درد سرهای وسطی بودن
این ور خطی ها و آن ور خطی ها دعوایی دیرینه دارند.
این ور خطی ها حال خوبی دارند و آن ور خطی ها این را نمی فهمند! آن ور خطی ها هم فعلاً حال خوشی دارند، گرچه نمی دانند که چه لذتهای عمیقی را از دست داده اند و چه خطرتاتی در انتظار آنهاست! به هر حال مسلّم این وسطی ها دارند الکی خودشان را اذیت می کنند؛ و دائماً از این ور خط و از آن ور خط طعنه می خورند که: یا بیایید این ور، یا بروید آن ور! این چه کاری است که دو دل و مردّد در آن وسط پا پیش و پس می گذارید و اینقدر خودتان را آزار می دهید؟!
وسطی بودن بد دردی است! وسطی ها کم هم نیستند! آنهایی که در صف خوبان هستند، اما از مزایای خوبان خالص بی بهره اند؛ نه مثل خوبترین ها پشتشان به حمایت خدا گرم است و نه مثل آدمهای خالص بد، خدا آنها را به حال خودشان رها کرده تا هرکاری دلشان می خواهد بتوانند بکنند!
خوب اند، اما نمی توانند خوبی را به نتیجه و فرجام برسانند و کار را نیمه کاره رها می کنند! زحمت می کشند اما زحمت را حیف می کنند و دسترنج زحماتشان را نمی بینند.
می خواهند خوب باشند، اما گاهی مرتکب اشتباهی می شوند که مستحق تنبیه و توبیخشان می کند. خوب اند، اما نه آنقدر خالص که طعم خوبی را بچشند و سختی های در مسیر حق بودن به کامشان شیرین بیاید!
بعضی از این وسطی ها زبان به گلایه هم باز می کنند و از اینکه راه خوبی را انتخاب کرده اند ابراز پشیمانی هم می کنند؛ غافل از اینکه مسیر مسیر صحیحی است، اما کو رهرو؟!
به جمهوری اسلامی رأی می دهند اما یادشان می رود که: تا گناه هست، برکت نیست! حریم امنی برای خود در نظر می گیرند و دائم گناه می کنند، بعد هم تعجّب می کنند که چرا اینقدر نعمت ها به آنها پشت می کنند؟!
وانمود می کنند که: خدا حلال مشکلات است! خدا هم راه را به آنها نشان داده: «قاتلوهم حتی لا تکون فتنة» (آنقدر بجنگید که بساط فتنه و اذیت و آزارهای جبهه شیطان برچیده شود). اما پای استقامت که می رسد پا پس می کشند و با جام زهر، کارها را نیمه تمام می گذارند! (اگر حزب شیطان منزوی می شد کار تمام بود، اما با پذیرش قطعنامه ها دوباره شیطان نیرو گرفت)
فکر می کنند که دَین خود را نسبت به راه انقلاب ادا کرده اند و سپس بر معیار دنیا و شهوت، به افرادی قدرت می دهند که هیچ ربطی به دین و پاکی ندارند! گویا از رأی به جمهوری اسلامی خسته شده اند که به بنی صدرها رأی می دهند!
چیز تازه ای هم نیست! اطرافیان امیر المؤمنین هم بعد از اینکه ایشان را بر سر کار آورند، چند صباحی نگذشت که به حکمیت ابوموسی اشعری تن دادند و دست علی علیه السلام را بستند. مردم کوفه هم با نامه دعوت، به استقبال حسین علیه السلام آمدند، اما عبید الله بن زیاد را گزینه ای چرب تر یافتند و مسیر مستقیم را رها کردند.
جندین بار از این کارهای نیمه کاره، ظهور عقب افتاده و تحمل نکردن زحمتی کوتاه، زحمات هزار ساله به گردن ما انداخته، و ما هنوز که هنوز است از گذشته ی خودمان پشیمان نیستیم.
عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یَقُولُ إِلَى السَّبْعِینَ بَلَاءٌ وَ کَانَ یَقُولُ بَعْدَ الْبَلَاءِ رَخَاءٌ وَ قَدْ مَضَتِ السَّبْعُونَ وَ لَمْ نَرَ رَخَاءً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى کَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِینَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَحَدَّثْنَاکُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِیثَ وَ کَشَفْتُمْ قِنَاعَ السِّتْرِ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ وَ قُلْتُ ذَلِکَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ قَدْ کَانَ ذَاکَ.
هزار سال گذشته و هنوز مردم به این باور نرسیده اند که تنها راه مقاومت است! راه مبارزه را شروع می کنند، اما از ادامه ی آن خسته می شند و چون آن را به پایان نمی رسانند، آن خوشی را که منتظرش بودند نمی بینند! باور ندارند که برای رسیدن به آسایش باید از سختی عبور کرد، نه اینکه از آن فرار کنند! (فإنّ مع العسر یسراً).
