بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی

۷۰ مطلب با موضوع «فتنه و بصیرت و پاسخ به شبهات» ثبت شده است

۰۹
مرداد

برخی می گویند: خوب شد! کمی جلوی آمریکا نرمش نشان دادیم و آنها هم آرام شدند و می خواهند دست از سر ما بردارند.

اما...

آمریکا وقتی می بیند که می تواند با تحریمها ایران را پای میز مذاکره بیاورد! می تواند با تحریم ها از ایران باج گیری کند و امتیازات بیشتری بگیرد! حالا چرا باید تنور به این داغی را از دست بدهد؟! اگر شما جای آمریکا بودید به همین راحتی تحریم ها را بر می داشتید؟

این اشکال به دولت هم نیست! بیشتر اشکال به مردم است که در مقابل تحریم ها از خودشان بی صبری نشان دادند؛ حالا کار به جایی رسیده که در توافق صورت گرفته پر واضح است که بنا ندارد تحریم ها را به این سادگی بردارند! مگر اینکه کمال استفاده را از این تنور داغ ببرند! یعنی در مراکز نظامی و تسلیحاتی ما هم نفوذ کنند و به تمام اسرار محرمانه ی ما پی ببرند! آمار دانشمندان ما را در بیاورند و از آنها هم بازجویی کنند.

بنا به تعالیم قرآن، آنها حتی به این مقدار هم راضی نمی شوند!

لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتّی تتبع ملتّهم (یهود و نصاری از تو راضی و خوشنود نمی شوند مگر اینکه کاملاً تابع آئین آنها شوی)! 

یعنی وقتی یکی از خود آنها شدی می توانی امید داشته باشی که با تو همکاری کنند و دست از سرت بر دارند! اما اینکه بخواهی مسلمان باشی و با این حال از شرّ آنها در امان باشی... آن چه اسلامی است که برای مستکبران قابل تحمّل است و سنگین نمی آید! چطور توقع داشته باشیم که شیطان دست از سر فرزندان آدم بر دارد و آنها را برای پیمودن راه حق، راحت بگذارد!

خلاصه اینکه هسته ای بهانه است!

راه بازگشتی نیست! تنها راه پیش رو مقاومت است و باید تا آخر ادامه داد... تا جایی که شیطان منزوی و ضعیف شود و از سر ناچاری و احساس ضعف پا پس بکشد...

 

برای اینکه بهتر متوجه شوید داشتیم به کجاها می رسیدیم، ولی مسیرمان به کجاها کج شد و چه کلاه گشادی سرمان رفت، این سخنان و اظهارات طرف غربی را از زبان خودشان بشنوید:

وقتی اوباما در کنگره با این سؤال مواجه شد که شما که ابزار تحریم را دارید و می‌گویید تحریم اثر کرده است، چرا آن قدر بر این ابزارتان پافشاری نمی‌کنید و میزانش را بالا نمی‌برید تا ایران بالکل تسلیم شود؟ اوباما در پاسخ گفت:

«میزان تحریم‌ها قبلاً با میزان رشد ایران برابر بود؛ اما از مقطعی ما به خاطر عدم همراهی چین و روسیه دیگر نتوانستیم تحریم‌ها را بیشتر کنیم اما ایران همچنان بر تعداد سانتریفیوژهایش افزوده می‌شد و روزبه‌روز مواد خام بیشتری تهیه می‌کرد. لذا ما می‌بایست این برگ برنده را از ایران می‌گرفتیم که در این توافق این اتفاق افتاد.»

خود آمریکایی‌ها اذعان کرده‌اند که اگر این توافق صورت نمی‌پذیرفت آن‌ها قادر به تشدید بیشتر تحریم‌ها نبودند:

«افزون بر این، اگر توافق مرحله ای حاصل نمی‌شد، تحریم های بین‌المللی با خطر فروپاشی روبرو می‌شد زیرا ایران می توانست ادعا کند که در مذاکره جدی بوده اما غرب جدی نبوده است. در این صورت ما نمی‌توانستیم شرکای خود را به ادامه کار و اجرای تحریم متقاعد سازیم. حالا که توافق حاصل شده است، ما می توانیم برنامه ایران را متوقف کنیم و به عقب برانیم و به ایران یک گزینه بدهیم: به تعهدات خود عمل و برای رسیدن به معامله نهایی با حسن نیت مذاکره کند وگرنه جامعه جهانی با تحریم و فشار بیشتر پاسخ می دهد.»

سایت منبع

*************************

دانلود کنید:

رهبری در مجلس ششم: حد یقف فشار آمریکا کجاست؟

  • مهدی جهانشاهی
۳۱
تیر

مقدمتاً توجه به این نکته قرآنی مهم است که در قرآن کریم سه الگوی پیروزی مطرح است:

1. الگوی حضرت موسی که پیامبر الهی شروع کننده است و کار را تا جایی پیش می برد ولی چون این حرکت با اقبال مردم مواجه نمی شود کار متوقف می شود و نتیجه ی نهایی به دست نمی آید.

2. الگوی حضرت سلیمان که در این نوشتار قصد داریم آن را تشریح کنیم.

3. الگوی حضرت ذوالقرنین که سرتا پا ابهام است و آنچه قابل حدس است این است که جریان پیروزی او یک تفضل ویژه در حق یک بنده ی ویژه ی الهی است...

 

ادعای ما در این نوشتار این است که حکومت حضرت داوود و سلیمان را در زمان پیشینیان و قوم بنی اسرائیل، می توان با حکومت امام زمان در آخر الزمان مقایسه کرد. چنان که هر دو ولیّ الهی سیطره ای کامل بر جهان یافته و دین و متدیّنین در زمانه ی آنها به اوج عزّت خود می رسند و حاکمیت کامل خدا را بر جامعه ی خود تجربه می کنند.

جریان تمحیص در هر دو واقعه مشهود است و عدد کلیدی 313 هم در مورد هر دو حرکت، رمزگشا است.

