بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی
۱۲
شهریور

امام هفتم فرمودند: 

تعجّب جاهل از عاقل بیش از تعجب عاقل است از جاهل. (بحار الأنوار ج75 ص 326)

 تَعَجُّبُ‏ الْجَاهِلِ‏ مِنَ الْعَاقِلِ‏ أَکْثَرُ مِنْ تَعَجُّبِ الْعَاقِلِ مِنَ الْجَاهِلِ.

یعنی آنکه جاهل است و باید از او تعجّب کرد، اتفاقاً از دیدن افراد عاقل تعجّب می کند و این تعجّب بیش از تعجّبی است که انسان عاقل از دیدن فرد جاهل دارد. انگار دیوانه ها هم از دیدن ما عاقل ها تعجّب می کنند و این تعجّب خیلی هم زیاد است، چون نمی تواند تحلیل کند که چرا دیگران مثل او نیستند!!!

از یک جنبه می توان این مضمون را اینطور توضیح داد که:

هرگاه دیدید کسی دیگران را به شدت و با تندی متهم می کند، معلوم نیست وضع خودش خیلی خوب باشد! احتمال زیاد وضع خودش خراب تر است! مثل آن دیوانه ای که عیوب خود را نمی بیند و تنها هنرش متهم کردن دیگران است!

اتفاقاً این مضمون در روایات مکرّراً آمده که: به عیوب خود مشغول شوید تا مشکلات دیگران به چشمتان بزرگ نیاید.

یا أیها الناس طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس (عن امیر المؤمنین علیه السلام)

این معنا را در وادی مباحث اجتماعی خودم تجربه کرده ام و دیده ام:

آنهایی که خیلی شکایت می کنند و از مشکلات جامعه ناله سر می دهند و همه چیز را سر جمهوری اسلامی و انقلاب خراب می کنند، کسانی هستند که اتفاقاً خودشان متهم ردیف اوّل اند. یعنی این را ماهواره به آنها یاد داده!

یادم هست در جمع کارمندان کمی در مورد سهم مردم از وظایف صحبت کردم. بعد از جلسه یک نفر با توپ پر آمد و گفت: آقا! چرا این حرفها را به آن مسؤولین نمی زنید؟! مگر از ما چقدر کار بر می آید.

کمی با او بحث کردیم، برگشت و گفت: مدیر شرکت مرا بازخواست کرد و گفت: چرا از وسایل عمومی استفاده شخصی کرده ای؟ گفتم: شما جواب آن دزدی 3000 میلیاردی را بده تا من جواب تو را بدهم! چند تا از دزدی های امثال من جمع بشود به اندازه ی آن دزدی 3000 میلیاردی می شود؟!

در جوابش گفتم: به نظر من بین تو و آن دزد 3000 میلیاردی هیچ فرقی نیست! فقط اینکه او دستش رسید به اینقدر اموال مملکت، اما تو دستت به بیشتر از این خودرو دولتی نرسید!

یک راننده ی تاکسی هم یادم هست که با او مبلغ را طی کردیم. بعد که سوار شدیم ضبط ماشین را روشن کرد و صدای ترانه را بلند کرد... به او گفتیم نوار را عوض کن! شروع کرد و ما را به باد انتقاد گرفت و گفت: یک نفر ریشو مذهبی 20 میلیون تومان مال من را دزدید!... همین راننده وقتی که ما پیاده شدیم، کرایه را از آنچه خودش قبول کرده بود بیشتر حساب کرد. بعداً فهمیدیم که قسمت توافقی حتی از قیمت متعارف بالاتر هم بوده!

در فامیلهای خودمان آنهایی که بیشتر از همه اهل انتقاد و خرده گیری از نظام و رهبری هستند، آنهایی هستند که خوب آنها را می شناسیم! می دانیم که آدم های کار درستی نیستند و در هر کاری ریگی در کفش دارند! خودمان از شرّ آنها در امان نبوده ایم و هر وقت موقعیتی گیر بیاورند کلاه برداری شان را می کنند.

