر مدعی جدیدی حق ندارد خود را به عنوان دین جدید عرضه کند.
دین اسلام هم طبق روایات مسلمی که از پیامبر خدا به ما رسیده اساس آن بر پیروی از قرآن و اهل بیت بنا نهاده شده است (رجوع به حدیث ثقلین) و این مسیر روشن و واضحی است که پایه های آن استوار و محکم و خدشه ناپذیر است. همین مسیر مستقیم امروز به مسیر علمای ما ختم شده است.
این سیستم اجازه ی نفوذ را به هیچ غیر خودی نمی دهد و با اخذ به پایه های مستحکم آن می توان ادعاهای واهی را از ادعای حقیقی تشخیص داد.
هر مدعی جدیدی باید نسبت خود را با دین اسلام و پایه های آن (یعنی قرآن و اهل بیت) مشخص کند و توضیح بدهد که چرا «نوظهور» است و تا به حال کجا بوده است؟
ای کاش این آقا شعار می داد و عمل نمی کرد.
اسمش را میگذاشتیم پوپولیسم!
اما وقتی شعار می دهد و خلاف حرف و وعده ی خودش عمل می کند اسمش چه می شود؟؟؟
حالا رهبر هم با همه ی سعه ی صدر صدایش درآمده! نوبت همدلی و همزبانی رد شده! وقت مطالبه کردن رسیده! «اینقدر با شعار دادن برای خودتان اعتبار خریدید و رأی جمع کردید؛ دیگر بس است! حالا وقت اقدام و عمل است... خودی نشان دهید قبل از اینکه برچسب خیانت به رویکردتان بچسبد!»
گندش در آمد از بس گفتید: «اقتصاد مقاومتی»، و عمل کردید: «اقتصاد واداده و متکی». دیگر این کلمه را بر زبان نیاورید که دارد گندش در می آید. هر وقت گفتید اقتصاد مقاومتی ما را هول برداشت که اینبار چه بر سر دارید!
دیگر نمی شود سرپوش زد و مخفی کرد کارهایی که به ضرر اقتصاد کردید و اسم اقتصاد مقاومتی روی آن گذاشتید.
در این چند مدت صراحتاً رهبری انتقاد خود را از این رویه اظهار کردند و انتقاد بزرگترشان این بود که: چرا اسم اقتصاد مقاومتی روی اینها می گذارید؟ چرا مردم را از این شعار مقدس دلسرد میکنید؟ چرا ناکارآمدی خودتان را به پای اقتصاد مقاومتی می نویسید...
فرمودند:
کارهایی هم دارد انجام میگیرد؛ منتها باید این کارها محسوس بشود، باید اینها دیده بشود. فعّالیّتهای دولتی -فرض کنید فلان معاملهای که در فلانجا انجام میگیرد- باید مشخّص بشود که این کجای اقتصاد مقاومتی قرار میگیرد؛ این را ما به مسئولین عزیزمان تذکّر دادیم که فلانجا شما دارید فلانچیز را میخرید یا فلانچیز را معامله میکنید، خیلی خب، در صحنهی عرصهی اقتصاد مقاومتی، این معامله در کجای این جدول عظیم قرار میگیرد؛ باید مشخّص بشود.
فرمودند:
ما گفتیم اقدام و عمل. گفتن بس است؛ «دو صد گفته چون نیمکردار نیست». وقتی زیاد هم تکرار کردیم و مدام گفتیم اقتصاد مقاومتی، از دهن هم میافتد؛ یعنی تکراری که شد، یک چیز کسالتباری هم میشود؛ عمل کنیم.