چیزی نمانده که شیطان منزوی شود، چیزی نمانده که اولیای شیطان از جبهه حق قطع امید کنند، که ناگاه رهپویان راه حق از ادامه ی راه خسته می شوند و به سازش با شیطان تن می دهند. اشتباهی که در طول تاریخ بارها تکرار شده و اهل حق سیلی این کوتاهی را خورده اند.
حرف امام همان حرف قرآن بود که فرمود: جنگ جنگ تا رفع فتنه از کلّ عالم (حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ) (بقره 193). اما جام زهر را به او نوشاندند و کار ناقص ماند!
هنوز فتنه و فتنه جو در عالم کدخدایی می کند و مردم از دست کدخدا کسب عزّت و آسایش می کنند! غافل که خدا فرموده: الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا.
اگر می خواستند از شیطان کسب عزّت کنند، پس چرا از همان اوّل صف خود را از صف ولایت الله خارج نکردند؟ چرا راه را تا نیمه آمدند، جایی که راه بازگشتی برایشان باقی نمانده است؟ چرا پس از رویارویی با این سگ هار، به آن پشت کردند و چنین تعقیب و گریزی را برای خود رقم زدند؟
این را تنها قوم پیروز فهمید، که تنها راه مبارزه است، و این مبارزه ادامه دارد تا جایی که ریشه های فتنه در عالم بخشکد و فریاد شیطان به آسمان بلند شود. آنها کسانی هستند که به این باور رسیده اند: قدرت دشمن در ضعف ماست!
این را قوم موسی پس از اینکه او را از دست دادند فهمیدند! ابتدا از مبارزه سر باز زدند و تاوان این کوتاهی برایشان شد: 40 سال سرگردانی! و پایان 40 سال زمانی بود که عَلَم زمین افتاده ی مبارزه را دوباره بر افراشتند و با رهبری جانشین حضرت موسی به سرزمین مقدّس سرازیر شدند و ستمگران را از آنجا بیرون کردند... (رجوع به تفاسیر ذیل آیه 20 به بعد از سوره مائده).
عجیب نیست که از بین ائمه معصوم شرایط رسیدن به زندگی مطلوب و ایده آل تنها برای امام زمان مهیا می شود! زیرا اوست که یارانی دارد «کأنّهم بنیان مرصوص». مثل کوه مقاوم، که کار را به انتها می رسانند. این امام با چنین یارانی است که می تواند تفسیر وعده ی الهی باشد، آن وعده ای که خدا به پیامبرش نوید داده بود: هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون. (توبه 33)
بخشی از سخنرانی استاد پناهیان مرتبط به موضوع
«میدانید که وقتی بنی اسرائیل از زیر بار ستم فرعون رها شدند و پیروز شدند چه معجزاتی برایشان رخ داد. از باز شدن رود نیل گرفته تا جوشیدن دوازده چشمه از دل سنگ برای دوازده قوم (فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً؛ بقره/۶۰) و اینکه از آسمان غذای پخته و آماده برایشان نازل میشد.(أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی؛ بقره/۵۷) اما همۀ این زحمتها را یک نفر به باد داد!
یک موسی(ع) است و یک قوم بنیاسرائیل و یک داستان بزرگ تاریخی و آنهمه شکنجه و نجات و منجی و یک سامری! و سامری کسی بود که بعد از اینهمه معجزه، اینهمه شکنجه و زحمت، مردم را گوسالهپرست کرد.
پیامبر(ص): گروهی از امت من بر دین «سامری» هستند و شعارشان «جنگ نباشد!» است/ امامِ اینها ابوموسی اشعری است
سلمان فارسی فرمود که پیامبر گرامی اسلام(ص) چنین میفرماید: «امت من به سه دسته تقسیم خواهند شد؛ ۱. فرقهای بر حق هستند باطل نمیتواند یک ذره از آنها کم کند، مرا و بچههای مرا دوست دارند؛ مَثل اینها مثل طلای نابی است که هرچقدر این طلای ناب را در آتش ببری و شکنجه دهی و بگدازی، جز عیار طلای او اضافه نخواهد شد. ۲. فرقهای هستند که بر باطل هستند حق نمیتواند یک ذره از باطل بودن آنها را کم کند؛ یُبْغِضُونِّی وَ یُبْغِضُونَ أَهْلَ بَیْتِی؛ اینها از من بدشان میآید و از اهلبیت من متنفر هستند. مانند آهنی که هرچقدر آنرا در آتش ببری، جز سیاهی به آن اضافه نخواهد شد تَفْتَرِقُ أُمَّتِی ثَلَاثَ فِرَقٍ فِرْقَةٌ عَلَى الْحَقِّ لَا یَنْقُصُ الْبَاطِلُ مِنْهُ شَیْئاً یُحِبُّونِّی وَ یُحِبُّونَ أَهْلَ بَیْتِی مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الذَّهَبِ الْجَیِّدِ کُلَّمَا أَدْخَلْتَهُ النَّارَ فَأَوْقَدْتَ عَلَیْهِ لَمْ یَزِدْهُ إِلَّا جَوْدَةً وَ فِرْقَةٌ عَلَى الْبَاطِلِ لَا یَنْقُصُ الْحَقُّ مِنْهُ شَیْئاً مَثَلُهُمْ مَثَلُ الْحَدِیدِ کُلَّمَا أَدْخَلْتَهُ النَّارَ فَأَوْقَدْتَ عَلَیْهِ لَمْ یَزِدْهُ إِلَّا شَرّاً؛»(امالی مفید/ص۳۰)