- یعنی شما می گویید که ما انتقاد هم نکنیم؟! هر کس هر کاری می کند بکند و ما ساکت باشیم؟! این را قرآن هم نگفته! قرآن اجازه ی انتقاد داده: لا یحبّ الله الجهر بالسوء من القول إلا من ظلم.

- نه اقا! منظورم این بود که انتقادهایتان جهت گیری صحیحی داشته باشد! از شکایت هایتان نتیجه گیری غلط نکنید! سهمی از اشکالات را برای خودتان قبول کنید و اشکالات دیگر را به کسی نسبت بدهید که سزاوار آن است. وقتی نظام ایراد دارد، نیجه نگیرید که: همه مشکلات به گردن رهبر است! نگویید که: چون اشکال هست، پس اسلام سیاسی اشکال دارد و باید دین از سیاست کناره گیری کند!

خلاصه اینکه: انتقادهایتان جنبه ی اصلاحی داشته باشد، نه اینکه زیر همه چیز بزنید و بنا را از ریشه تخریب کنید!

  • مهدی جهانشاهی
۱۲
شهریور

خداوند در طول تاریخ این سنت را عملاً به اثبات رسانده که هر قومی بخواهند از ایستادگی و مقاومت سر باز بزنند، دچار توقف و «درجا زدن» می شوند!

قوم حضرت موسی کاری را که به آنها محوّل شده بود نیمه کاره رها کردند. از آنها خواسته شد که برای جنگ وارد سرزمین مقدس شوند. اما آنها در جواب گفتند: ای موسی تو و خدایت بروید و این قوم زورگو را بیرون کنید تا ما داخل شویم! (مانده24) بنا به گفته ی قرآن عاقبت این قوم این شد که - علاوه بر از دست دادن ولیّ الهی، حضرت موسی- چهل سال در زمین حیران و سرگردان بودند (همان 26).

در روایات نحوه ی این سرگردانی اینطور توضیح داده شده: 

قال أبو عبد الله ( علیه السلام ) : « کانوا إذا أمسوا نادى منادیهم : استتموا الرحیل . فیرتحلون بالحداء والزجر ، حتى إذا أسحروا أمر الله الأرض فدارت بهم ، فیصبحوا فی منزلهم الذی ارتحلوا منه ، فیقولون : قد أخطأتم الطریق . (البرهان فی تفسیر القرآن ج2 ص267)

یعنی چهل سال کارشان همین بود که صبح تا شب در حال طی مسیر بودند و هر صبح که از خواب بر می خاستند می دیدند همان جای اوّل هستند! فکر می کردند راه را اشتباه آمده اند، در حالی که خداوند به زمین دستور داده بود که آن ها را به دور سر خودشان بگرداند!

انتهای این چهل سال و این سرگردانی ها چه زمانی بود؟ چه زمان خداوند از کوتاهی آنها گذشت و خطای آنها را نادیده گرفت؟

در روایات آمده: تکلیفی که بر عهده ی آنها قرار گرفته بود پس از سرپیچی، از آنها برداشته شد و به عهده ی فرزندانشان قرار گرفت. آنها بعد از حضرت موسی با همراهی جانشین آن نبیّ الهی وارد همان سرزمین مقدس شدند و ستمگران را به مدد الهی از آنجا بیرون کردند. و این بود پایان چهل سال سرگردانی .

عن مسعدة بن صدقة ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) أنه سئل عن قول الله : * ( ادْخُلُوا الأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّه لَکُمْ ) * ، قال : « کتبها لهم ثم محاها ، ثم کتبها لأبنائهم فدخلوها ، والله یمحو ما یشاء ویثبت وعنده أم الکتاب » .