و فرمودند:
توجّه کنیم که این خریدهای ما، قدرت تولید داخلی ما را تضعیف نکند. فرض بفرمایید ما میخواهیم مثلاً هواپیما وارد بکنیم یا خریداری بکنیم؛ به ما گفته میشود -خود مسئولین دولتی میگویند- که اگر چنانچه فلان درصد از این قیمت را ما در صنایع داخلی هواپیما سرمایهگذاری کنیم، بیشتر از آنکه از خارج بخریم استفاده خواهیم کرد و تولید داخلی هم رشد پیدا میکند. اینکه ما همهچیز را از خارج وارد کنیم و نگاه نکنیم که این خرید ما، این واردات ما چه بلایی سر تولید داخلی میآورد خطا است؛
وقتیکه این پولهای موجود ما در خارج که حالا هر چند ده میلیاردی که هست برگشت، در مصارفی به کار نرود که این پول هدر بشود. این پولی است که وارد کشور میشود، کشور نیاز دارد و در درجهی اوّل مثلاً تولید است؛ مواظب باشند این پولی که وارد میشود، هدر نرود، از بین نرود، صَرف خریدهای بیمورد، صَرف کارهای بیجا، صرف اسرافها نشود؛
ما در گذشته روی بعضی از بخشها سرمایهگذاری کردهایم؛ از آنها بهرهبرداری بشود و استفاده بشود. ما در زمینهی نیروگاهسازی در کشور سرمایهگذاری خوبی کردیم؛ در زمینهی پتروشیمی سرمایهگذاری خوبی کردیم. امروز کشور به نیروگاه احتیاج دارد، کشورهای دیگر هم به نیروگاه ارزانی که ما میسازیم احتیاج دارند. ما دیگر نرویم از بیرون نیروگاه بخریم وارد کنیم، یا افرادی بیاوریم برای ما نیروگاه درست کنند.
اینجا یک سؤال مهم به ذهن می آید و آن اینکه:
آیا بندهای اقتصاد مقاومتی در ذهن روحانی هست؟ یا اینکه کلاً فراموش کرده است اقتصاد مقاومتی یعنی چه؟!
***************
این کلیپ را گوش بدهید تا ببینید که تفسیر آنها از اقتصاد مقاومتی چیست!
چند پست قبل گفتیم که مبارزه با جبهه ی نفاق سبک و سیاق متفاوتی دارد. گفتیم که منافق را فقط یک چیز از دور خارج می کند و آن بصیرت مردم!
اگر چهره ی منافق نزد مردم منکشف نشده باشد خواهد توانست به نفاق و دو رویی خود ادامه دهد و مخفیانه هر کاری بکند، اگر مردم آن چهره ی پلید منافق را نبینند امام حسین هم به مذبح می رود و مردم هنوز یزید را خلیفه ی مسلمین حساب می کنند! اگر بصیرت نباشد حضرت زهرا باید خرج شود تا مردم چهره ی منافق را ببینند، امام حسن و امام حسین هزینه می شوند تا به قیمت خونشان چهره ی یک منافق را رو کنند.
برخی روایات آخر الزمان نیز گویای این مطلب هستند که: فتنه های اخر الزمان برای این است که چهره ی منافقین فاش شود و از دور خارج شوند.
رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) : لا تکرهوا الفتنة فی آخر الزمان ، فإنها تبیر المنافقین.
- الإمام الصادق ( علیه السلام ) : تمنوا الفتنة ففیها هلاک الجبابرة وطهارة الأرض من الفسقة.
گفتیم که رسول خدا نیز از مردم گلایه داشت که چرا در مورد منافقین موضع گیری مناسبی ندارند و نفاق آنها را درک نکرده اند!فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَینِ (نساء 88)
دیگر چکار باید بکنند تا نفاق آنها را باور کنیم؟!
مثلاً این که بایستیم و بایستیم تا بنی صدر مملکت را به باد بدهد، بعد مجلس بیاید و رأی به عدم کفایت او بدهد، اسم این را بصیرت نمی گذارند، زودتر از این می شد چهره ی بنی صدر را افشا کرد. همین مجلس هم در مورد بنی صدر دو دل و مردّد بود و برخی از او همچنان دفاع می کردند.
