از چهره اش حدس زدم باید آدم قرقرویی باشد. منتظر بودم شروع کند، اوّلین بوق را که به عابر پیاده زد شروع شد... «ببین چه مملکتی داریم! یارو چشمش کوره نمی بینه داره ماشین میاد».
ترجیح دادم ساکت باشیم و چیزی نگویم. استارتش خورده بود، قطع نکرد... «به نظر شما چرا من باید شب تا صبح بدوم، آخر هم هشتم گروی نهم باشد، اما مسؤولین مملکت سرمایه ی ما را بالا بکشند و یک لیوان آب هم رویش! این عدالت است؟! چرا رهبر جلوی اینها را نمی گیرد؟ اصلاً چرا خدا ما را از دست اینها خلاص نمی کند؟!».
ناجور رانندگی می کرد، خیلی ناجور! می خواستم زبان باز کنم و به او بگویم: با وجود امثال شماها مملکت بهتر از این که نمی شود! آن مسؤول پشت میز هم یکی مثل تو که البته دستش به جایی رسیده. به هر حال وقت آن بود که پیاده شوم. کرایه را دادم و منتظر ماندم بقیه اش را بدهد، اما نداد! گفتم آقا بقیه اش را فراموش کردید؟ جوابم را با تندی داد: خوب بود سوارت نمی کردم تا در سرما بمانی؟ اعصاب ندارم! دست خالی دارم خانه می روم...
پایش را روی گاز گذاشت و همین که داشت می رفت گفت: این همه شما آخوندها بالا کشیدید، یک کم هم ما!
اینجا هم چیزی نمی توانستم بگویم. اما کاش دستم به او می رسید تا از او بپرسم: نفرین های چند نفر مثل من پشت سر توست؟ من که راهی ندارم حقم را از تو پس بگیرم، اما خدا که هست! با این وجود توقع داری از زندگی ات روی خوشی ببینی؟! معلوم است که بدبختی ها دنبالت کرده اند! طرف حسابت خداست! روی سخنش با توست: بچرخ تا بچرخیم!
امام هفتم فرمودند:
تعجّب جاهل از عاقل بیش از تعجب عاقل است از جاهل. (بحار الأنوار ج75 ص 326)
تَعَجُّبُ الْجَاهِلِ مِنَ الْعَاقِلِ أَکْثَرُ مِنْ تَعَجُّبِ الْعَاقِلِ مِنَ الْجَاهِلِ.
یعنی آنکه جاهل است و باید از او تعجّب کرد، اتفاقاً از دیدن افراد عاقل تعجّب می کند و این تعجّب بیش از تعجّبی است که انسان عاقل از دیدن فرد جاهل دارد. انگار دیوانه ها هم از دیدن ما عاقل ها تعجّب می کنند و این تعجّب خیلی هم زیاد است، چون نمی تواند تحلیل کند که چرا دیگران مثل او نیستند!!!
از یک جنبه می توان این مضمون را اینطور توضیح داد که:
هرگاه دیدید کسی دیگران را به شدت و با تندی متهم می کند، معلوم نیست وضع خودش خیلی خوب باشد! احتمال زیاد وضع خودش خراب تر است! مثل آن دیوانه ای که عیوب خود را نمی بیند و تنها هنرش متهم کردن دیگران است!
اتفاقاً این مضمون در روایات مکرّراً آمده که: به عیوب خود مشغول شوید تا مشکلات دیگران به چشمتان بزرگ نیاید.
یا أیها الناس طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس (عن امیر المؤمنین علیه السلام)
این معنا را در وادی مباحث اجتماعی خودم تجربه کرده ام و دیده ام:
آنهایی که خیلی شکایت می کنند و از مشکلات جامعه ناله سر می دهند و همه چیز را سر جمهوری اسلامی و انقلاب خراب می کنند، کسانی هستند که اتفاقاً خودشان متهم ردیف اوّل اند. یعنی این را ماهواره به آنها یاد داده!