 

فلما أراد موسى أن یفارقهم فزعوا ، وقالوا : إن خرج موسى من بیننا نزل علینا العذاب.
ففزعوا إلیه وسألوه أن یقیم معهم ، ویسأل الله أن یتوب علیهم ، فأوحى الله إلیه : إنی قد تبت علیهم ، على أن یدخلوا مصر ، وحرمتها علیهم أربعین سنة یتیهون فی الأرض عقوبة لقولهم : * ( فَاذْهَبْ أَنْتَ ورَبُّکَ فَقاتِلا ) * .

 

این است که تنها راه خلاص در مسیر الهی همان مقاومت است و عاقبت کنار کشیدن از مبارزه و مقاومت چیزی نیست جز درحا زدن!

در همین مسأله ی هسته ای یادتان هست که وقتی مقاومت می کردیم، هر روز صفحه ای از پیشرفت به نفعمان ورق می خورد!

آن روزها رهبر بزرگوار دائماً می گفت: صبر کنید که این پیچ تاریخی خواهد گذشت و در پس آن راحتی در انتظار شماست. این تحریم ها باقی نخواهد ماند و خداوند وعده داده که در پی سختی، راحتی به ارمغان خواهد آمد.

اما مردم ما از مقاومت سر باز زدند. نتیجه چه شد؟ آیا آنهمه مقاومت به ثمر نشست؟! آیا آن آسایشی که در نزدیکی ما بود برایمان به ارمغان نشست؟

نه! معلوم است که نه!

ما بی صبری کردیم و با رأی به کنار گذاشتن مسأله هسته ای اعلام کردیم که از تحریم ها خسته شده ایم! نیتجه اش هم این شد که آن آسایشی که در چند قدمی ما بود، رفت که رفت...

تازه رسیدیم به سر جای اوّل! اگر تحریم ها برداشته شود تازه رسیده ایم به سر نقطه ی آغاز! آن موقعی که هیچ فعالیت هسته ای نداشتیم!

بعد از اینهمه ایستادگی و تحمّل مشقت امروز سرجای اولمان هستیم! مثل آن روزی که نه اقتدار هسته ای بود و نه تحریم و فشاری...

اگر قرار بود هسته ای را از دست بدهیم تا تحریم ها برداشته شود، پس چرا اصلاً از اوّل آستین بالا زدیم و دنبال مسأله ی هسته ای رفتیم؟! چرا اصلاً انقلاب کردیم و سعی کردیم شرّ افراد زورگو را از سرمان دور کنیم؟!

هیچ دیگر رهبر بزرگوار نمی گوید که اگر صبر کنید مشکلات را پشت سر می گذارید! آنچه می گوید فقط این است که: اگر راه امام را کنار بگذاریم سیلی خواهیم خورد...

 

  • مهدی جهانشاهی
۰۴
شهریور

این ور خطی ها و آن ور خطی ها دعوایی دیرینه دارند.

این ور خطی ها حال خوبی دارند و آن ور خطی ها این را نمی فهمند! آن ور خطی ها هم فعلاً حال خوشی دارند، گرچه نمی دانند که چه لذتهای عمیقی را از دست داده اند و چه خطرتاتی در انتظار آنهاست! به هر حال مسلّم این وسطی ها دارند الکی خودشان را اذیت می کنند؛ و دائماً از این ور خط و از آن ور خط طعنه می خورند که: یا بیایید این ور، یا بروید آن ور! این چه کاری است که دو دل و مردّد در آن وسط پا پیش و پس می گذارید و اینقدر خودتان را آزار می دهید؟!

وسطی بودن بد دردی است! وسطی ها کم هم نیستند! آنهایی که در صف خوبان هستند، اما از مزایای خوبان خالص بی بهره اند؛ نه مثل خوبترین ها پشتشان به حمایت خدا گرم است و نه مثل آدمهای خالص بد، خدا آنها را به حال خودشان رها کرده تا هرکاری دلشان می خواهد بتوانند بکنند!

