بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شکایت و اعتراض» ثبت شده است

۱۸
خرداد

قبل از این در مورد «ما طلبکاریم؛ در کنایه های رهبری» یک پست گذاشته بودیم.

رهبر بزرگوار در حرم حضرت امام سخنانی داشتند که در تأیید همان برداشت ها است.

بعضی سعی میکنند جامعه را و جوانهای ما را دچار ناامیدی کنند، بگویند «آقا فایده‌ای ندارد، نمیشود، نمیرسیم؛ چه‌جوری ممکن است با این‌همه مخالفت، با این‌همه دشمنی»؛ این نقطه‌ی مقابل آن شاخص دوّم است. شاخص دوّم این است که هرگز منصرف نشویم از رسیدن به آن اهداف بلند و آرمانهای بلند؛ تسلیم نشویم در مقابل فشارها. البتّه شما وقتی‌که در یک راهی میروید که دشمنی بر سر آن راه هست، برای شما مانع ایجاد میکند؛ [امّا] این مانع بایستی مانع نشود از رفتن شما، از ادامه‌ی حرکت شما؛ تسلیم فشارها نشویم، رضایت به وضع موجود ندهیم، که اگر رضایت به وضع موجود دادیم نتیجه‌اش عقب‌گرد است. بنده بارها تکرار کرده‌ام؛ جوانها باید به سمت پیشرفت حرکت کنند؛ به سمت تحوّل مثبت حرکت کنند؛ اینکه ما به همان چیزی که داریم قانع بشویم -فرض کنید ما در زمینه‌ی علمی به یک پیشرفتهایی رسیده‌ایم که البتّه مورد قبول همه‌ی دنیا است؛ قبول دارند که ما پیشرفت کرده‌ایم- اگر به همین اندازه قانع شدیم، عقب خواهیم ماند؛ عقب خواهیم رفت؛ نه، راه پیشرفت تمام‌شدنی نیست؛ باید رفت تا رسید به آرمانهای بلند

این کلام رهبری که خود نوعی اعتراض است و لحن اعتراض آمیز دارد، پیامی برای ما دارد و آن اینکه: از اعتراض نترسیم! بگذارید اعتراض کنند، خود ما هم اعتراض داریم و طلبکاریم! چون اعتراض می تواند معنای خوبی داشته باشد. اعتراض معنایش این است که دچار رکود نشده ایم و هنوز در جنب و جوشیم. اعتراض معنایش این است که در کار مملکتمان سهیم هستیم و برای خودمان سهم قائلیم! اعتراض معنایش این است که با ریشه ی مشکلات سر ناسازگاری داریم و با آن رویکرد مقابله ای داریم. اعتراض معنایش این است که  بر عملکرد مسؤولین نظارت داریم...

این اعتراض به ما امید می دهد. این اعتراض به ما انتظار می دهد. و این اعتراض به انتخابها و رأی های ما جهت می دهد.

به همین خاطر این اعتراض مقدس است!

البته آفتی که این اعتراض مقدس دارد این است که شکایت را پیش کسی می بریم که شاید سزاوار آن نباشد؛ و آن طرف آن کسی که باید اعتراض ها سر او خراب شود با خیال راحت دارد کارش را می کند...

  • مهدی جهانشاهی
۱۳
فروردين

برایم سؤال بود که چرا هروقت کسی را می بینم که به جمهوری اسلامی خرده گیری می کند و دائم اعتراض و بدگویی می کند، خیلی سریع خودش را لو می دهد و همان اشکالی را که به ناپاکی مسؤولین (مسؤولین پاک) گرفته، خودش مرتکب می شود و اینقدر زود خودش را لو می دهد.

چرا مثلاً وقتی راننده تاکسی می گوید: مسؤولین همه دزد هستند، خود آن راننده در حساب کردن کرایه بی انصافی می کند و نشان می ددهد که چندان دست خودش پاک نیست!

یاد این روایت افتادم که می گوید:

من عیر مؤمناً بذنب قد فعله لم یمت حتی یرتکبه!

هرکس مؤمنی را به خاطر گناهی که انجام داده! سرزنش کند، نمی میرد مگر اینکه خودش آن گناه را مرتکب شود.

یعنی جمهوری اسلامی آبرویش نزد خدا کمتر از یک مؤمن است؟

یک پست در تحلیل این موضوع گذاشته بودیم که مراجعه کنید...

  • مهدی جهانشاهی
۱۹
مهر

از چهره اش حدس زدم باید آدم قرقرویی باشد. منتظر بودم شروع کند، اوّلین بوق را که به عابر پیاده زد شروع شد... «ببین چه مملکتی داریم! یارو چشمش کوره نمی بینه داره ماشین میاد».

ترجیح دادم ساکت باشیم و چیزی نگویم. استارتش خورده بود، قطع نکرد... «به نظر شما چرا من باید شب تا صبح بدوم، آخر هم هشتم گروی نهم باشد، اما مسؤولین مملکت سرمایه ی ما را بالا بکشند و یک لیوان آب هم رویش! این عدالت است؟! چرا رهبر جلوی اینها را نمی گیرد؟ اصلاً چرا خدا ما را از دست اینها خلاص نمی کند؟!».

ناجور رانندگی می کرد، خیلی ناجور! می خواستم زبان باز کنم و به او بگویم: با وجود امثال شماها مملکت بهتر از این که نمی شود! آن مسؤول پشت میز هم یکی مثل تو که البته دستش به جایی رسیده. به هر حال وقت آن بود که پیاده شوم. کرایه را دادم و منتظر ماندم بقیه اش را بدهد، اما نداد! گفتم آقا بقیه اش را فراموش کردید؟ جوابم را با تندی داد: خوب بود سوارت نمی کردم تا در سرما بمانی؟ اعصاب ندارم! دست خالی دارم خانه می روم...

پایش را روی گاز گذاشت و همین که داشت می رفت گفت: این همه شما آخوندها بالا کشیدید، یک کم هم ما!

اینجا هم چیزی نمی توانستم بگویم. اما کاش دستم به او می رسید تا از او بپرسم: نفرین های چند نفر مثل من پشت سر توست؟ من که راهی ندارم حقم را از تو پس بگیرم، اما خدا که هست! با این وجود توقع داری از زندگی ات روی خوشی ببینی؟! معلوم است که بدبختی ها دنبالت کرده اند! طرف حسابت خداست! روی سخنش با توست: بچرخ تا بچرخیم!

  • مهدی جهانشاهی