یادم هست در جمع کارمندان کمی در مورد سهم مردم از وظایف صحبت کردم. بعد از جلسه یک نفر با توپ پر آمد و گفت: آقا! چرا این حرفها را به آن مسؤولین نمی زنید؟! مگر از ما چقدر کار بر می آید.
کمی با او بحث کردیم، برگشت و گفت: مدیر شرکت مرا بازخواست کرد و گفت: چرا از وسایل عمومی استفاده شخصی کرده ای؟ گفتم: شما جواب آن دزدی 3000 میلیاردی را بده تا من جواب تو را بدهم! چند تا از دزدی های امثال من جمع بشود به اندازه ی آن دزدی 3000 میلیاردی می شود؟!
در جوابش گفتم: به نظر من بین تو و آن دزد 3000 میلیاردی هیچ فرقی نیست! فقط اینکه او دستش رسید به اینقدر اموال مملکت، اما تو دستت به بیشتر از این خودرو دولتی نرسید!
یک راننده ی تاکسی هم یادم هست که با او مبلغ را طی کردیم. بعد که سوار شدیم ضبط ماشین را روشن کرد و صدای ترانه را بلند کرد... به او گفتیم نوار را عوض کن! شروع کرد و ما را به باد انتقاد گرفت و گفت: یک نفر ریشو مذهبی 20 میلیون تومان مال من را دزدید!... همین راننده وقتی که ما پیاده شدیم، کرایه را از آنچه خودش قبول کرده بود بیشتر حساب کرد. بعداً فهمیدیم که قسمت توافقی حتی از قیمت متعارف بالاتر هم بوده!
در فامیلهای خودمان آنهایی که بیشتر از همه اهل انتقاد و خرده گیری از نظام و رهبری هستند، آنهایی هستند که خوب آنها را می شناسیم! می دانیم که آدم های کار درستی نیستند و در هر کاری ریگی در کفش دارند! خودمان از شرّ آنها در امان نبوده ایم و هر وقت موقعیتی گیر بیاورند کلاه برداری شان را می کنند.
- یعنی شما می گویید که ما انتقاد هم نکنیم؟! هر کس هر کاری می کند بکند و ما ساکت باشیم؟! این را قرآن هم نگفته! قرآن اجازه ی انتقاد داده: لا یحبّ الله الجهر بالسوء من القول إلا من ظلم.
- نه اقا! منظورم این بود که انتقادهایتان جهت گیری صحیحی داشته باشد! از شکایت هایتان نتیجه گیری غلط نکنید! سهمی از اشکالات را برای خودتان قبول کنید و اشکالات دیگر را به کسی نسبت بدهید که سزاوار آن است. وقتی نظام ایراد دارد، نیجه نگیرید که: همه مشکلات به گردن رهبر است! نگویید که: چون اشکال هست، پس اسلام سیاسی اشکال دارد و باید دین از سیاست کناره گیری کند!
خلاصه اینکه: انتقادهایتان جنبه ی اصلاحی داشته باشد، نه اینکه زیر همه چیز بزنید و بنا را از ریشه تخریب کنید!
می گویند:
ما که علم غیب نداریم تا بتوانیم آدمی را که تا حالا ندیده ایم بشناسیم و بفهمیم چه کاره است! اینهمه رئیس جمهور رأی دادیم فکر کردیم به امام زمان رأی داده ایم اما زود فهمیدیم اشتباه کردیم و از این رأیمان پشیمان شدیم...
: چند معیار را ما اینجا برای شما می شماریم، شما کسانی را که قبلاً به آنها رأی داده اید و از آنها ناراضی هستید با این معیارها بسنجید و ببینید قابل تشخیص بودند یا نه؟
مثلاً دکتر روحانی که در قبلاً مذاکره با آمریکا را تجربه کرده بود و موفقیتی به دست نیاورده بود، حالا چطور می توان به او اعتماد کرد که با همان تیم مذاکراتی بیاید و شقّ القمر کند!
یادمان که نرفته ماهواره ها در انتخابات سال 92 برای چه کسی کف می زدند؟! یادمان که نرفته کدام کاندادا با حمایت چه کسانی سر کار آمدند!