خوب اند، اما نمی توانند خوبی را به نتیجه و فرجام برسانند و کار را نیمه کاره رها می کنند! زحمت می کشند اما زحمت را حیف می کنند و دسترنج زحماتشان را نمی بینند.

می خواهند خوب باشند، اما گاهی مرتکب اشتباهی می شوند که مستحق تنبیه و توبیخشان می کند. خوب اند، اما نه آنقدر خالص که طعم خوبی را بچشند و سختی های در مسیر حق بودن به کامشان شیرین بیاید!

بعضی از این وسطی ها زبان به گلایه هم باز می کنند و از اینکه راه خوبی را انتخاب کرده اند ابراز پشیمانی هم می کنند؛ غافل از اینکه مسیر مسیر صحیحی است، اما کو رهرو؟!

به جمهوری اسلامی رأی می دهند اما یادشان می رود که: تا گناه هست، برکت نیست! حریم امنی برای خود در نظر می گیرند و دائم گناه می کنند، بعد هم تعجّب می کنند که چرا اینقدر نعمت ها به آنها پشت می کنند؟!

وانمود می کنند که: خدا حلال مشکلات است! خدا هم راه را به آنها نشان داده: «قاتلوهم حتی لا تکون فتنة» (آنقدر بجنگید که بساط فتنه و اذیت و آزارهای جبهه شیطان برچیده شود). اما پای استقامت که می رسد پا پس می کشند و با جام زهر، کارها را نیمه تمام می گذارند! (اگر حزب شیطان منزوی می شد کار تمام بود، اما با پذیرش قطعنامه ها دوباره شیطان نیرو گرفت)

فکر می کنند که دَین خود را نسبت به راه انقلاب ادا کرده اند و سپس بر معیار دنیا و شهوت، به افرادی قدرت می دهند که هیچ ربطی به دین و پاکی ندارند! گویا از رأی به جمهوری اسلامی خسته شده اند که به بنی صدرها رأی می دهند!

چیز تازه ای هم نیست! اطرافیان امیر المؤمنین هم بعد از اینکه ایشان را بر سر کار آورند، چند صباحی نگذشت که به حکمیت ابوموسی اشعری تن دادند و دست علی علیه السلام را بستند. مردم کوفه هم با نامه دعوت، به استقبال حسین علیه السلام آمدند، اما عبید الله بن زیاد را گزینه ای چرب تر یافتند و مسیر مستقیم را رها کردند.

جندین بار از این کارهای نیمه کاره، ظهور عقب افتاده و تحمل نکردن زحمتی کوتاه، زحمات هزار ساله به گردن ما انداخته، و ما هنوز که هنوز است از گذشته ی خودمان پشیمان نیستیم.

عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یَقُولُ إِلَى السَّبْعِینَ بَلَاءٌ وَ کَانَ یَقُولُ بَعْدَ الْبَلَاءِ رَخَاءٌ وَ قَدْ مَضَتِ السَّبْعُونَ وَ لَمْ نَرَ رَخَاءً فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى کَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِی السَّبْعِینَ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِینَ وَ مِائَةِ سَنَةٍ فَحَدَّثْنَاکُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِیثَ وَ کَشَفْتُمْ قِنَاعَ السِّتْرِ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ بَعْدَ ذَلِکَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ وَ قُلْتُ ذَلِکَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ قَدْ کَانَ ذَاکَ.

هزار سال گذشته و هنوز مردم به این باور نرسیده اند که تنها راه مقاومت است! راه مبارزه را شروع می کنند، اما از ادامه ی آن خسته می شند و چون آن را به پایان نمی رسانند، آن خوشی را که منتظرش بودند نمی بینند! باور ندارند که برای رسیدن به آسایش باید از سختی عبور کرد، نه اینکه از آن فرار کنند! (فإنّ مع العسر یسراً).