دیگر چه کار باید با ما بکنند تا آنها را از دور خارج کنیم؟
وقتش نشده که هاشمی از دور خارج شود؟ حتماً باید مملکت را به باد بدهد تا نفاق او را باور کنیم؟
تعابیر رهبری صریح تر و بی پرده تر از دیروز شده، اما همچنان مردم دو دل و دو دسته اند و یکصدا نمی خواهند جبهه ی نفاق را از دور خارج کنند.
ماهواره ها از لیست هاشمی حمایت کردند؛ شورای نگهبان را هرچه توانست تخریب کرد و از جانب رهبری هم جواب گرفت؛ حالا هم برای ریاست خبرگان و خرابکاری های بعد از آن خیز برداشته. باز هم ما مردّد و دو دل هستیم.
چرا هزینه ی از دور خارج شدن منافقین را بر خودمان سنگین می کنیم؟
در این مدت رهبری بارها کلمه ی خیانت و نفوذ را به کار برده و ما اصلاً به روی خودمان نمی آوریم که شاید نفوذ در همین نزدیکی ها باشد...
بیدار شویم... دارد دیر می شود...
قبل از این هاشمی در سال 88 خودش را نشان داد و لو رفت و حذف شد؛ قبل از آن هم در سال 84 وقتی رأی نیاورد حذف شده بود.
ما چرا اصرار داریم مهره ی سوخته را از زباله دان بیرون بکشیم و دوباره احیاء کنیم؟
وعدهای که عملی شد (از زبان همسر سردار شهید: محمدجواد روزیطلب)
... جنازه ی شهید را آورده بودند. صبح، زودتر از همه از خانه بیرون رفتم تا با جنازه ی حاج جوادم خلوتی کنم و او را ببینم. درِ تابوت را باز نکرده بودند تا من برسم.
در تابوت را باز کردند، سر و رویش خیلی تمیز بود، مثل اینکه تازه از حمام آمده بود. روی صورتش شبنم نشسته بود. همین طور که محوش شده بودم دیدم که دستش خونی است، خون هم تقریباً تازه بود. دیدم حاجی با دستش، لباسهایش را بالا گرفته و جای تیری که به پهلویش خورده و باعث شهادتش شده را به من نشان داده است. یاد حرفش افتادم که گفته بود: «وقتی شهید شدم، خودم نشانت میدهم کجایم تیر خورده». حتی بعد از شهادتش هم به قولش عمل کرد...
در شب شهادت حضرت زهرا در عملیات کربلای 5، از جانب پهلو زخمی شد و با همان زخم به شهادت رسید. قرار بود رمز عملیات «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» باشد، اما شهید حاج حسین خرازی گفته بود بیایید رمز این عملیات را «یازهرا» بگذاریم...
Shiraze.ir
(کد خبر: 53743)
ایام فاطمیه و راه بازگشت
چند شب قبل از عملیات، احمد همراه با یکی از دوستانش برای انجام آخرین شناسایی به محور دشمن رفته بود. نهر ابوعقاب پر از موانع بود. به هر زحمتی که بود از موانع عبور کردند و خود را به عمق دشمن رساندند. سنگرهای کمین عراقی ها را شناسایی کردند. پس از شناسایی، در حال برگشت، هر دو در سیم های خاردار و لابه لای موانع گیر کردند، طوری که حتی نمی توانستند تکان بخورند. در آن ساعت، آب جذر شده بود، با دشمن نیز بیش از چند متر فاصله نداشتند و نمی توانستم تکانی بخورند و سر و صدایی بکنند... هر قدر تلاش کردند که خود را رها کنند نتوانستند؛ راه بازگشتی نیست، گویا وقت خداحافظی شده! در حالی که اشک در چشمان شان حلقه زده بود، هم دیگر را در آغوش گرفتند و حلالیت طلبیدند.