******
- آقا ما کار داریم! وقت اینهمه تحقیق و تفحص در مورد اینهمه کاندیدا را نداریم! از ما چه توقع؟!
- توقع زیادی نیست! اولاً: رأی بدهید و از نظام پشتیبانی کنید.
دوماً: مسؤولانه رأی بدهید و بر معیار شانس رأی ندهید.
سوماً: خدا را در نظر بگیرید و با شیطان معامله نکنید (به دنبال شعارهای دنیا طلبانه و پوچ و تهی افراد نباشید).
چهارماً: اگر خودتان به نتیجه ای نرسیدید به حرف کسی که به او اعتماد دارید گوش دهید.
: چندان هم دستها پنهان نیستند، چرا اصرار داری دنبال دستهای پنهان بگردی؟! وقتی رئیس جمهورهای قبلی مثل احمدی نژاد با کسی شاخ به شاخ نشدند نشانه ی چیست؟
اصلاً می دانی چند نفر از رئیس جمهورهایی که با رأی ما سر کار آمدند تابع نظام سرمایه داری بودند؟ اصلاً می دانی نظام سرمایه داری یعنی چه؟! یعنی همان که تو اسمش را می گذاری «دست های پشت پرده»! می گویند باید عده ای را غول کرد و از جهت اقتصادی چاق کرد تا اقتصاد مملکت را پیشرفت دهند!
اگر یادت باشد رهبر بزرگوار هم از این اخلاق احمدی نژاد تعریف کرد که به فکر مردم تنگ دست بود، کنایه به رئیس جمهورهای قبلی که تابع نظام سرمایه داری بودند...
حالا من نمی دانم چرا مردم دوباره بعد از احمدی نژاد به این تفکّر رأی دادند؟!
اتفاقاً تقصیر تو بیشتر است. وقتی رأی نمی دهی یعنی با دست خودت امضا می کنی که «هرچه سر مملکت من می آید، بیاید و برای من مهم نیست».
این که می گویی به علی رأی دادم، اگر منظورت آن دو نفر عمامه به سر بود که شانزده سال کارگردان جامعه بودند، باید به تو بگویم که عقل جناب عالی در چشمانت خلاصه شده. کمی به حرفها و شعارهای آن سید توجه می کردی، کمی به عملکرد اولیه ی آن شیخ پیر و بچه هایش توجه می کردی، حساب کار دستت می آمد و دوباره به آنها رأی نمی دادی.
اینقدری هم سخت نیست! کمی به نتیجه ی مذاکراتی که روحانی و ظریف در زمان خاتمی در همین موضوع هسته ای داشتند توجه می کردی، می فهمیدی که کلید حلّ مشکلات تو دست اینها نیست!
منظورت احمدی نژاد اوّل است یا احمدی نژاد آخر که همه ی دور و بری های خودش را هم از خودش دور کرد! خراب شدن احمدی نژاد چه ربطی دارد که ایده و تفکّر او که با آن ایده کار را شروع کرد، ایده ای غلط و خراب باشد؟
ما امّت اسلام ناب هستیم و بخواهیم یا نخواهیم پرچم اسلام حقیقی در دستان ماست! این را خودمان انتخاب کردیم، وقتی که رأی 98 درصدی به جمهوری اسلام دادیم.
حالا اما ما به ضعف گراییده ایم و دارد کار خراب می شود! همتی برای اصلاح مشکلات نیست و حاضر نیستیم هزینه ی این اصلاحات را پرداخت کنیم. کلید حل مشکلات در دست خود ماست و تنها به یک «عزم ملی» نیاز داریم. عزم ملی در رأی دادن و روی کار آوردن کسانی که پایبند آرمانهای قرآن و انقلاب باشند؛ عزم ملی در اصلاح الگوی تولید و مصرف و پرهیز از بی انصافی و اسراف و دغل کاری!
این عزم ملی می تواند یک ثواب خیلی بزرگ باشد! ثوابی آنقدر بزرگ، که ارمغان آن می شود فرج امام زمان! خودشان فرمودند: لو أنّ اشیاعنا وفقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا. (اگر شیعیان ما در طاعت خدا همدلی پیدا می کردند، سعادت ملاقات ما در حقشان به تأخیر نمی افتاد...).