چیزی نمانده که شیطان منزوی شود، چیزی نمانده که اولیای شیطان از جبهه حق قطع امید کنند، که ناگاه رهپویان راه حق از ادامه ی راه خسته می شوند و به سازش با شیطان تن می دهند. اشتباهی که در طول تاریخ بارها تکرار شده و اهل حق سیلی این کوتاهی را خورده اند.

حرف امام همان حرف قرآن بود که فرمود: جنگ جنگ تا رفع فتنه از کلّ عالم (حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ) (بقره 193). اما جام زهر را به او نوشاندند و کار ناقص ماند!

 هنوز فتنه و فتنه جو در عالم کدخدایی می کند و مردم از دست کدخدا کسب عزّت و آسایش می کنند! غافل که خدا فرموده: الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا.

اگر می خواستند از شیطان کسب عزّت کنند، پس چرا از همان اوّل صف خود را از صف ولایت الله خارج نکردند؟ چرا راه را تا نیمه آمدند، جایی که راه بازگشتی برایشان باقی نمانده است؟ چرا پس از رویارویی با این سگ هار، به آن پشت کردند و چنین تعقیب و گریزی را برای خود رقم زدند؟

این را تنها قوم پیروز فهمید، که تنها راه مبارزه است، و این مبارزه ادامه دارد تا جایی که ریشه های فتنه در عالم بخشکد و فریاد شیطان به آسمان بلند شود. آنها کسانی هستند که به این باور رسیده اند: قدرت دشمن در ضعف ماست!

این را قوم موسی پس از اینکه او را از دست دادند فهمیدند! ابتدا از مبارزه سر باز زدند و تاوان این کوتاهی برایشان شد: 40 سال سرگردانی! و پایان 40 سال زمانی بود که عَلَم زمین افتاده ی مبارزه را دوباره بر افراشتند و با رهبری جانشین حضرت موسی به سرزمین مقدّس سرازیر شدند و ستمگران را از آنجا بیرون کردند... (رجوع به تفاسیر ذیل آیه 20 به بعد از سوره مائده).

عجیب نیست که از بین ائمه معصوم شرایط رسیدن به زندگی مطلوب و ایده آل تنها برای امام زمان مهیا می شود! زیرا اوست که یارانی دارد «کأنّهم بنیان مرصوص». مثل کوه مقاوم، که کار را به انتها می رسانند. این امام با چنین یارانی است که می تواند تفسیر وعده ی الهی باشد، آن وعده ای که خدا به پیامبرش نوید داده بود: هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون. (توبه 33)

 

بخشی از سخنرانی استاد پناهیان مرتبط به موضوع

«می‌دانید که وقتی بنی اسرائیل از زیر بار ستم فرعون رها شدند و پیروز شدند چه معجزاتی برای‌شان رخ داد. از باز شدن رود نیل گرفته تا جوشیدن دوازده چشمه از دل سنگ برای دوازده قوم (فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً؛ بقره/۶۰) و اینکه از آسمان غذای پخته و آماده برایشان نازل می‌شد.(أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی؛ بقره/۵۷) اما همۀ این زحمت‌ها را یک نفر به باد داد!

یک موسی(ع) است و یک قوم بنی‌اسرائیل و یک داستان بزرگ تاریخی و آن‌همه شکنجه و نجات و منجی و یک سامری! و سامری کسی بود که بعد از این‌همه معجزه، این‌همه شکنجه و زحمت، مردم را گوساله‌پرست کرد.

