حساسیت های اقتصاد و فرهنگ در این زمانه...
حساسیت های اقتصاد و فرهنگ در این زمانه...
- حساسیت های فرهنگ و اقتصاد در سال پیش رو؛ چرا رهبری امسال را برای این نام برگزید؟
- دغدغه های فرهنگی و اقتصادی جامعه
- تعالی جامعه در گرو عزم ملی و مدیریت جهادی
- پیام های نهفته در شعار سال
انتخاب شعارها از جانب مقام معظم رهبری بسیار حکیمانه و با توجّه به نیازها و تهدیدهای پیش رو می باشد. در هر زمانی ممکن است تهدید خاصی متوجه جامعه باشد که رهبری در مقام نگهبانی از انقلاب و اهداف آن پا به عرصه می گذارد و در گام اوّل به عموم جامعه نسبت به آن خطرها هشدار می دهند.
امّت بدین واسطه خواهند توانست خود را نسبت به برخی خطرات واکسینه کنند و با هشیاری کامل به استقبال آنها بروند.
در این مقطع حساس رهبر حکیم در این عبارت کوتاه به دو درد و دو دوا اشاره نموده اند، دو تهدید و خطر که دفع آنها با دو راهکار عملی خواهد بود.
دو رخنه و نیاز جامعه عبارتند از فرهنگ و اقتصاد، و پاسخ این نیازها عبارتند از: عزم ملی و مدیریت اقتصادی.
رخنه ی اقتصاد مشکل جدیدی برای جامعه نیست و ایرادی است که سالهاست جامعه ی ما را تهدید می کند و بارها رهبر انقلاب نسبت به آن هشدار داده اند ولی نه مردم و نه مسؤولان سهم خود را در این زمینه عملی نکرده اند.
اقتصاد آخرین حربه ی دشمن برای مقابله با اقتدار این نظام است و فائق آمدن از آن به معنای تقویت پشتوانه ی این نظام و قطع امید کامل دشمن از آن است.
اما سنگ اندازی های دشمن در زمینه ی اقتصاد هنگامی در تضعیف این نظام مؤثر واقع می شود که با حملات فرهنگی همراه شود!همان دشمنی که با عوامل داخلی و خارجی سعی در فشار اقتصادی بر مردم ما را دارد، مشکلات ما را (که عاملش خود اوست) بر سر ما می کوبد و از این اشکالات کمال سوء استفاده را می کند تا توان صبر و استقامت را از مردم بگیرد و آنها را نسبت به آینده ی روشنشان نا امید و دلسرد کند؛ از طرفی تحریم می کند و از طرفی تبلیغ می کند که: مسؤولان شما عرضه ی هدایت جامعه و مهار مشکلات اقتصادی را ندارد، پس: از حمایت این حکومت اسلامی دست بردارید!!
در چنین وضعیتی است که رهبر انقلاب تأکید می کنند باید مسأله ی اقتصادی اصلاح شود تا این بهانه از دست دشمنان این نظام گرفته شود و رضایت عمومی بر سر مردم سایه افکن شود.
در کنار مسأله اقتصاد، مسأله فرهنگ نیز با حساسیت ویژه ای روبرو است. اگر فرهنگ جامعه به فرهنگ غربی تبدیل بشود آمریکا به هدف خود در حدّ اعلا رسیده است و دیگر نیازی به لشگر کشی برای کشور گشایی ندارد. همین خاک در زمان پهلوی ژاندارم آمریکا در خاورمیانه بوده است و کشوری بوده است که در مسیر اهداف غرب فعالیت می کرده است و انقلاب اسلامی برای نه گفتن به همان وضعیت و رسیدن به ولایت الله اتفاق افتاده است.
اما سؤالی که مطرح است این است که چرا در این مقطع فرهنگ به عنوان یک خطر قلمداد شده است و رهبری همه ی توجّه ها را به سمت آن منعطف کرده اند؟ آیا مشکلات فرهنگی در جامعه ی ما دغدغه ی تازه ای است یا اینکه از ابتدای انقلاب، بلکه قبل از آن، تهاجمات فرهنگی در دستور کار دشمن قرار داشته است؟ چه وضعیت تازه ای پیش آمده است که رهبری نسبت به مسأله ی فرهنگ احساس خطر نموده اند؟
قطعاً یک خطر مربوط به رویه ی مسؤولان دولتی است که بنای آزادی دادن به عقاید مختلف را دارند و در چنین وضعیتی نیروهای انقلابی باید به اندازه ی کافی بنیه های اعتقادی و انقلابی خود را تقویت کنند تا از لرزه های مختلف گوشه و کنار نلرزند و بنیان دینشان مخدوش نشود. دولت نسبت به برخی ممنوعیت ها در خصوص: فیلتر، فیس بوک، هتاکی های جرائد، هنرمندان بد سابقه و ضد ارزشی و ... اظهار بی رغبتی می کند و خود پیشگام حمایت از چنین ابزارهای فسادآفرینی است.