اما گویا داریم به جای این ثواب بزرگ دچار یک گناه بزرگ می شویم! گناهی به وسعت تاریخ که دارد همه چیز را خراب می کند و همه ی زحمات را حیف می کند...
نکند کمکاری ما به نام ناکارآمدی اسلام نوشته شود!
ما در قبال اسلام مسؤولیم. همان اسلامی که پرچم آن را به دست گرفته ایم، حالا دارد به دست ما ضربه می خورد!
اینهمه فساد در جامعه هست. چرا حکومت جلوی اینها را نمی گیرد؟ اینهمه رانت خاری... اینهمه بزن و ببند و سیاسی بازی... اینهمه حق خوری و ظلم... آنهایی که قدرت دارند چرا جلوی اینها را نمی گیرند؟ چرا فکری به حال ما نمی کنند؟ پس چرا اصلاً حکومت تشکیل دادند؟
جواب: ادامه مطلب
آیا حاضرید با یک انسان زورگو دوستی کنید؟
بالاتر! آیا کسی را سراغ دارید که دشمن خود را که از او نفرت دارد به خانه ی خود راه بدهد؟ کسی که خانواده ی او را فحش و ناسزا می دهد و احترامشان را زیر پا می گذارد...!
معلوم است حتّی راضی نیستید صدای کسی را تحمّل کنید که به شما فحش ننه می دهد!
اگر هم خیلی بی غیرت باشید این را دیگر زیر بار نمی روید که با قاتل برادرتان زیر یک سقف زندگی کنید؟! هرگز ممکن نیست! شما چنین ننگی را قبول نمی کنید!
اما من بدتر از اینها را سراغ دارم...
خیلی ها را می بینم که ننگ بالاتر از این را تحمل می کنند؟ بله! بالاتر از این، این است که کسی، یک انسان جانی را در قتل برادرش یاری کند!
به دستان خودتان بگاهی بیندازید...
چطور خودمان را گول می زنیم و نفسمان را راضی می کنیم تا سند قتل برادرانمان را در دست بگیریم؟! این جنس آمریکایی که در دست ماست و به داشتن آن افتخار می کنیم، سند کمک به دشمن است برای برادر کشی! پولی که ما به دشمن دادیم، او را تقویت کرد و با این قوّت توانست داعش را به راه اندازد، اسرائیل را تجهیز کند، گلوله ها بر سر مسلمانان فرو ریزد و حتّی امنیت خود ما را در مخاطره قرار دهد.
این چیست در دست ما؟! چرا لا اقل اسم nokia یا apple یا IBM را از روی آن محو نمی کنیم؟ چرا برایمان شرم آور نیست که اعلام کنیم ارز را از کشور خودمان خارج کرده ایم و به دست دشمن رسانده ایم! جنس ایرانی مصرف نمی کنید، نکنید! اما جنس آمریکایی و انگلیسی برای چه؟! معنای pepsi چیست؟
به چه قیمت دنیال خریدن به اصطلاح جنس خوب می رویم؟ موبایل من خراب نشود؛ غذایی که خوردم راحت از گلو پایین برود؛ لپ تاپ من وسط کار هنگ نکند، هرچه می شود، بشود!
چه راحت رضایت می دهیم که گلوله ای که بر سر مردم یمن ریخته می شود، اصل آمریکایی باشد.
بعضی ها گناهی می کنند که مسیر تاریخ را عوض می کند، اما اصلاً ککشان نمی گزد! انگار مگسی از کنار دماغشان رد شده و آن را از خود دور کرده اند...
یک گناه می تواند مسیر زندگی خود ما را عوض کند، یک گناه می تواند مسیر زندگی دیگری را عوض کند و او را به گمراهی بکشاند. یک گناه هم کلاً دیگری را از ریل زندگی خارج می کند و از صفحه ی وجود محو می کند (: آدم کشی). خداوند در مورد گناه آدم کشی می فرماید: مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا (هر کس یک نفر را بکشد انگار همه مردم زمین را کشته است!).