 

اما چه جریانی به ملک سلیمان منتهی شد؟ پیش از آن چه مقدماتی فراهم شد؟ شاید بتوان آن جریانات را با ایام پیش از ظهور امام زمان تطبیق داد؛

در توضیح مطلب یک نکته قابل تذکر است:

در زمان بنی اسرائیل پس از آنکه حضرت موسی، آن پیامبر صاحب شریعت، قوم خویش را مفارقت کرد، برای مدتی بنا بر این شد که امر مرجعیت دینی (نبوّت) از امر مرجعیت اجتماعی (حکومت) تفکیک شود و برای هر یک متصدی جداگانه ای در نظر گرفته شود (و این به این معنا نیست که دیانت از سیاست جدا شده باشد! زیرا در همین برهه از زمان کسی که به عنوان والی امور در نظر گرفته می شود مسلّح به سلاح علم الهی است و این شخص نیز از طرف خدا تعیین می شود).

نقش کلیدی علما را در این دوره از زمان، می توان از این آیه برداشت کرد:

إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ.

این یعنی رجوع به منابع دینی و حکم بین مردم بر طبق آیات الهی، در برهه ای از زمان به ربانیون و احبار موکول شده بود.

این زمانه را به دوران غیبت امام زمان می توان تشبیه کرد، زیرا در زمان غیبت نیز بنا به مصالحی امام زمان از رأس امور کناره گیری می کنند و حکومت و سرپرستی اجتماعی امت را به نواب خود حواله می دهند.

پس از دوران غیبت و با ظهور امام زمان، این دو جایگاه مهم مجدداً با هم ادغام می شوند و مُلک و حاکمیت به خاندان نبوّت باز می گردد، همچنان که در زمان حضرت داوود و سلیمان نیز حاکمیت و نبوت مجدداً با هم ادغام شدند.

از طرفی در روایات آمده است: آنچه بر قوم بنی اسرائیل گذشت، مو به مو بر سر امت پیامبر هم خواهد آمد!

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود:

امّت من سنّت‏ بنى‏ اسرائیل‏ را مرتکب خواهند شد بطورى که قدم جاى قدم آنان مى‏گذارند و تیر به همان جا که آنان زدند مى‏زنند، و وجب به وجب و ذراع به ذراع و باع به باع‏ «65» کارهاى آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا که اگر داخل سوراخ حیوانى‏ شده باشند اینان نیز همراه آنان داخل مى‏شوند. تورات و قرآن را یک نفر از ملائکه در یک ورق‏ با یک قلم نوشته است، و مثلها و سنّتها (در آنان و اینان) به یک صورت جارى شده است. (کتاب سلیم بن قیس ص 163)

ملک سلیمان-ملک صاحب الزمان عج

پس جریان حاکمیت امام زمان باید الگویی داشته باشد که ما بتوانیم آن را با آن الگو تطبیق دهیم و به فرموده ی روایت، مو به مو با هم مقایسه کنیم!

با این مقدمه کوتاه، به خدمت قرآن می رویم تا گذشته و حال و آینده ی خودمان را با برهه از زمانه ی قوم بنی اسرائیل تطبیق دهیم!

در اینجا آیاتی را مرور می کنیم که بیانگر صحنه های به پیروزی رسیدن قوم بنی اسرائیل به دست طالوت و حضرت داوود است (و حضرت سلیمان هم با اتمام آن مسیر آغاز شده، وارث زمین گشت). شاید بتوانیم این جریانات را با زمانه ی خود تطبیق بدهیم، یا لا اقل از آن جریانات برای امروزمان عبرت بگیریم و کسب تجربه کنیم:

 

سوره مبارکه بقره، آیه 246 به بعد:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ( 246 )

تأکید می شود که اینها از امت حضرت موسی هستند، همچنان که ما از امت پیامبر اسلام و ادامه ی همان جریان هستیم.

حضرت موسی با مردمانی که داشت، نتوانست کار را به انتها برساند و این مهم به دوش آیندگان از قوم او افتاد. همچنان که برای پیامبر اسلام مقدّر نشد تا تفسیر آیه ی «لیظهره علی الدین کله» باشد و این مهم به دوش اولیای از خاندان او افتاد.

این گروه که در این آیه به آنها اشاره شده کسانی هستند که تحت فشار سختی های «مستکبران» به ستوه آمده و از خداوند ظهور منجی را طلب می کنند و به اینگونه با «دعوتی» که برای حضور منجی به عمل می آورند، تضمین می دهند که با آن منجی و حلاّل مشکلات همراهی کنند. (همچنان که مردم ایران نمونه هایی از این «استکبار ستیزی» و «عهد یاری» را به انجام رسانده اند و پس از هزار سال پرچم  مبارزه با کفر را بر افراشتند/ در پیاده روی های اربعین و لبیک گفتن های زائران ملیونی هم این «عهد یاری» مشهود و قابل لمس است).

این «عهد یاری» در جریان برخی از ائمه هم وجود داشته است، لکن چون با گامهای بعدی همراه نشده است، کار ناقص مانده است.

 

این قوم برگزیده که قرآن به آنها اشاره می کند، به لحاظ تئوری به این نتیجه رسیده اند که وقتی ولیّ الهی برای نجات آنها می آید باید آستین بالا بزنند و برای یاری او برای رسیدن به اهدافش، او را نصرت و یاری کنند و با کوشش خودشان نبیّ الهی را برای برکناری جالوت که یک حاکم ستمگر است، یاری کنند. (نه اینکه مانند اطرافیان حضرت موسی کناری بایستند تا ولیّ خدا همه ی کارها را خودش بکند! «رجوع کنید به سوره مائده آیه 20 به بعد» ).

با وجود وعده و قولی که اینها نسبت به یاری ولیّ خدا داده اند اما در مقام عمل بسیاری از آنها پا پس می کشند و ولیّ الهی مجبور است با عدد کمتری از این گروه به ادامه ی طریق رهسپار شود (: حدود 60 هزار نفر)، و این اولین ریزش در مسیر رسیدن به هدف است.

این می تواند اشاره به گام سوم داشته باشد که آن گام «مسؤولیت پذیری» «استقامت» و شانه خالی نکردن از بار مسؤولیت است.

شاید این گروهی که ریزش می کنند همان کسانی باشند که گفتند: ما لنا إلا نقاتل فی سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و أبنائنا* زیرا این گروه هدف فی سبیل الله بودن جهاد را فراموش کرده اند و جنبه ی شخصی به آن داده اند و جهاد را راهی برای دست یافتن خود به مقاصدشان در نظر گرفته اند. این همان مرحله ی اول امتحانات است که مردم کوفه هم از آن سرافکنده بیرون آمدند و چون قصد دنیوی داشتند نتوانستند با امام حسین و حضرت علی علیهما السلام تا انتهای مسیر همراهی کنند.