بالاتر از این، خطر در آنجا خودنمایی می کند که دولت در مسیر حمایت از عناصر هم فکر خود، عناصر به اصطلاح داغ را از کار بر کنار کرده و برچسب افراط و عدم اعتدال را به آنها چسبانده؛ تا جایی که رهبری از سر دلسوزی تذکر دادند که: «واقعاً همه باید قدر جوانان مؤمن و انقلابی را بدانند زیرا همین جوانان هستند که در روز خطر، سینه سپر می کنند....» «کسانیکه به این جوانان با بدبینی نگاه می کنند و تلاش دارند آنها را منزوی کنند، به انقلاب و کشور خدمت نمی کنند».
فرافکنی ها، شانه از بار مسؤولیت خالی کردن و بی توجّهی های معنا دارد در حمایت از نهادهای فرهنگی نیز از جانب مسؤولان فرهنگی دولت یکی از واقعیتهای پیش رو است که با کمی تحقیق و پرس و جو زوایای آن را کشف خواهید نمود.
این خطر فرهنگی بسیار جدی است که:اعتدال به گونه ای تعریف می شود که بی غیرتی نسبت به اصول ارزشهای دینی از آن بر می آید! مرز بندی صریح در برابر دشمن بی اعتدالی معرفی می شود و کسانی که شعارشان استقامت و ایستادگی در برابر غرب است نماد افراط قرار می گیرند! به نحوی راه رفتن در میانه ی خط حق و باطل را اعتدال معرفی می کنند و کسانی که به اصول انقلابی خود پایبند هستند مورد نکوهش قرار می گیرند. (یادمان نرود پیروزی های این انقلاب ما ثمره ی ایستادگی های شهدا و رزمندگان ما بوده است نه مماشات و سستی نشان دادن و گوش دادن به زیاده خواهی طرفهای غربی)
با تمام این وجود نامگذاری این سال به فرهنگ توجیه کافی پیدا نمی کند، زیرا در برخی از برهه های سابق نیز این خطرها وجود داشته است، شعار جنگ جنگ تا یک پیروزی، شعار آزادی و امثال آن در دولتهای پیشین سابقه دارد. پس خطر اصلی در زمینه فرهنگ که اکنون جامعه ی ما با آن درگیر است و در نامگذاری سال تأثیر گذار بوده است، چیست؟
به نظر می رسد روزنه های این خطر را باید در حواشی مذاکرات هسته ای ایران با اطراف غربی و اروپایی دنبال کرد. اگر خوب دقّت کنیم می بینیم که در توافق اوّلیه ایران، آنچه دادیم و آنچه گرفتیم قابل مقایسه نیست! (به تعبیر برخی صاحب نظران 95 درصد نقد دادیم و 5 درصد نسیه گرفتیم).حال سؤال اینجاست که برای به دست آوردن 95 درصد باقی چه چیزی داریم که بدهیم؟!
متأسفانه بر اثر رفتار عجولانه ی دولتمردان ما، در منظر طرف خارجی چنین وانمود شد که تحریمها اثر گذار شده است. هنگامی که آمریکا احساس کرد این تحریمها اینقدر اثر گذار است که برای رفع 5 درصد آنها ایران این همه امتیاز می دهد، تصمیم گرفت «تا تنور داغ است روغن را بچسباند»! اگر تحریمها اینقدر مفید است پس کمال استفاده از آن را می بریم و به بحث هسته ای بسنده نمی کنیم! لذا حتّی تحریمهای مربوط به بحث هسته ای برداشته نشد و بلکه قرار شد برای برداشته شدن "تحریمهای هسته ای" بحث "حقوق بشر" هم روی میز بیاید؛ و این آغاز مصیبت فرهنگی است که با دست خودمان اجازه دادیم خانم اشتون با هدف حقوق بشر پا به مملکت ما برگذارد، چندی بعد هم شاهد قطعنامه ی وقیهانه اروپا بودیم که کمال مداخله ی فرهنگی را نسبت به ما روا داشته بود.
درد اینجاست که در مقابل این هجوم آشکار دشمن، مسؤولان فرهنگی دولت ما اصلاً غیرتی از خود نشان نمی دهند و اصلاً برایشان این دغدغه نیست که اصالت فرهنگی ما حفظ شود. بله! وقتی اعتدال به خطی ما بین فرهنگ اسلامی و غربی تعریف شد، نتیجه بهتر از این نمی شود...