اما گناه بزرگتر از این هم هست، گناهی که یک موج تاریکی و ظلمت در عالم بیندازد و گروهی از مردم را گمراه کند. از اینجاست که خداوند می فرماید: «الفتنة أشدّ من القتل» (فتنه از آدم کشی هم بدتر است!)
می گویند: پر زدن پروانه روی جوّ اتمسفر تأثیر می گذارد. اما عجیب است که میلیونها نفر به «سازش» رأی می دهند و آب از آب تکان نمی خورد!
هیچ می دانید رأی دادن ما برای کلّ دنیا معنا دارد؟ رأی به مقاومت مستضعفان را تقویت می کند و رأی به سازش روحیه ی مستضعفان را ضعیف و سرخورده می کند.
رهبر بزرگوار در مورد تأثیر انتخابات و آراء، فرمودند:
به همان شکلی که مقدرات یک انسان در شب قدر ثبت می شود، در انتخابات هم، مقدرات کشور ما و بلکه در یک نگاه دقیق تر، مقدرات و امور «انقلاب » تعیین و مشخص می شود... (24/12/86)
منصفانه قضاوت کنید: قدرت دادن به کسی که اعتقادی به ولایت فقیه ندارد، چقدر می تواند باعث سست شدن بنیان های نظام شود؟ چقدر می تواند امنیت و آرامش آینده ی ما را به خطر بیندازد؟
هیچ می دانید وقتی با رأیمان پیام می دهیم که: ما گرسنه ایم و از ایستادگی در مقابل کفر خسته شده ایم، این کار می تواند در ظهور امام زمان تأخیر ایجاد کند؟
می دانیم در چه وضعیت حساسی قرار داریم؟
یادم هست وقتی در اواخر دوران احمدی نژاد ما ایستادگی می کردیم و تحمّل می کردیم، چقدر نهضتهای دنیا سرزنده بودند و بیداری اسلامی در حال گسترش بود. اما همینکه از بین آن کاندیداها به کسی که شعار نرمش می داد رأی دادیم، انقلابها فرو کش کرد... داعش ها سر بلند کردند... لحن ها وقیحانه و بی ادبانه شد... و یمنها به خطر افتادند؛
کمی احساس مسؤولیت کنید!
حالا چکار کنیم؟
انتخابات دیگری هم پیش رو هست! انتخاباتی که اگر اشتباه ما در آنها تکرار شود اثرات سوء آن خیی زود فضای جامعه را در بر خواهد گرفت...
هشیار باشید...
اقتصاد و فرهنگ در خدمت هم
...هنگامی که اشکالات خود را ببینیم برای اصلاح آنها تلاش می کنیم، بخشی از تقصیرات را به عهده می گیریم و در همه ی کاستی ها انگشت اتهام را به سمت دیگران دراز نمی کنیم...
سال پیشِ رو، سالی است که باید در دو حوزه ی فرهنگ و اقتصاد به خود تکانی بدهیم و بعد از شناسایی مشکلات به رفع آنها بپردازیم.
آنچه قابل توجّه است این که: هر یک از فرهنگ و اقتصاد در ابعادی بر روی دیگری تأثیر گذار است. اقتصاد سالم بر روی فرهنگ جامعه تأثیر گذار است و اصلاح فرهنگها نیز در بهبود اقتصادی اثر مستقیم دارد.
در اینجا به صورت فهرست وار به بررسی این دو جنبه می پردازیم:
برخی از جوانب تاثیر اقتصاد بر فرهنگ از این قرار است:
اما جوانب تأثیر فرهنگ بر اقتصاد بیشتر و بارزتر هستند، از جمله:
اینها همه در جانب تولید بود، در جانب مصرف نیز فرهنگ سالم مصرف کالا عامل اصلاح بسیاری از مشکلات است، به عنوان نمونه:
اینها همه نشان می دهد که عزم ملی و مدیریت جهادی چقدر می تواند مؤثر باشد.
با این حال...