این را می توان ریزش چهارم دانست، یعنی «نیت فی سبیل الله بودن حرکت» که در جای جای قرآن به آن تأکید شده است.

مثل برخی از مردم نباشیم که می گویند: جمهوری اسلامی برای ما چکار کرد؟! طوری طلبکارند که انگار آنهمه زحمت فقط برای دنیای آنها بوده است!

ادامه ی آیات:

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ( 247 )

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آَیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آَلُ مُوسَى وَآَلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآَیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 248 )

اینجا این نبی خدا مردم را به یک "پرچم دار" مورد تأیید خود حواله می دهد و به یک معنا برای خود «نائب» تعیین می کند[1] و این هم امتحانی برای مردم است که باید به دستورات این نائب پیامبر، و امیر سپاه تن بدهند! با اینکه نه پیامبر است و نه به او وحی می شود! برای شناخت این فرد هم معیارهایی از جانب ولیّ الهی تعیین می شود.

این مرحله ی پنجم امتحانات است که جامعه ی دینی ملزم است از کسی تبعیت کند که برای درک قاصر او قابل توجیه نیست و قبول ولایت او بر آنها مشکل است. طبعاً اینجا نیز بخشی از مردم ریزش پیدا کرده اند.

 

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ( 249 )

اینجا در رکاب این امیر سپاه، و در آستانه ی دست به کار شدن برای مبارزه با دشمن خارجی، مردم در معرض یک امتحان و فتنه بصیرتی (در خصوص مبارزه با هوای نفس) قرار می گیرند! امتحانی از جنس فشار اقتصادی که در آن، قوم پیشرو موظف هستند از حقوق مسلّم اقتصادی خود صرف نظر کنند و سختی را با جان و دل پذیرا باشند! با اینکه می توانند دست در آب فرو کنند و به همین سادگی از آن بنوشند، اما موظف هستند از آن صرف نظر کنند!

((مثل اینکه ما برای حفظ دستاورد هسته ای و حفظ استقلال خود، ملزم هستیم تحریمها را تحمّل کنیم و از اموال بلوکه شده ی خودمان صرف نظر کنیم و با اینکه می توانیم از راه نرمش دیپلماسی به خواسته ی خودمان برسیم اما وظیفه داریم تنها به فکر عزّت و استقلال خودمان باشیم؛

مثل اینکه ما وظیفه داریم دسترنج دست خودمان را بخوریم و از جنس خارجی چشم پوشی کنیم؛

مثل اینکه ما باید ندای شکم را نادیده بگیریم و به کسانی رأی بدهیم که رضای خدا در آن باشد ...

در روایتی وارد است که اصحاب حضرت حجت هم با امتحانی مانند امتحان اصحاب طالوت مواجه خواهند شد که این خود پازل بحث ما را به خوبی تکمیل می کند!

عن أبی بصیر ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) ، قال : " إن أصحاب طالوت ابتلوا بالنهر الذی قال الله تعالى : " سنبتلیکم بنهر " ، وإن أصحاب القائم ( علیه السلام ) یبتلون بمثل ذلک " .))

در این عرصه نیز قوم پیشرو دچار ریزشی دیگر می شوند و کسانی که برای طی مسیر و متحقّق کردن اهداف باقی می مانند، جز گروهی اندک نیستند! اما چون جزو "صابرین" هستند، دست خدا به همراه آنهاست و با وجود عدد کم ابائی ندارند که دست به کار شوند.

(البته بنا به گفته ی برخی روایات این افراد سربلند در امتحان که عدد آنها به 313 نفر می رسد، در کنار آن 60 هزار نفر به معرکه ی جنگ وارد می شوند و لکن پیشبرد کارها به دست همین افراد اندک است که روحیه ی خود را نباخته اند و دعای آنها این است:)

 فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آَمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ * وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (249- 250 )

(بنا به گفته ی دسته ی دیگر از روایات این دعا از زبان کسانی است که حتّی یک غرفه مجاز از آن آب را هم نخوردند! با این توضیح خان هفتم، از خان ششم تفکیک می شود)

اما خان هفتم و سخت ترین قسمت کار: ضعیف دیدن دشمن!

 

به ذهن نزدیک می آید که آن دسته از این قوم که این روحیه را دارند که دشمن را ضعیف حساب کنند و اعتماد به نفس خود را حفظ کنند، کسانی هستند که توانسته اند روی هوای نفس خود پا بگذارند و از آن آب ننوشند.

به هر حال این هم یک مرحله ی نهایی از امتحان است که باید با اعتماد به نصرت خدا و طلب صبر از خداوند، خود را قوی دید و دشمن را در هر شرایطی که هست، ضعیف و ناتوان دید! (شیطان قدرتی ندارد و قدرت او تنها و تنها در ضعف ماست!)

مردم کوفه که امام حسین را تنها گذاشتند در این معرکه هم خودشان را باختند و نتوانستند در مقابل هیمنه ی پوشالی عبید الله بن زیاد تاب و توانی از خود نشان دهند و شد آنچه نباید می شد.

 

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ( 251 )

تِلْکَ آَیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ( 252 )

در صحنه ی بعد، تیر خلاص را داوود نبیّ می زند. همو که طبق برخی شواهد «نقیب دوازدهم» حضرت موسی است و برای مدتی مخفی بوده است.[2]

از اینجای داستان پرده ی پیروزی ها ورق می خورد و این حضرت داوود است که ادامه دهنده ی راه مبارزه است و راه را برای رسیدن به ملک سلیمان هموار می کند و آن مُلک به یاد ماندنی را پایه ریزی می کند.

 

 

در این معرکه که لشکر شیطان (شیطان بزرگ: آمریکا) به بیشترین قوّت تاریخی خود رسیده اگر خداوند گروهی را به مقابله با آنان بر انگیزاند، بنا به گفته ی آیه ی فوق، زمین به فساد کشیده می شود و فضل خدا این است که برای دفع ستمگران، گروهی از مؤمنین را بسیج می کند.