پیامبر(ص): گروهی از امت من بر دین «سامری» هستند و شعارشان «جنگ نباشد!» است/ امامِ اینها ابوموسی اشعری است

سلمان فارسی فرمود که پیامبر گرامی اسلام(ص) چنین می‌فرماید: «امت من به سه دسته تقسیم خواهند شد؛ ۱. فرقه‌ای بر حق هستند باطل نمی‌تواند یک ذره از آنها کم کند، مرا و بچه‌های مرا دوست دارند؛ مَثل اینها مثل طلای نابی است که هرچقدر این طلای ناب را در آتش ببری و شکنجه دهی و بگدازی، جز عیار طلای او اضافه نخواهد شد. ۲. فرقه‌ای هستند که بر باطل هستند حق نمی‌تواند یک ذره از باطل بودن آنها را کم کند؛ یُبْغِضُونِّی وَ یُبْغِضُونَ أَهْلَ بَیْتِی؛ اینها از من بدشان می‌آید و از اهل‌بیت من متنفر هستند. مانند آهنی که هرچقدر آنرا در آتش ببری، جز سیاهی به آن اضافه نخواهد شد تَفْتَرِقُ أُمَّتِی ثَلَاثَ فِرَقٍ فِرْقَةٌ عَلَى الْحَقِّ لَا یَنْقُصُ الْبَاطِلُ مِنْهُ شَیْئاً یُحِبُّونِّی وَ یُحِبُّونَ أَهْلَ بَیْتِی مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الذَّهَبِ الْجَیِّدِ کُلَّمَا أَدْخَلْتَهُ النَّارَ فَأَوْقَدْتَ عَلَیْهِ لَمْ یَزِدْهُ إِلَّا جَوْدَةً وَ فِرْقَةٌ عَلَى الْبَاطِلِ لَا یَنْقُصُ الْحَقُّ مِنْهُ شَیْئاً مَثَلُهُمْ مَثَلُ الْحَدِیدِ کُلَّمَا أَدْخَلْتَهُ النَّارَ فَأَوْقَدْتَ عَلَیْهِ لَمْ یَزِدْهُ إِلَّا شَرّاً؛»(امالی مفید/ص۳۰)

بعد می‌فرماید: «وَ فِرْقَةٌ مُدَهْدَهَةٌ عَلَى مِلَّةِ السَّامِرِیِّ؛ یک گروهی هم هستند که مذبذب هستند (یعنی در این میانه گیج هستند. معلوم نیست که دشمن اهل‌بیت(ع) هستند یا دوست اهل‌بیت(ع) هستند) اینها بر دین سامری هستند» شعار سامری چه بود؟ سامری یک شعاری داشت؛ هر کسی نزدیکش می‌شد می‌گفت «به من دست نزنید؛ لا مِساسَ»(سورۀ طه/۹۷) یعنی مرا مسّ نکنید. ظاهرا به خاطر ترس و وحشتی که از اجتماع و مردم در او پیدا شده بود و از مردم و اجتماع فراری بود. به هر حال این «لا مِساسَ» تکیه‌کلام او بوده است. پیامبر(ص) در ادامۀ روایت می‌فرماید: «این گروه مذبذب که بر دین سامری هستند، نمی‌گویند «لا مِساسَ» بلکه تکیه‌کلام یا شعارشان این است «لا قتال» یعنی «جنگ؛ نه!» امام اینها عبدالله بن قیس اشعری، یعنی همان ابوموسی اشعری است؛ لَا یَقُولُونَ لا مِساسَ لَکِنَّهُمْ یَقُولُونَ لَا قِتَالَ إِمَامُهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَیْسٍ الْأَشْعَرِی»(امالی مفید/ص۳۰)

ابوموسی اشعری با شعار «جنگ نباشد» و گفتن اینکه «مردم از جنگ خسته شده‌اند» نتیجۀ یک مذاکرۀ شکست‌خورده‌ را به امیرالمؤمنین(ع) تحمیل کرد که بعد از آن موجب خونریزی‌های فراوانی در جهان اسلام شد. به حدّی که امیرالمؤمنین(ع) بعد از آن ماجرا، رسماً در قنوت نمازش ابوموسی اشعری را لعن می‌کرد. (عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْقِلٍ، عَنْ عَلِیٍّ (ع): أَنَّهُ قَنَتَ فِی الصُّبْحِ فَلَعَنَ مُعَاوِیَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ أَبَا مُوسَى وَ أَبَا الْأَعْوَرِ وَ أَصْحَابَهُمْ.(امالی طوسی، ۷۲۵)