شما می توانید به اینهمه کاری که انجام آنها از شما توقّع می رود بی توجّهی کنید، حتّی می توانید بدون اینکه به وظیفه ی خود عمل کرده باشید از کم کاری دیگران انتقاد کنید، اما این کار هم از دست شما بر می آید که: سهم خود را از فرهنگ و اقتصاد ایفا کنید و سپس: به آینده ی روشن جامعه ی خودتان امیدوار باشید، به سرای آخرت خود امیدوار باشید و در پیشگاه الهی سربلند باشید...
حساسیت های اقتصاد و فرهنگ در این زمانه...
- حساسیت های فرهنگ و اقتصاد در سال پیش رو؛ چرا رهبری امسال را برای این نام برگزید؟
- دغدغه های فرهنگی و اقتصادی جامعه
- تعالی جامعه در گرو عزم ملی و مدیریت جهادی
- پیام های نهفته در شعار سال
انتخاب شعارها از جانب مقام معظم رهبری بسیار حکیمانه و با توجّه به نیازها و تهدیدهای پیش رو می باشد. در هر زمانی ممکن است تهدید خاصی متوجه جامعه باشد که رهبری در مقام نگهبانی از انقلاب و اهداف آن پا به عرصه می گذارد و در گام اوّل به عموم جامعه نسبت به آن خطرها هشدار می دهند.
امّت بدین واسطه خواهند توانست خود را نسبت به برخی خطرات واکسینه کنند و با هشیاری کامل به استقبال آنها بروند.
در این مقطع حساس رهبر حکیم در این عبارت کوتاه به دو درد و دو دوا اشاره نموده اند، دو تهدید و خطر که دفع آنها با دو راهکار عملی خواهد بود.
دو رخنه و نیاز جامعه عبارتند از فرهنگ و اقتصاد، و پاسخ این نیازها عبارتند از: عزم ملی و مدیریت اقتصادی.
رخنه ی اقتصاد مشکل جدیدی برای جامعه نیست و ایرادی است که سالهاست جامعه ی ما را تهدید می کند و بارها رهبر انقلاب نسبت به آن هشدار داده اند ولی نه مردم و نه مسؤولان سهم خود را در این زمینه عملی نکرده اند.
اقتصاد آخرین حربه ی دشمن برای مقابله با اقتدار این نظام است و فائق آمدن از آن به معنای تقویت پشتوانه ی این نظام و قطع امید کامل دشمن از آن است.
اما سنگ اندازی های دشمن در زمینه ی اقتصاد هنگامی در تضعیف این نظام مؤثر واقع می شود که با حملات فرهنگی همراه شود!همان دشمنی که با عوامل داخلی و خارجی سعی در فشار اقتصادی بر مردم ما را دارد، مشکلات ما را (که عاملش خود اوست) بر سر ما می کوبد و از این اشکالات کمال سوء استفاده را می کند تا توان صبر و استقامت را از مردم بگیرد و آنها را نسبت به آینده ی روشنشان نا امید و دلسرد کند؛ از طرفی تحریم می کند و از طرفی تبلیغ می کند که: مسؤولان شما عرضه ی هدایت جامعه و مهار مشکلات اقتصادی را ندارد، پس: از حمایت این حکومت اسلامی دست بردارید!!
در چنین وضعیتی است که رهبر انقلاب تأکید می کنند باید مسأله ی اقتصادی اصلاح شود تا این بهانه از دست دشمنان این نظام گرفته شود و رضایت عمومی بر سر مردم سایه افکن شود.
در کنار مسأله اقتصاد، مسأله فرهنگ نیز با حساسیت ویژه ای روبرو است. اگر فرهنگ جامعه به فرهنگ غربی تبدیل بشود آمریکا به هدف خود در حدّ اعلا رسیده است و دیگر نیازی به لشگر کشی برای کشور گشایی ندارد. همین خاک در زمان پهلوی ژاندارم آمریکا در خاورمیانه بوده است و کشوری بوده است که در مسیر اهداف غرب فعالیت می کرده است و انقلاب اسلامی برای نه گفتن به همان وضعیت و رسیدن به ولایت الله اتفاق افتاده است.