بعد میفرماید: «وَ فِرْقَةٌ مُدَهْدَهَةٌ عَلَى مِلَّةِ السَّامِرِیِّ؛ یک گروهی هم هستند که مذبذب هستند (یعنی در این میانه گیج هستند. معلوم نیست که دشمن اهلبیت(ع) هستند یا دوست اهلبیت(ع) هستند) اینها بر دین سامری هستند» شعار سامری چه بود؟ سامری یک شعاری داشت؛ هر کسی نزدیکش میشد میگفت «به من دست نزنید؛ لا مِساسَ»(سورۀ طه/۹۷) یعنی مرا مسّ نکنید. ظاهرا به خاطر ترس و وحشتی که از اجتماع و مردم در او پیدا شده بود و از مردم و اجتماع فراری بود. به هر حال این «لا مِساسَ» تکیهکلام او بوده است. پیامبر(ص) در ادامۀ روایت میفرماید: «این گروه مذبذب که بر دین سامری هستند، نمیگویند «لا مِساسَ» بلکه تکیهکلام یا شعارشان این است «لا قتال» یعنی «جنگ؛ نه!» امام اینها عبدالله بن قیس اشعری، یعنی همان ابوموسی اشعری است؛ لَا یَقُولُونَ لا مِساسَ لَکِنَّهُمْ یَقُولُونَ لَا قِتَالَ إِمَامُهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَیْسٍ الْأَشْعَرِی»(امالی مفید/ص۳۰)
ابوموسی اشعری با شعار «جنگ نباشد» و گفتن اینکه «مردم از جنگ خسته شدهاند» نتیجۀ یک مذاکرۀ شکستخورده را به امیرالمؤمنین(ع) تحمیل کرد که بعد از آن موجب خونریزیهای فراوانی در جهان اسلام شد. به حدّی که امیرالمؤمنین(ع) بعد از آن ماجرا، رسماً در قنوت نمازش ابوموسی اشعری را لعن میکرد. (عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْقِلٍ، عَنْ عَلِیٍّ (ع): أَنَّهُ قَنَتَ فِی الصُّبْحِ فَلَعَنَ مُعَاوِیَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ أَبَا مُوسَى وَ أَبَا الْأَعْوَرِ وَ أَصْحَابَهُمْ.(امالی طوسی، ۷۲۵)
امیرالمؤمنین خطاب به حسن بصری که در جنگ جمل طرفدار مخالفان حضرت بود، اما در جنگ شرکت نکرد، فرمود: «هر قومی یک سامری دارند و این(حسن بصری) سامری این امت(در میان بصریون) است، او مانند سامری نیست که از اجتماع میترسید و لا مساس میگفت، بلکه از جنگ میترسد و «لَا قِتَال» میگوید؛ أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیٌّ وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ، أَمَا إِنَّهُ لَا یَقُولُ لا مِساسَ وَ لَکِنْ یَقُولُ لَا قِتَالَ(احتجاج/۱/۱۷۲)
ابوموسی اشعری نیز در روایات متعدد سامری این امت شمرده است؛ او با شعار «لاقتال» یا «جنگ نه!» در واقع آغاز فتنههای عظیم و جنگهای بزرگ را رقم کرد؛ چون پس از اشعث، او بود که کار امیرالمؤمنین(ع) را سُست کرد و کار را به فتنههای بعدی کشاند.
در روایت دیگری هست که ابوموسی اشعری جاثلیق این امت است. (جَاثَلِیقِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ أَبُو مُوسَى الْأَشْعَرِی؛ خصال/۲/۵۷۵) جالب اینجاست که اینها قبل از ابوموسی اشعری(یعنی در زمان رسول خدا(ص)) گفته شده است و خبرش را از قبل دادهاند. (شاید منظور از جاثلیق، کسی باشد که دین دارد ولی دینش از سیاست جداست) در آن زمان هم مظهر معنویت سکولار، ابوموسی اشعری بود.»
النساء ،آیه 5:
فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیاة الدنیا بالآخرة و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل أو یغلب فسوف نؤتیه أجرا عظیما * وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا أخرجنا من هذه القریة الظالم أهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا * الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا أولیاء الشیطان إن کید الشیطان کان ضعیفا 71 - 76 .
در همین زمینه دانلود کنید:
سخن رهبری: پایان تحریمها