حالا اینکه قوم ما آن قوم پیشرو باشد و پرچم را به دست صاحب پرجم برساند و کار را نهایی کند، این بستگی به ما دارد که آیا بعد از این هفت خان، 313 نفر یار وفادار برای امام زمان باقی می ماند یا نه؟ چون خودشان فرمودند: اگر عدد 313 کامل شده بود، تا کنون فرج اتفاق افتاده بود:

الغیبة للنعمانی : عن أبی عبد الله علیه السلام أنه دخل علیه بعض أصحابه فقال له : جعلت فداک إنی والله أحبک وأحب من یحبک ، یا سیدی ما أکثر شیعتکم ؟ فقال له : أذکرهم فقال : کثیر ، فقال : تحصیهم ؟ فقال : هم أکثر من ذلک ، فقال أبو عبد الله علیه السلام : أما لو کملت العدة الموصوفة ثلاثمائة وبضعة عشر کان الذی تریدون ولکن شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه ، ولا شحناؤه بدنه

 

نتیجه اینکه: جریان پیروزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، جریانی است که همراهی مردم و نصرت و یاری آنها نقش کلیدی در آن دارد و آنها هستند که با دعوت از امام زمان و همراهی با او باید کار را به سر انجام برسانند؛

امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به اصحابشان فرمودند:  أما والله لو کان لی عدة أصحاب طالوت أو عدة أهل بدر وهم أعداؤکم لضربتکم بالسیف حتی تؤولوا إلی الحق وتنیبوا للصدق

این قاعده ای است عام که جریان امامت را شامل است: مثل الإمام مثل الکعبة، یؤتی و لا یأتی...

 

حالا ببینید ما کجای این داستان قرار داریم؟

 

 


[1] کان الملک فی ذلک الزمان هو الذی یسیر بالجنود ، والنبی یقیم له أمره وینبئه بالخبر من عند ربه (تفسیر برهان 1/509). البته بنا به روایات بنا نبوده است که در آن زمان حکومت و نبوّت در یک خاندان جمع شود و از این رو بوده است که مردم چنین درخواستی را از خود پیامبر نمی کنند!

 


[2] فاستتر الأئمة بعد یوشع بن نون إلى زمان داود علیه السلام أربعمائة سنة وکانوا أحد عشر وکان قوم کل واحد

منهم یختلفون إلیه فی وقته ویأخذون عنه معالم دینهم حتى انتهى الامر إلى آخرهم، فغاب عنهم ثم ظهر ( لهم ) فبشرهم بداود علیه السلام وأخبرهم أن داود علیه السلام هو الذی یطهر الأرض من جالوت وجنوده ، ویکون فرجهم فی ظهوره فکانوا ینتظرونه

این جملات در کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق آمده است که به خوبی نشان می دهد حضرت داوود در امت حضرت موسی جایگاه امام زمان در امت پیامبر را دارد.

البته این احتمال هست که این جملات روایت نباشد و نقل های تاریخی باشد که شیخ صدوق از گوشه و کنار مستندات تاریخی گرد آورده باشد.

لکن آنچه که برای ما مهم است این است که این کتاب با سفارش خاص امام زمان خطاب به شیخ جلیل القدر شیخ صدوق، به رشته ی تألیف در آمده است و امام زمان نسبت به کلیت مطالب آن عنایت داشته اند.

  • مهدی جهانشاهی
۱۸
تیر
  • چرا اینقدر رئیس جمهور عوض می شود ولی وضعیت ما هیچ بهبودی پیدا نمی کند؟ حتماً دستی پشت پرده است! دستی فراتر از دست رئیس جمهور! احمدی نژاد هم خواست آنها را لو بدهد ولی او را کله پا کردند!

: چندان هم دستها پنهان نیستند، چرا اصرار داری دنبال دستهای پنهان بگردی؟! وقتی رئیس جمهورهای قبلی مثل احمدی نژاد با کسی شاخ به شاخ نشدند نشانه ی چیست؟

اصلاً می دانی چند نفر از رئیس جمهورهایی که با رأی ما سر کار آمدند تابع نظام سرمایه داری بودند؟ اصلاً می دانی نظام سرمایه داری یعنی چه؟! یعنی همان که تو اسمش را می گذاری «دست های پشت پرده»! می گویند باید عده ای را غول کرد و از جهت اقتصادی چاق کرد تا اقتصاد مملکت را پیشرفت دهند!

اگر یادت باشد رهبر بزرگوار هم از این اخلاق احمدی نژاد تعریف کرد که به فکر مردم تنگ دست بود، کنایه به رئیس جمهورهای قبلی که تابع نظام سرمایه داری بودند...

حالا من نمی دانم چرا مردم دوباره بعد از احمدی نژاد به این تفکّر رأی دادند؟!

  • من که اصلاً رأی ندادم، من مقصّر نیستم! ما هروقت به «علی» رأی دادیم، «معاویه» از آب در آمد!

اتفاقاً تقصیر تو بیشتر است. وقتی رأی نمی دهی یعنی با دست خودت امضا می کنی که «هرچه سر مملکت من می آید، بیاید و برای من مهم نیست».

این که می گویی به علی رأی دادم، اگر منظورت آن دو نفر عمامه به سر بود که شانزده سال کارگردان جامعه بودند، باید به تو بگویم که عقل جناب عالی در چشمانت خلاصه شده. کمی به حرفها و شعارهای آن سید توجه می کردی، کمی به عملکرد اولیه ی آن شیخ پیر و بچه هایش توجه می کردی، حساب کار دستت می آمد و دوباره به آنها رأی نمی دادی.

اینقدری هم سخت نیست! کمی به نتیجه ی مذاکراتی که روحانی و ظریف در زمان خاتمی در همین موضوع هسته ای داشتند توجه می کردی، می فهمیدی که کلید حلّ مشکلات تو دست اینها نیست!

  • اما به احمدی نژاد هم که مردمی و ساده زیست بود، رأی دادیم، آخر خراب از آب در آمد!

منظورت احمدی نژاد اوّل است یا احمدی نژاد آخر که همه ی دور و بری های خودش را هم از خودش دور کرد! خراب شدن احمدی نژاد چه ربطی دارد که ایده و تفکّر او که با آن ایده کار را شروع کرد، ایده ای غلط و خراب باشد؟

  • مهدی جهانشاهی
۰۸
خرداد

ابتدا چند جمله از کلمات رهبر بزرگوار را بشنوید؛ بعد سخنان آقایان را ببینید!