امیرالمؤمنین خطاب به حسن بصری که در جنگ جمل طرفدار مخالفان حضرت بود، اما در جنگ شرکت نکرد، فرمود: «هر قومی یک سامری دارند و این(حسن بصری) سامری این امت(در میان بصریون) است، او مانند سامری نیست که از اجتماع می‌ترسید و لا مساس می‌گفت، بلکه از جنگ می‌ترسد و «لَا قِتَال» می‌گوید؛ أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیٌّ وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ، أَمَا إِنَّهُ لَا یَقُولُ لا مِساسَ وَ لَکِنْ یَقُولُ لَا قِتَالَ(احتجاج/۱/۱۷۲)

ابوموسی اشعری نیز در روایات متعدد سامری این امت شمرده است؛ او با شعار «لاقتال» یا «جنگ نه!» در واقع آغاز فتنه‌های عظیم و جنگ‌های بزرگ را رقم کرد؛ چون پس از اشعث، او بود که کار امیرالمؤمنین(ع) را سُست کرد و کار را به فتنه‌های بعدی کشاند.

در روایت دیگری هست که ابوموسی اشعری جاثلیق این امت است. (جَاثَلِیقِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ هُوَ أَبُو مُوسَى الْأَشْعَرِی‏؛ خصال/۲/۵۷۵) جالب اینجاست که اینها قبل از ابوموسی اشعری(یعنی در زمان رسول خدا(ص)) گفته شده است و خبرش را از قبل داده‌اند. (شاید منظور از جاثلیق، کسی باشد که دین دارد ولی دینش از سیاست جداست) در آن زمان هم مظهر معنویت سکولار، ابوموسی اشعری بود.»

منبع

 

 

 

 

 

النساء ،آیه 5:

فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیاة الدنیا بالآخرة و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل أو یغلب فسوف نؤتیه أجرا عظیما * وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا أخرجنا من هذه القریة الظالم أهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا * الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا أولیاء الشیطان إن کید الشیطان کان ضعیفا 71 - 76 .

 

 

در همین زمینه دانلود کنید:

سخن رهبری:  پایان تحریمها 

  • مهدی جهانشاهی
۲۶
مرداد

می گویند:

ما که علم غیب نداریم تا بتوانیم آدمی را که تا حالا ندیده ایم بشناسیم و بفهمیم چه کاره است! اینهمه رئیس جمهور رأی دادیم فکر کردیم به امام زمان رأی داده ایم اما زود فهمیدیم اشتباه کردیم و از این رأیمان پشیمان شدیم...

: چند معیار را ما اینجا برای شما می شماریم، شما کسانی را که قبلاً به آنها رأی داده اید و از آنها ناراضی  هستید با این معیارها بسنجید و ببینید قابل تشخیص بودند یا نه؟