خطر دیگری که قابل توجّه است میزان نفوذ تهاجمات فرهنگی در ملّت بزرگ ایران است، اگر نفوذ فرهنگی غرب به حدی برسد که جوّ غالب جامعه را نسبت به ایستادگی و مقاومت دلسرد کند، نسبت به آینده نا امید کند، و نسبت به صبر در برابر مشکلات بی طاقت کند، آنجاست که بحث فرهنگ به یک خطر جدی تبدیل می شود که می تواند تهدیدی برای انقلاب باشد و مسیر آن را منحرف کند...
****
اینجاست که «عزم ملی» و «مدیریت جهادی» باید پا به میدان بگذارد تا تمام پس رفت ها را تبدیل به پیشرفت کند و خطرها را به فرصت تبدیل کند و بی توجّهی به این دو وظیفه کار را به جایی خواهد رساند که مردم ایران هم برای آیندگان مایه ی پند و عبرت شوند و آیندگان در مورد آنها قضاوت کنند.
هنگامی که دشمن عزم خود را برای دشمنی جزم کرده است، ملّت ایران برای مقابله باید از ابزار "عزم" بهره بگیرند و اراده های سست و کوتاه کارساز نخواهد بود.
حتّی عزم یک عدّه ی خاص در اینجا کافی نیست و باید گفتمان انقلاب (در حوزه ی فرهنگی) و اقتصاد مقاومتی (در حوزه اقتصادی) به یک عزم ملی تبدیل شود. روزی بود که عزم یک میلیون نفر بسیجی برای مقابله با دشمن در عرصه ی نظامی کارساز واقع شد و به مدد الهی دشمن نتوانست آسیبی به مرزهای ما برساند. اما امروز همه ی مردم در میدان جنگ فرهنگی و اقتصادی درگیر اند و اهمال عدّه ای باعث سقوط همان عدّه می شود.
در چنین وضعیتی حتّی نمی توان منتظر بخشنامه و دستور بالا دستی ها بود! شاید اهمال بالا دستی ها عرصه را بر ما تنگ تر کند و فرصت را از ما بگیرد! در چنین وضعیتی باید "مدیریت جهادی" پا به میدان بگذارد و مدیر جهادگر با دست خالی به خط مقدّم حمله کند، موجی را با خود همراه کند و پیشروی دشمن را متوقّف کند.
از این رو "عزم ملی و مدیریت جهادی" برای ما چند پیام دارد:
- ما می توانیم! با عزم ملی هر کاری شدنی است، اگر همه بخواهند هر کاری ممکن خواهد بود و باید به نیروی خود در برابر قدرت پوشالی دشمن ایمان داشته باشیم.کسانی که این عزم را می شکنند و اینطور وانمود می کنند که کار از کار گذشته و اصلاح امور ممکن نیست، خائن به این نظام هستند.
- وحدت و همدلی! آنقدر که مقام معظم رهبری نسبت به وحدت عالم اسلام تأکید دارند، در درجه ی اوّل معلوم است که وحدت درونی جامعه ی ما لازم است. جامعه ای متعالی است و پیشرفت خواهد کرد که بر محور آرمانهای خود و بر محور رهبری شایسته به اتحاد و یک صدایی برسند وگرنه شکار گروههای پراکنده برای دشمن کار مشکلی نیست. لذا باید همشهریان خود را دوست خود بدانیم و با هر عنصری که عامل دوری ما از همدیگر است مقابله کنیم.
- احساس مسؤولیت! در این عرصه همه باید به وظیفه ی خود عمل کنند. کسی حق ندارد تقصیرها را به گردن دیگران بیندازد و از مسؤولیت خود شانه خالی کند، کسی حق ندارد کارها را به این و آن حواله دهد و با پاس کاری از زیر کار فرار کند. اینجا دولت و ملّت همه وظیفه دارند و اگر مشکلی برای جامعه پیش بیاید همه مستحق ملامت اند. برخی از مشکلات به خاطر کوتاهی دولت و برخی از مشکلات به جهت کوتاهی های مردم بوده است (در زمینه ی تولید و مصرف) و لذا هم ملّت و هم مدیران در این عرصه وظیفه و مسؤولیت دارند.
- هنگامی که کارد به استخان رسیده است دیگر نمی توان منتظر بخشنامه و دستور و برنامه ریزی بود. در این وضعیت بیماری حادّ اقتصاد و مخصوصاً فرهنگ باید جهادی کار کرد! یعنی هر کس هر گونه که می تواند سلاحی به دست بگیرد و به سوی خط مقدّم بشتابد. تا دیر نشده باید مجاهدانه وارد میدان شد و مانند آن ایامی که کارگر بیل و کلنگ خود را رها می کرد و به سمت جبهه ها می شتافت باید وارد عرصه ی فرهنگ و اقتصاد شد...
پس بشتابید که شاید کار از کار بگذرد...