آن روزها ایام فاطمیه بود به حضرت زهرا (سلام الله علیها) متوسل شدند. دوست احمد به هر زحمتی از شر سیم های خاردار نجات پیدا کرد. اما وضعیت احمد بسیار دشوارتر بود و امکان رهایی او وجود نداشت. از احمد خداحافظی کرد و به طرف نیروهای خودی برگشت...
که به عقب برمی گشت، احساس کرد چیزی به سرعت به طرفش می آید. ترسید و با خود گفت: «بدبخت شدم! عراقی ها هستند! حتماً احمد را گرفته اند و حالا به طرف من می آیند».
به زیر آب رفت، تا او را نبینند. وقتی آهسته از زیر آب بیرون آمد، دید احمد است. باور کردنی نبود! احمد خود را در آغوش او انداخت و با صدای بلند گریست، چند دقیقه هر دو گریستند. پرسید: «چه طوری نجات پیدا کردی؟»
: «نمی دانم چه شد! هر قدر تلاش کردم که خود را از شر سیم های خاردار خلاص کنم نتوانستم. وضعیتم لحظه به لحظه بدتر می شد. از همه کس و همه جا ناامید، به ائمه (علیهم السلام) متوسل شدم. یکی یکی سراغ آن ها رفتم. امام علی(علیه السلام)، امام حسن(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) ... جوابی نیامد. یک لحظه یادم آمد که ایام فاطمیه است. دست دعا و نیازم را به طرف حضرت فاطمه(سلام الله علیها) دراز کردم و با تمام وجودم از او خواستم که نجاتم بدهد. نذر کردم. گریه کردم. التماس کردم. دعا کردم. در همین حال احساس کردم
یکی پشت لباسم را گرفت، مرا بلند کرد در آب اروند پرتم کرد. آن حالت را در هوشیاری کامل احساس کردم».
(شهید جولاییان/اروند خاطرات، 208)
میهمان مادر
نیمه ی شباز خواب پریدم!
صدای گریه می آمد
کمی که به خودم آمدم متوجه شدم صدا از توی هال است، جایی که عبد الحسین خوابیده بود...
حدس می زدم عبد الحسین بیدار است و مشغول مناجات! وقتی فهمیدم خواب است جا خوردم و کمی ترسیدم. کمی دقت کردم دیدم دارد با حضرت زهرا (سلام الله علیها) حرف می زند. بلند بلند مثل مادر جوانمرده ناله می کرد و درد دل! اسم دوستان شهیدش را می برد... اونها همه رفتن مادر جان! پس کی نوبت من می شه؟
سر و صدایش هر لحظه بیشتر می شد؛ ترسیدم که از صدایش همسایه ها بیدار شوند! دستپاچه صدایش کردم: عبد الحسین! چند بار دیگر بلندتر صدایش کردم، یکپاره از خواب پرید. صورتش خیس اشک بود. گفتم: از بس که رفتی جبهه دیگه توی خواب هم فکر منطقه ای!
انگار تازه به خودش آمد. ناراحت گفت: چرا بیدارم کردی؟! پتو را انداخت روی سرش و رفت توی اتاق، گوشه ای کز کرد. با ناراحتی گفت: من داشتم با بی بی درد دل می کردم، آخه چرا بیدارم کردی؟! خودم را که جای او گذاشتم بهش حق دادم. خواستم از ماجرای خوابش سر در بیارم، اما چیزی نگفت.
وعده ی دیدار نزدیک بود و عبد الحسین خود را مهیای سفر می کرد، سفری که بازگشت ندارد...
***
از زبان همسر شهید عبد الحسین برونسی
(بین همرزمان شهید مشهور است که حضرت صریقه ی کبری زمان و مکان شهادتش را به او فرموده بود و آن قدر این قضیه آفتابی بود که شهید به رفقای رزمنده اش گفته بود: اگر من در فلان تاریخ و فلان جا شهید نشدم در مسلمانی ام شک کنید).