اما سؤالی که مطرح است این است که چرا در این مقطع فرهنگ به عنوان یک خطر قلمداد شده است و رهبری همه ی توجّه ها را به سمت آن منعطف کرده اند؟ آیا مشکلات فرهنگی در جامعه ی ما دغدغه ی تازه ای است یا اینکه از ابتدای انقلاب، بلکه قبل از آن، تهاجمات فرهنگی در دستور کار دشمن قرار داشته است؟ چه وضعیت تازه ای پیش آمده است که رهبری نسبت به مسأله ی فرهنگ احساس خطر نموده اند؟
قطعاً یک خطر مربوط به رویه ی مسؤولان دولتی است که بنای آزادی دادن به عقاید مختلف را دارند و در چنین وضعیتی نیروهای انقلابی باید به اندازه ی کافی بنیه های اعتقادی و انقلابی خود را تقویت کنند تا از لرزه های مختلف گوشه و کنار نلرزند و بنیان دینشان مخدوش نشود. دولت نسبت به برخی ممنوعیت ها در خصوص: فیلتر، فیس بوک، هتاکی های جرائد، هنرمندان بد سابقه و ضد ارزشی و ... اظهار بی رغبتی می کند و خود پیشگام حمایت از چنین ابزارهای فسادآفرینی است.
بالاتر از این، خطر در آنجا خودنمایی می کند که دولت در مسیر حمایت از عناصر هم فکر خود، عناصر به اصطلاح داغ را از کار بر کنار کرده و برچسب افراط و عدم اعتدال را به آنها چسبانده؛ تا جایی که رهبری از سر دلسوزی تذکر دادند که: «واقعاً همه باید قدر جوانان مؤمن و انقلابی را بدانند زیرا همین جوانان هستند که در روز خطر، سینه سپر می کنند....» «کسانیکه به این جوانان با بدبینی نگاه می کنند و تلاش دارند آنها را منزوی کنند، به انقلاب و کشور خدمت نمی کنند».
فرافکنی ها، شانه از بار مسؤولیت خالی کردن و بی توجّهی های معنا دارد در حمایت از نهادهای فرهنگی نیز از جانب مسؤولان فرهنگی دولت یکی از واقعیتهای پیش رو است که با کمی تحقیق و پرس و جو زوایای آن را کشف خواهید نمود.
این خطر فرهنگی بسیار جدی است که:اعتدال به گونه ای تعریف می شود که بی غیرتی نسبت به اصول ارزشهای دینی از آن بر می آید! مرز بندی صریح در برابر دشمن بی اعتدالی معرفی می شود و کسانی که شعارشان استقامت و ایستادگی در برابر غرب است نماد افراط قرار می گیرند! به نحوی راه رفتن در میانه ی خط حق و باطل را اعتدال معرفی می کنند و کسانی که به اصول انقلابی خود پایبند هستند مورد نکوهش قرار می گیرند. (یادمان نرود پیروزی های این انقلاب ما ثمره ی ایستادگی های شهدا و رزمندگان ما بوده است نه مماشات و سستی نشان دادن و گوش دادن به زیاده خواهی طرفهای غربی)
با تمام این وجود نامگذاری این سال به فرهنگ توجیه کافی پیدا نمی کند، زیرا در برخی از برهه های سابق نیز این خطرها وجود داشته است، شعار جنگ جنگ تا یک پیروزی، شعار آزادی و امثال آن در دولتهای پیشین سابقه دارد. پس خطر اصلی در زمینه فرهنگ که اکنون جامعه ی ما با آن درگیر است و در نامگذاری سال تأثیر گذار بوده است، چیست؟
به نظر می رسد روزنه های این خطر را باید در حواشی مذاکرات هسته ای ایران با اطراف غربی و اروپایی دنبال کرد. اگر خوب دقّت کنیم می بینیم که در توافق اوّلیه ایران، آنچه دادیم و آنچه گرفتیم قابل مقایسه نیست! (به تعبیر برخی صاحب نظران 95 درصد نقد دادیم و 5 درصد نسیه گرفتیم).حال سؤال اینجاست که برای به دست آوردن 95 درصد باقی چه چیزی داریم که بدهیم؟!