مسئولان منتقدان را تحقیر و اهانت نکنند، تحقیر مخالفان از سوی مسئولان خلاف تدبیر و حکمت استدلواپس‌بودن جرم نیست اما نباید به‌معنای متهم‌کردن و نادیده‌گرفتن زحمات و خدمات باشد. دولت و طرفداران دولت به کسانی که ابراز دلواپسی می‌کنند، اهانت نکننداز همه دولت‌ها حمایت کردم، از این دولت هم حمایت می‌کنم البته چک سفیدامضا هم به کسی نمی‌ده. (94/1/1)

 

برخی اوقات گفته می‌شود که جزئیات این مذاکرات، زیر نظر رهبری است در حالی که این سخن دقیق نیستمن نسبت به مذاکرات بی تفاوت نیستم اما تا بحال در جزئیات مذاکرات دخالت نکرده‌ام و از این پس هم دخالت نخواهم کرد.
من مسائل کلان، خطوط اصلی، چارچوب‌ها و خط قرمزها را عمدتاً به رئیس‌جمهور و در برخی موارد محدود به وزیر امور خارجه گفته‌ام اما جزئیات در اختیار آنها است.
بنده به مجریان مذاکرات هسته‌ای اعتماد دارم و تاکنون تردیدی نسبت به آنها نداشته‌ام و ان‌شاءالله که در آینده هم، اینچنین باشد اما درخصوص مذاکرات هسته‌ای، دغدغه جدی دارم(94/1/20)

 

این هم از حمایت کردن های مسؤولین ما از رهبر بزرگوار!

دانلود کنید:

 

  • مهدی جهانشاهی
۰۸
خرداد

آیا مسؤولان ما خائن اند؟

هو وقت می خواهیم کمی از ابعاد اتفاقاتی که دارد می افتد توضیح دهیم میگویند: شما منتخب مردم را خائن می دانید... رهبر به آنها اعتماد دارد اما شما ...

امروز اما شاهد سماجت ها و پافشاری های دولتمردان در قبال به نتیجه رساندن مذاکرات هستیم! تا جایی که  چانه زنی می کنند که از دانشمندان بازجویی بشود یا نه؟! (حالا اسمش را می گذارند: مصاحبه علمی!) این را هم در توافق لوزان پذیرفته اند و دیگر نمی توانند زیر آن بزنند!

از طرفی با توجه به موضعگیری های صریح رهبر بزرگوار که با برخی بندهای توافق لوزان مخالفت کردند (مثل بازرسی از مراکز نظامی و بازپرسی دانشمندان هسته ای)

با این وجود آیا می توان دولتمردانی را که همچنان به ادامه ی مذاکرات پایبند هستند خائن دانست؟ مخصوصاً که این سبک فکری (: سازش و تسامح با دشمن) همان طرز تفکّر بنی صدر است که اجازه ی نفوذ دشمنان را با بهانه های واهی به خاک ایران داد!

موضع رهبری در قبال مذاکرات

جواب:

گذشته از این نکته که رهبر انقلاب (و ما هم به تبع ایشان) مذاکره کنندگان را فرزندان انقلاب می دانیم، چند نکته در توجیه کار آنها قابل ذکر است:

1- دولتمردان خطرات و تبعات این توافق به عمل آمده را توجیه می کنند و خطر آن برایشان جدی نیامده! می گویند: حالا چه می شود یک سری بزنند به حوالی مراکز نظامی، نظارت می کنیم، مواظبیم که نگذاریم خراب کاری کنند! حالا چه می شود با دانشمندان هسته ای گفتگو شود، اسرار هسته ای که نداریم! بعداً برایشان محافظ هم می گذاریم!...

اسم این را می گذاریم خوش خیالی، اما نه خیانت!

2- دولتمردان به دلایلی (که برخی از آنها چندان مخفی نیست) برای به سر انجام رساندن مذاکرات عجله دارند و این باعث می شود که: اولاً قدرت چانه زنی کمتری داشته باشند چون عجله دارند و باید زود کار را به سرانجام برسانند، ثانیاً: برخی موارد از چشم آنها پوشیده بماند و دقت نکنند که چه چیزهایی را امضا کرده اند! اینطور می شود که چیزهایی را امضا می کنند که احاطه ی حقوقی نسبت به آن ندارند.

اسمش را می گذاریم بی تدبیری، اما نه خیانت!

3- دولتمردان خودشان را جای آمریکا می گذارند و با خود می گویند: به نفع آمریکاست که از ما حمایت کند و گفتمان ما را در ایران تقویت کند؛ لذا حتماً با ما راه خواهد آمد و در این مذاکرات ما را بی آبرو نخواهد کرد. غافل از اینکه هدف آمریکا تضعیف اصل نظام است و وقتی می تواند به این هدف اعلا دست پیدا کند، چرا به هدف حد اقلی اکتفا کند؟!

اسم این را هم می گذاریم ساده لوحی، نه خیانت! 

4- جهت چهارمی هم قوّت دارد و آن اینکه: دولتمردان که خوب می دانند برای مردم کاری نکرده اند و نتوانسته اند رضایت آنها را جلب کنند، می دانند که بحث هسته ای و آزاد شدن تحریم ها آخرین خشاب آنهاست و اگر این تیر هم خطا برود دیگر شانسی برای باقی ماندن در فضای سیاست ندارند! لذا سعی می کنند تا قبل از انتخابات مجلس و خبرگان به هر قیمتی که شده مذاکرات را به یک نقطه ی ایده آل برسانند، کمی هم تبلیغات چاشنی آن می کنند و آن را به نام «پیروزی تاریخی» به مردم قالب می کنند! غافل از اینکه آمریکا این را فهمیده است و چون دولت را محتاج توافق می داند، ناز می کند و هر روز درخواست امتیازات بیشتر را مطرح می کند...

اسم این را هم می گذاریم: خود خواهی، نه خیانت!

دلیل های دیگر هم می شود بر شمرد. مثلاً اینکه: بعضی از خطوط قرمز به چشم اینها مهم نمی آید. مثلاً حالا چه می شود ناظران بین المللی سرکی به تجهیزات دفاعی ما بکشند؟ ما که تا یادمان می آید کشور امن بوده و هست... داعش کیلویی چند؟! خطر کجا بود؟!...