خاکهای نرم کـوشـک ص239
پیامبر خدا با تمام توفیقی که در بنا نهادن پایه های امت اسلامی داشت اما موفق نشد شرایط ماندگاری جامعه اسلامی را فراهم کند. بعد از وفات ایشان جامعه اسلامی از ریل خود خارج شد و سرپرستی آن به دست نا اهلان افتاد. نه اینکه پیامبر خدا کم کاری کرده باشند یا اینکه مدیریت ایشان ضعیف بوده باشد، نه! اتفاقاً آن حضرت برای کادر سازی و مدیریت فرهنگی هرچه از دستش بر می آمد انجام داد. مشکل در مردمان آن زمانه بود که در این مدت کوتاه نتوانسته بودند به آن رشد اجتماعی مطلوب برسند و عادتها و تعصبات قومی و قبیله ای را کنار بگذارند.
این است که می بینید بعد از وفات ایشان بلافاصله رکن اصلی جامعه اسلامی که مقام ولایت است، کنار گذاشته می شود و به اسم اسلام کار به دست دیگران می افتد و دیدید که چه ظلمی به خاندان پیامبر روا داشته شد و با دختر پیامبر خدا و خاندان او چه کردند.
این همان پیامبری است که گستره ی ولایت او روز به روز بیشتر می شد و می رفت که عالمگیر و جهانی شود، اما چه زود این رشد متوقف شد و سیر نزولی به خود گرفت...
خداوند نیز در همان دوران حیات پیامبر، به این عقب گرد جامعه اسلامی اشاره می کند و خطاب به مؤمنین هشدار شدیدی می دهد:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ (مائده 54)
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا (آل عمران 144)
ضربه ای که متوجه اسلام شد از خارج نبود (گرچه شیطنت یهودیان نیز مؤثر واقع شد)، آنچه که مسیر اسلام را منحرف کرد خطر «خودی ها» و منافقینی بود که وجهه ی مذهبی به خود گرفته بودند.
به یک معنا پیامبر خدا در مبارزه با کفر توفیق داشت، اما در مبارزه با نفاق نه!
مبارزه با نفاق سبک و سیاقی متفاوت دارد و اقتضاءات خاصی را می طلبد؛ آن رویکردی که برای مبارزه با کفر کارآمد است، معلوم نیست مشکل درونی را برطرف کند و جامعه ی اسلامی را نسبت به خطر خودی ها مصون بدارد.
دفع خطر منافقین و نفوذی ها بسیار پیچیده تر و سخت تر از مبارزه با دشمنان خارجی و جبهه ی کفر است.
نفاق از جنس اعتدال است و منافق سعی می کند همه را با خود همراه کند و رضایت همه را داشته باشد. لذا بر فرض تشخیص و شناخت او، رسوا کردن او کار ساده ای نیست! منافق با یک نرمش قهرمانانه با جبهه ی اسلام همراهی می کند و وقتی به خوبی جای پا باز کرد، ضربه ی خود را وارد می کند و آسیب می زند.
حتی معلوم نیست که پس از خراب کاری منافق از خود ردّ پایی به جای گذاشته باشد، لذا حتی بعد از ایجاد انحراف نیز مقبولیت خود را از دست نمی دهد (آنچنان که پولس یهودی در بین مسیحیت نفوذ کرد و با وجود انحرافی که در آن پدید آورد، هنوز آن تقدّس و مقبولیت را در بین مسیحیت با خود دارد).
هرگونه رفتار نسنجیده و عجولانه هم در رسوا کردن منافق، می تواند نتیجه ی عکس بدهد و شورش و اعتراض عمومی را به همراه داشته باشد (به جهت جای پایی که منافق در جامعه باز کرده است و از خود در دلها بتی به جای گذاشته و از عوام جامعه یارگیری کرده است). آنطور که شاهد بودیم خیلفه ی ثانی چنان خود را مقدس جا زده بود که گاهی به پیامبر خدا را خره گیری می کرد و اشکال تراشی می کرد.