متأسفانه بر اثر رفتار عجولانه ی دولتمردان ما، در منظر طرف خارجی چنین وانمود شد که تحریمها اثر گذار شده است. هنگامی که آمریکا احساس کرد این تحریمها اینقدر اثر گذار است که برای رفع 5 درصد آنها ایران این همه امتیاز می دهد، تصمیم گرفت «تا تنور داغ است روغن را بچسباند»! اگر تحریمها اینقدر مفید است پس کمال استفاده از آن را می بریم و به بحث هسته ای بسنده نمی کنیم! لذا حتّی تحریمهای مربوط به بحث هسته ای برداشته نشد و بلکه قرار شد برای برداشته شدن "تحریمهای هسته ای" بحث "حقوق بشر" هم روی میز بیاید؛ و این آغاز مصیبت فرهنگی است که با دست خودمان اجازه دادیم خانم اشتون با هدف حقوق بشر پا به مملکت ما برگذارد، چندی بعد هم شاهد قطعنامه ی وقیهانه اروپا بودیم که کمال مداخله ی فرهنگی را نسبت به ما روا داشته بود.
درد اینجاست که در مقابل این هجوم آشکار دشمن، مسؤولان فرهنگی دولت ما اصلاً غیرتی از خود نشان نمی دهند و اصلاً برایشان این دغدغه نیست که اصالت فرهنگی ما حفظ شود. بله! وقتی اعتدال به خطی ما بین فرهنگ اسلامی و غربی تعریف شد، نتیجه بهتر از این نمی شود...
خطر دیگری که قابل توجّه است میزان نفوذ تهاجمات فرهنگی در ملّت بزرگ ایران است، اگر نفوذ فرهنگی غرب به حدی برسد که جوّ غالب جامعه را نسبت به ایستادگی و مقاومت دلسرد کند، نسبت به آینده نا امید کند، و نسبت به صبر در برابر مشکلات بی طاقت کند، آنجاست که بحث فرهنگ به یک خطر جدی تبدیل می شود که می تواند تهدیدی برای انقلاب باشد و مسیر آن را منحرف کند...
****
اینجاست که «عزم ملی» و «مدیریت جهادی» باید پا به میدان بگذارد تا تمام پس رفت ها را تبدیل به پیشرفت کند و خطرها را به فرصت تبدیل کند و بی توجّهی به این دو وظیفه کار را به جایی خواهد رساند که مردم ایران هم برای آیندگان مایه ی پند و عبرت شوند و آیندگان در مورد آنها قضاوت کنند.
هنگامی که دشمن عزم خود را برای دشمنی جزم کرده است، ملّت ایران برای مقابله باید از ابزار "عزم" بهره بگیرند و اراده های سست و کوتاه کارساز نخواهد بود.
حتّی عزم یک عدّه ی خاص در اینجا کافی نیست و باید گفتمان انقلاب (در حوزه ی فرهنگی) و اقتصاد مقاومتی (در حوزه اقتصادی) به یک عزم ملی تبدیل شود. روزی بود که عزم یک میلیون نفر بسیجی برای مقابله با دشمن در عرصه ی نظامی کارساز واقع شد و به مدد الهی دشمن نتوانست آسیبی به مرزهای ما برساند. اما امروز همه ی مردم در میدان جنگ فرهنگی و اقتصادی درگیر اند و اهمال عدّه ای باعث سقوط همان عدّه می شود.
در چنین وضعیتی حتّی نمی توان منتظر بخشنامه و دستور بالا دستی ها بود! شاید اهمال بالا دستی ها عرصه را بر ما تنگ تر کند و فرصت را از ما بگیرد! در چنین وضعیتی باید "مدیریت جهادی" پا به میدان بگذارد و مدیر جهادگر با دست خالی به خط مقدّم حمله کند، موجی را با خود همراه کند و پیشروی دشمن را متوقّف کند.
از این رو "عزم ملی و مدیریت جهادی" برای ما چند پیام دارد:
پس بشتابید که شاید کار از کار بگذرد...