دولتمردان ما انگار خیلی برای خودشان سهم قائل اند! انگار فکر می کنند امنیت امروز مردم شانسی به وجود آمده! یا شاید فکر می کنند این امنیت، به خاطر راهبرد آنها بوده! اصلاً اینها تصوّری از روز سختی ندارند احتمالاً روزی که خدایی ناکرده، امنیت ما به مخاطره بیفتد، اولین کسانی که خودشان را می بازند همین طیف آقایون هستند...

 

از نگاه رهبری:

اما از دیدگاه رهبری هم روشن است که تیم مذاکره کننده خائن نیستند (گرچه رهبر انقلاب از وجود برخی افراد خائن در داخل بارها خبر داده اند، اما آنها جزو تیم مذاکره کننده نیستند!)

پس چه؟ اسم این تیم مذاکره کننده را چه باید گذاشت؟ اینهایی که اینطور دارند به ضرر اقتدار کشور و امنیت آن کار می کنند؟

رهبر انقلاب در 1/1/94 در حرم رضوی نظر خود را در مورد این خط فکری بیان نمودند و فرمودند: این یکی از دو نظریه ی کلان در بحث اقتصادی است (نگاه به ظرفیتهای درون کشور/نگاه به آن طرف مرزها) و البته این تئوری ناکارآمد است و صاحبان آن باید با کسب تجربه متوجه بشوند که این مسیر منتهی به مقصد نمی شود...

حتماً رجوع کنید.

 

[و امروز (15/7/94) رهبر انقلاب وجه دیگری از این کم کاری را هم ذکر کردند و کسانی که دم از مذاکره می زنند ما ساده انگار، سهل انگار یا بیخیال نامیدند. یعنی به عواقب حرفی که می زنند توجهی نمی کنند و پشت گوش می اندازند]

  • مهدی جهانشاهی
۰۵
خرداد

چه حکمتی داشت که امسال رهبر بزرگوار روی این نکته تأکید کردند؟ دولت در کنار ملّت، وحدت!

معلوم است که زمینه برای تفرقه بین دولت و ملّت بالا رفته. دولت با شعار اعتدال خیلی‌ها را از خودش دور می کند، ملت هم که پنجاه درصد اصلاً به دولت رأی نداده‌اند! آن‌ها هم که رأی داده‌اند با «گرانی» جواب پس گرفته اند!

 

اما این‌ها برای سال قبل هم بود!

به نظرم نکته‌ی شعار سال «عقب‌گرد!» است. در سال‌های گذشته، اولویت‌های اقتصادی مطرح بود و دغدغه‌ی رهبری رفع این مشکل بود که به نحوی برای اهداف انقلاب یک خطر تلقی می‌شد. اما حالا کار از این حرف‌ها گذشته! خطر تفرقه درونی وجود دارد؛ اگر دولت با این سیاست‌ها جامعه را به آشوب نکشاند، جای شکر دارد.

این شعار در سطح وسیع‌تر و بین‌المللی‌تر در سال 86 تکرار شده بود (سال: اتحاد ملی انسجام اسلامی). اما امسال باید مواظب باشیم که حدّ اقل‌ها را از دست ندهیم...

نکته‌ی دیگر که به ذهن می‌زند این است که: در آستانه‌ی نزدیک شدن به انتهای مذاکرات (یا بهتر بگم: در آستانه‌ی شکست دیپلماسی دولت!) حضرت آقا تمام‌قد، حمایت خودشان را از دولت اظهار می‌کنند تا بعداً مردم- و ماهواره‌ها- نگویند که: مخالفت رهبر نگذاشت مذاکرات به نتیجه برسد! اینجاست که حضرت آقا ملّت را هم به حمایت از دولت تشویق می‌کند تا با دست باز پیگیر مقصود خودشان باشند. حواسمان هست که هدف اعلای رهبر بزرگوار از حمایت از مذاکرات این است که- در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات- مردم به این درک برسند که آمریکا قابل اعتماد نیست و مذاکره با او در هیچ شرایطی کارگشا نیست! این هدف نباید دستخوش تبلیغات غلط قرار بگیرد. پیش از این تجربه‌ی مذاکره چند بار تکرار شده است، لکن برای توده‌ی مردم تجربه و بصیرتی را به دنبال نداشته است...

***

حالا دیگر کار دارد به جاهای باریک می کشد و واقعاً روحانی در دوراهی قرار دارد که یا بگوید: غلط کردم و طئوری من شکست خورده است! و یا اینکه به هر قیمتی که شده از ایده ی خودش دفاع کند و حتّی رهبر بزرگوار را هم در تنگنا قرار بدهد که با این نرمش ها و سازش ها کنار بیاید!

رهبر بزرگوار بارها دولت را (تصریحاً و تلویحاً) به خاطر گفتن حرفهای تفرقه افکنانه توبیخ کرده است و حالا با این شعار حکیمانه او را تشویق به این می کند که دنبال تفرقه و اغتشاش نباشد...

  • مهدی جهانشاهی
۰۵
خرداد

اسم داعش وقتی سر زبانها افتاد، همه را به تب و تاب انداخت! حالا برخی بیشتر قدر امنیت را می دانند. حالا خیلی ها باور کردند که نا امنی و بی ناموسی چندان هم از آنها دور نیست!

اما داعش کیست؟ به لحاظ تئوری اینها از کجا سر در آورده اند؟!

یک جمله!

وقتی توجه کنید که داعش مسلمانانی هستند که آمریکا به جان دیگر مسلمانها انداخته، شاخک هایتان تیز می شود تا بیشتر دقّت کنید: نکند روزی خودتان مانند داعش دست و بازوی دشمن شوید...

بله داعش خود ما هستیم! اگر گوشمان به حرفهای رهبرمان نباشد! به حرفهای ماهواره باشد...

  • مهدی جهانشاهی
۰۵
خرداد

شهرک غرب یک آدم هیکلی را دیدم که کنار جاده ایستاده بود. ادب کردم و سلام کردم. کمی ایستاد و بعد گفت: حاج آقا! چه سلامی؟ چه علیکی؟ خنده ام گرفت و دل دل گفتم: نکند حق تو را هم من خوردم که چاق شده ام!