پس چاره ی کار چیست؟ چطور می توان منافق را حذف کرد؟
منافقین را فقط یک چیز می تواند از دور خارج کند و آن بصیرت و حضور مردم. اگر مردم خرده اشکالات منافق را نادیده بگیرند و هویت او را احراز نکنند و نتوانند نسبتِ مشکلات موجود را با طبقه ی نفاق کشف کنند، هرگز نخواهند توانست جبهه ی نفاق را به چالش بکشند و از آن مچ گیری کنند. اینطور خواهد بود که منافق هرکاری بخواهد می کند و مردم هم خواب اند و کاری به کار کسی ندارند.
و نکته ی آخر اینکه: طول زمان بدترین سمّ برای منافق است و اگر منافق نتواند سیر یک مسیر را منحرف کند و از مسیر خارج کند، گذشت زمان خود او را از دور خارج خواهد کرد. چون پای بند ماندن بر اصول برای منافق مشکل و خلاف مقاصد او است. لذا تعرّض به اصول روزی او را رسوا خواهد کرد.
طبق دو آیه از قرآن هر امتی انقضایی دارد. آیه این است: لکلّ أمّة أحل (اعراف 34 و یونس 49)
دیر یا زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد. هر امتی روزی سلسله از هم می گستراند و به پایان عمرش می رسد.
قلدرترین حکومتها سپری شدند و به پایان رسیدند و امروز از آنها خبری نیست! حکام عادل و حکام جائر همه و همه به انقضای خود رسیده اند و این چیز واضحی است.
حتی امت پیامبران الهی هم ماندگار نبودند و بر اثر گرایش مردم به سستی بنیان گسیختند. قوم حضرت موسی و عیسی به آخر خط رسیدند و جای خود را به اقوام آینده دادند، بعضی از آنها اتفاقاً گرفتار عاقبت شومی شدند...
امت حضرت سلیمان با تمام سیطره ای که در عوالم داشتند، اما حکومت را واگذار کردند...
امت پیامبر هم از این قاعده استثنا نبودند و قرآن کریم در زمان حضور پیامبر اسلام، خطاب به مسلمین هشدار می دهد که شما را می برم و بهتر از شما را می آورم. این آیه خیلی برای ما مهم است و می خواهیم آن را با امروز خودمان مقایسه بکنیم.
آیه این است:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ (مائده 54)
همچنین این آیه ی شریفه که دلالت بر انقضای امت پیامبر می کند:
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ
این آیات به اصحاب پیامبر خاتم هم هشدار می دهد که: شما با خدا پارتی ندارید و استثنا نیستید! اگر شما هم از مسیر خارج شوید، شما را می بریم و در آینده ی دور کسانی را سر کار می آوریم که در مسیر باشند. اینها قومی هستند که خدا اعلام می کند من آنها را دوست دارم و آنها هم من را دوست دارند.
اما این قوم جایگذین چند خصوصیت ویژه دارند که ضمانت بخش ماندگاری آنها است. یعنی: آن خصوصیاتی که از دست دادن آنها باعث می شود انقضای یک امت معلوم شود و خداوند به فکر جایگذین باشد، اینها هستند:
1. در مقابل مؤمنین ذلیل و خاضع باشند (یعنی به فکر مؤمنین و مستضعفین باشند).
2. در مقابل کافرین و دشمنان سرسخت باشند و برخورد عزّتمندانه داشته باشند (یعنی استکبار ستیزی).
3. مجاهدت و تلاش در راه خدا بدون ترس و واهمه (یعنی انقلابی بودن و بی پروا بودن).
عجیب اینجاست که خداوند همین اصحاب پیامبر را در مقطعی از زمان به واجد بودن این خصوصیات ستوده است، اما اینجا به خاطر نداشتن آنها تهدید می کند که شما را می برم و بهتر از شما را می آورم! (رجوع به آیه ی شریفه: فتح 29 مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ).