به افتخار ایشون این مطلب رو گذاشتم: (مطلب مناسب فضای اواخر دوران احمدی نژاده)

{

نگویید تحریم اثر ندارد! ما را بیچاره کرده است! زمین گیر شده ایم! بچه هایمان اسباب بازی می خواهند، اما نمی توانیم هر روز برایشان اسباب بازی بخریم! زنها شکایتشان بلند شده است، دیگر نمی توانیم هر سال سرویس طلایشان را عوض کنیم...

اعتراض، فقر، مصرف گراییچقدر ما بیچاره شده ایم! مغازه های لباس فروشی خلوت شده اند! مردم لباسی را می پوشند که چند ماه پیش می پوشیدند! فرشهای خانه مان تکراری شده اند، کسی نیست اینها را عوض کند و تِم خانه را تازه کند...

چقدر که تحریم ها اثر کرده! بیچاره همسایه! می خواست جوانش را به خانه ی بخت بفرسند؛ پولش نرسید «تیبا»ی پسرش را بکُند «206»! پیش خانواده ی عروس سرافکنده شد؛ چون آنها توانسته بودند [با هزار قرض و وام]، برای دخترشان یک جهیزیه ی دهن پر کن تهیه کنند!

بعضی ها وضعشان بدتر است! بیچاره ها مجبورند در خانه ی 80 متری زندگی کنند، پول ندارند ماهی 800 تومان اجاره بدهند! بعضی ها حتّی نمی توانند با وسیله ی شخصی سر کار بروند؛ مجبورند از وسایل عمومی استفاده کنند...

داریم خفه می شویم! تحریمها جدی است! یک نفر به فکر ما باشد! گذرم به مغازه ی موبایل فروشی افتاد، مدلهای جدیدی آمده بود؛ خیلی زیبا بود! اما پول نداشتم موبایل کهنه ام را عوض کنم...

نگویید تحریم اثر ندارد! دشمن می شنود بیشتر تحریم می کند! آهسته تر! یکی به فکر ما باشد...

چقدر ما بیچاره ایم، چقدر تحریمها اثر کرده...

}

  • مهدی جهانشاهی
۰۲
خرداد

شعار امسال «دولت و ملت همدلی و همزبانی» یک فرمان دو سویه به دولت و ملّت است.

همان ملتی که پنجاه درصد آنها اصلاً به این دولت رأی نداده اند و با این حال موظف هستند با این دولت همزبان باشند.

و همان  دولتی که «اعتدال» را پیشه ی خود قرار داده و با این شعار نابجا خیلی از به اصطلاح «افراطی» ها را از خود دور می کند.

وظیفه ی رئیس جمهور این است که (مانند رهبر) راه مدارا و همدلی را با همه ی اقشار جامعه در پیش بگیرد. رئیس جمهور نباید هیچ کس را در مقابل خود قرار دهد و با این کار ایجاد دو دستگی کند!

خلاصه اینکه اعتدال می تواند خیلی خطرناک باشد، آنقدر که آقا امام رضا آن را فتنه ی بدتر از دجال معرفی می کند:

عن الحسن بن علی الخزاز قال : سمعت الرضا ( علیه السلام ) یقول : إن ممن ینتحل مودتنا أهل البیت من هو أشد فتنة على شیعتنا من الدجال ، فقلت : بماذا ؟ قال : بموالاة أعدائنا ، ومعاداة أولیائنا إنه إذا کان کذلک اختلط الحق بالباطل ، واشتبه الامر فلم یعرف مؤمن من منافق . (روایت صحیح السند از وسائل الشیعة ج16 ص179).

«برخی از کسانی که دوستی ما اهل بیت را یدک می کشند، فتنه ای بدتر از دجال برای شیعیان ما دارند» از حضرت سؤال شد: چگونه؟ فرمود: با دوستی دشمنان ما و ابراز دشمنی با دوستان ما! هنگامی که این فتنه پیش آید، حق و باطل مخلوط می شوند و امر مشتبه می شود و هیچ مؤمنی از منافق تشخیص داده نمی شود.

این فتنه دو رکن اساسی دارد:

اوّل اینکه نسبت به دشمنان اسلام ابراز دوستی شود و خط کشی و مرزبندی با آنها کنار برود و با اظهار دوستی آنها مقاصد دنیوی دنبال شود.

دوّم اینکه: با برادران دینی فقط به خاطر اینکه با آنها اخلاف نظر دارند، اظهار دشمنی شود و با برچسبهایی مثل افراطی و عدّه ی معدود، تغذیه شده از جای خاص و ... طرد شوند.

وظایف ما به جای خود و ان شاء الله به آن عمل می کنیم.

اما سؤالمان از رئیس جمهور محترم این است که: آیا آن تفکری که در مجلس شورای اسلامی چندین نماینده دارد، در جامعه ی ما اقلیّت به حساب می آید؟؟؟

چطور ایشان خودشان را ملاک اعتدال معرفی می کنند؟؟؟

 

واکنش رهبری به این فتنه چگونه بوده است:

آنجا که رئیس جمهور نیروهای انقلابی را طرد می کند، رهبری فرمودند: اینقدر جوانهای انقلابی را نکوبند، روزی که برای کشور مشکلی پیش بیاید اینها هستند که سینه سپر می کنند.

و آنجا که رئیس جمهور راه نرمش و مدارا با دشمن را در پیش گرفت، رهبری فرمودند: دولت جواب آمریکایی ها را بدهد. پررویی های آنها را بی جواب نگذارد...

  • مهدی جهانشاهی
۱۸
فروردين

الگوی فاطمی سیاست (2)

 
فدک، حضرت زهرا (س)

...

امام هفتم (علیه السلام) در چه صددی بودند که با این کلمات از بازپس گیری فدک اباء کردند؟ یک پیام مهم در این داستان نهفته است و آن اینکه: حاضر نیستیم به هر قیمتی به جزئی از حقّمان برسیم!

مهم تر از حق ما این است که حقانیت ما محفوظ بماند و همه بدانند ما بر حق هستیم و حق ما نادیده گرفته شده است...

حق طلبی با حفظ وجهه ی حقانیت:

 

زمخشری می‌گوید: هارون الرشید به امام موسی بن جعفر(ع) عرض کرد: یا اباالحسن! حد و مرز فدک را مشخص کن تا آن را به شما برگردانم. حضرت از این کار ابا کرد، تا اینکه هارون اصرار ورزید، آنگاه امام(ع) فرمود: «من حد و مرز واقعی آن را مشخص می‌کنم. اگر این کار را بکنم تو آن را برنمی‌گردانی!» هارون گفت: مگر حدود آن کجاست! به حق جدّت مشخص کن. پس امام(ع) فرمود: «مرز اوّلش تا عدن است». در این هنگام رنگ هارون تغییر کرد، گفت: ادامه بده فرمود: «مرز دومش سمرقند است»، با شنیدن این حرف چهره‌اش تاریک شد. امام(ع) فرمود: «مرز سومش آفریقاست»، رنگش سیاه شد، گفت: ادامه بده. امام فرمود: «مرز چهارمش تا خزر و ارمنستان است». این‌ جا بود که هارون گفت: بفرما جای من بنشین! بنابراین، چیزی برای ما باقی نمی‌ماند! امام(ع) فرمود: «به تو گفتم اگر حدّ فدک را مشخص کنم، تو آن‌ را به ما باز پس نمی‌دهی. از این‌ جا بود که هارون تصمیم به قتل حضرت گرفت».

امام هفتم (علیه السلام) در چه صددی بودند که با این کلمات از بازپس گیری فدک اباء کردند؟ یک پیام مهم در این داستان نهفته است و آن اینکه: حاضر نیستیم به هر قیمتی به حقّمان برسیم!

واقع مطلب همان گونه است که از ظاهر کلام امام در مقابل آن خلیفه ی ملعون برداشت می شود. زیرا اگر قرار باشد فدک با تمام نماء و عوائدی که در طول سالها از آن به دست آمده، به امام واگذار شود، معنای آن واگذاری خلافت به امام است، زیرا خلافت تمام کسانی که بعد از رسول خدا بر این مسند نشستند با پشتوانه ی همین اراضی بوده است.

اما چرا امام به بخشی از حق خود رضایت ندادند و با هارون به مصالحه ننشستند؟

یک پاسخ می تواند این باشد که: هدف هارون گرفتن حربه ی تبلیغاتی اهل بیت از آنها بوده است و هارون می خواسته است با دادن بخشی از حق اهل بیت به آیشان، تاریخ را در مورد بی عدالتی های صورت گرفته در صدر اسلام تبرئه کند یا از رنگ آن بکاهد. هارون می خواست اینطور وانمود کند که با پس دادن فدک به اهل بیت تمام حق ایشان را به آنها استیفا نموده است و به وظیفه ی خود در قبال آنها عمل کرده است. پیام امام اما این بود که: حق ما امامت و ولایت بر امت رسول خداست، یا تمام حق ما را بده و یا اینکه نمی گذاریم ظلمهایی که بر ما روا داشته شده به فراموشی سپرده شود...

فدک، حضرت زهرا (س)

جالب اینجاست که خود حضرت زهرا سلام الله علیها نیز در مورد حق خود به مصالحه ننشستند و با وجود اینکه هیچ حامی و پشتوانه ی مردمی نداشتند اما ذره ای احساس ضعف نکردند، از موضع ضعف وارد نشدند و تمام قد، در مقابل خلفای وقت ایستادند! با این منطق خلیفه ی وقت را محکوم کردند و قباله ی فدک را از او پس گرفتند! گرچه پس از آن، خلیفه ی دوّم از در خشونت وارد شد و بدون هیچ منطقی با ضرب سیلی قباله فدک را از دست آن بزرگ بانو ربود.

***

در جریان تحریمهای ابدای انقلاب، نامه های کودکانی برای ما به یادگار مانده است که نوشته بودند: «برادر رزمنده ی من، گرچه نمی توانم برای جانفشانی به جبهه های جنگ بیایم و در کنار شما بجنگم، اما این غذاها را از دست رنج خود برای شما تهیه کرده ام. من پدر ندارم و به همراه مادرم برای خرجی فرزندان تلاش می کنیم، امیدوارم این هدیه ی ناچیز را بپذیرید و دست من را رد نکنید...»

دلم می‌خواهد به جبهه بیایم ولی افسوس که خیلی کوچک هستم

زیبا‌ترین نامه‌هایی که سی سال پیش نوشته شد!

اینها همه درسی برای دیپلماسی امروز ماست. انتقلاب اسلامی برای خود اهدافی داشته است که ما نباید بر اثر سختی ها آنها را فراموش کنیم. صدها هزار شهید از گوهر های با ارزش خود ما در راه همین اهداف جان خود را نثار کرده اند و ما نمی توانیم به چشم انداز آنها بی اعتنا باشیم!

ایستادگی در مقابل قدرتها و دفاع از تمامیت حقوق این ملّت الهی، چه اندازه برای ما ارزش تبلیغاتی دارد؟ آیا شایسته بود که آن را به ثمنی بی ارزش بفروشیم؟ تا قبل از توافق ژنو همه ی ملّتها داشتند باور می کردند که می توان در مقابل ابرقدرتها نیز ایستاد و به آنها باج نداد! اما حالا حربه ی تبلیغاتی در دست آمریکاست. حالا او به دیگر ملّتها دارد این باور را الغاء می کند که: بزرگ شما که ایران است نتوانست در برابر تحریمها تحمّل کند، شما چطور تاب تحمّل ایستادگی در مقابل ما را دارید؟؟؟

ای کاش از حرف خودمان کوتاه نمی آمدیم و تا آخر به جهان اعلام می کردیم که ما به حق هستیم و آمریکا می خواهد ما را از حق مسلّممان محروم کند.

ای کاش از موضع قدرت وارد می شدیم نه اینکه با صدای بلند بگوییم: «خزانه خالی است» و ما نیاز به توافق با شما داریم!

ای کاش لا اقل در مقابل آنچه فروختیم تمام حق خود را می خریدیم، نه اینکه هم کالا و هم بهای آن از حقوق و دارایی های خود ما باشد...

در اینجا در مورد فواید و ضررهای توافقات حاصله بنای صحبت نداشتیم و تنها هدف این بود که بگوییم: یکی از ضررهای توافق با آمریکا این بود که نگرانی های غرب را پذیرفتیم و به جهانیان اعلام کردیم که آنچنان که تا کنون می گفتیم انرژی هسته ای حق مسلّم ما ... نیست!

  • مهدی جهانشاهی