این یعنی سنت خدا بر این است که هر قومی را تا زمانی که انقلابی و اهل دشمن ستیزی باشند، سرپا نگه دارد. اما به محض اینکه این رویه را کنار بگذارند، خدا هم آن قوم را کنار بگذارد و دست تأییدات خود را از سر آنها رفع کند.
با این توضیح به زمانه ی خودمان می آییم. حالا رابطه ی بین دو کلام رهبری مشخص می شود.
1. دو تهدید رهبری به ملت ما که نشان می دهد خطر نزدیک است و مردم نباید حیاط امنی برای خود در نظر بگیرند! (عبارت ملت ایران سیلی خواهد خود، در 14 خرداد، و عبارت ملت ایران را بدبخت خواهند کرد، در 28 بهمن)
2. تأکیدهای بیشمار رهبری نسبت به استکبار ستیزی و روی کار آوردن کسانی که مرزبندی شفافی با دشمن دارند.
این کلام رهبری را طبق آن ایه ی شریف اینطور معنا می کنیم: اگر ملت ایران استکبار ستیزی را کنار بگذارند، نصرت و کمک خدا را از دست خواهند داد و گرفتار خطرهای بیشماری که از چپ و راست آنها را تهدید می کند، می شوند. این یک نشانه است و یک چیز را به خوبی نشان می دهد؛ آن هم اینکه: قومی که از ستیز و دشمنی با دشمنان خدا خسته شده است، تاریخ انقضایش رسیده است.
اما رهبر بزرگوار چرا این خطر را در حق مردم ایران نزدیک می بیند؟ چرا با این لحن نامتعارف مردم را تهدید می کند و هشدار می دهد
چون یک بار مردم ما اشتباه کرده اند و دولتی را سر کار آورده اند که شعار او دوستی با کلّ دنیا و کنار گذاشتن دشمنی ها بوده است! شاید معنای این رأی این بوده که مردم ما از ستیز با دشمن خسته شده اند و به فکر شکمهایشان افتاده اند.
همین کافی است که خداوند انقضای این امت را اعلام کند.
اما از آنجایی که دولت آقای روحانی با حد اقل رأی روی کار آمده است، لذا خداوند یک فرصت دوباره هم برای جبران به مردم می دهد: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ (اعراف 201)پرهیزگاران هنگامى که گرفتار مسّ شیطان شوند، زود متذکر می شوند (و حواس خود را جمع می کنند) و ناگهان بینا مىگردند.
این فرصت دوباره همان انتخابات پیش رو است که در آن باید مردم عملاً اثبات کنند که: دشمن را می شناسند و دشمن شناسان را هم می شناسند و فقط و فقط به دشمن شناسانی رأی می دهند که با دشمن زاویه ی شدیدی دارند.
*******
امروز به حمد الله کشور ما در اوج قدرت است و از این حیث ترسی بر این کشور نیست. ترسی که هست فقط ترس موریانه ای است که رهبر به آن اشاره کردند! یعنی خطری که ما را تهدید می کند این است که از درون بپوسیم و بی خاصیت شویم. خطر خطر نفوذ است و این قطعه های نفوذ اگر به دست خود مردم کامل شود، دیگر نمی شود کاری کرد و کار از کار می گذرد.
رهبری هم نقطه ی مقابل نفوذی ها را نمایندگانی معرفی می کند که استکبار ستیزی آنها کامل باشد.
شعار ولایت پذیری و حمایت از رهبری ملاک نیست! امروز همه دارند از این شعارها می دهند. شعار طرفداری از بیت امام ملاک نیست! آنچه که مهم است این است که این خط قرمزها را در عمل پیاده کنند و به اثبات برسانند.
خطر نفوذ نرم این است که: آمریکا نتوانست مستقماً ما را لیبرال کند، و حالا به فکر آن افتاده که اوّل اعتدال گرا کند تا بعد بتواند قدم به قدم ما را از آن خط قرمزها جدا کند و اهداف خودش را به اجرا برساند...