  1. شعارهای افراطی و بزرگ تر از دهان که اصلاً در حدّ آن نامزد نیست: می دانید که مثلاً یک نماینده ی مجلس کارش فقط در حیطه ی قانون گذاری است، حالا یک نماینده ی مجلس چطور می تواند به شما  قول ایجاد شغل و ساختن خانه و امثال آن را بدهد؟ این شعارها معلوم است که غیر صادقانه و فریبکارانه است. حدود اختیارات دولت از اختیارات قوه قضائیه جداست، حدود اختیارات مجلس از دولت جداست، و حدود اختیارات رهبر از همه ی اینها جداست!
  2. شعارهای غیر همخوان با اصول انقلاب: بسیاری از شعارهای نمایندگان دنیوی و به دور از موازین اسلامی و انقلابی است. توجه به خدا و اهداف مهدوی انقلاب چیزی است که کمتر از کلمات کاندیدهای انتخاباتی پیدا می شود.
  3. سادگی و پرهیز از ریخت و پاش و اسراف: ساده زیستی و پرهیز از تجمل گرایی چیزی است که شعار زبانی آن هم حتّی اگر از سر ریا و خودنمایی باشد، خوب است و در جامعه اثر گذار است. در حالی که بسیاری از کاندیدها ابائی ندارند که با ظاهر اشرافی در منظر عموم حاضر شوند. تبلیغات انتخاباتی آنها هم رنگ اشرافی گری دارد. اطرافیان و حامیان آنها هم اشراف زادگان هستند. اینگونه افراد چطور می توانند درد افراد مستمند را بفهمند و از مستضعفان حمایت کنند!
  4. سابقه ی عملیاتی کاندید در مسؤولیتهای پیشین: خیلی بعید است کسی که در عرصه های مسؤولیت پذیری قبلی خود کارنامه ی موفقی نداشته است، در عرصه ی جدید عوض شود و بتواند طور دیگری به انجام خدمت مشغول شود! برعکس این قضیه ممکن است، که کسی سابقه ی خوبی داشته باشد و در عرصه های بعدی کار را خراب کند؛ اما اینکه کسی بدون سابقه ی کاری موفق بتواند کاری موفق ارائه دهد، خیلی دور از ذهن و بعید است! هرچند شعارهای او جذاب و دهان پر کن باشد.

مثلاً دکتر روحانی که در قبلاً مذاکره با آمریکا را تجربه کرده بود و موفقیتی به دست نیاورده بود، حالا چطور می توان به او اعتماد کرد که با همان تیم مذاکراتی بیاید و شقّ القمر کند!

  1. سلامت تبلیغاتی در زمان انتخابات: بسیاری از تبلیغاتی که کاندیدها انجام می دهند خلاف قانون است و بسیاری از آنها منابع مالی مشکوکی دارند که اینها را باید در نظر داشت.
  2. استفاده تبلیغاتی از سوابق مذهبی! می بینیم کسانی که مثلاً در سپاه حضور داشته اند و با اینکه در آنجا هم پرونده ی درخشانی نزد همکاران خود نداشته اند اما حالا از نام این ارگان کمال استفاده را می برند و خود را به آن ملحق می دانند! یا کسانی که در کسوت روحانیت هستند اما روحانیون متعهّد حامی آنها نیستند و از آنها ابراز بیزاری می کنند! لذا این مهم نیست که فلان کاندید، در برهه ای از زمان در زمره ی روحانیان یا فرهنگیان یا رزمندگان بوده است و دائماً این را به رخ مردم می کشد! این مهم است که رفتار و اخلاق و منش او چقدر به خاستگاه او شبیه باشد.
  3. موضع گیری مخالفان نظام و شبکه های ماهواره ای: هرگاه دیدید هجمه ها علیه یک نفر سنگین است، بدانید که آن شخص ارزش این را دارد که به عنوان یک گزینه ایده آل به آن نظر شود. بالعکس، اگر دیدید دشمن از کسی تعریف می کند، بدانید رأی به او رأی به شیطان است و بخواهند یا نخواهد در زمین دشمن دارد بازی می کند.

           یادمان که نرفته ماهواره ها در انتخابات سال 92 برای چه کسی کف می زدند؟! یادمان که نرفته کدام کاندادا با حمایت چه کسانی سر کار آمدند!

  1. حزب یا تشکیلاتی که کاندید خود را به آن ها ملحق می داند، چطور افرادی با چه افکار و رویکردهایی هستند؟ این کاندید با چه افرادی همراه است؟ با چه کسانی هم فکر و هم ایده است؟ بعد از روی کار آمدن او چه کسانی اطراف او را خواهند گرفت؟ اینها را باید دقیقاً مورد توجه قرار داد. این قانون روشنی است که فرد مشکوک را باید از دوستان و اطرافیان او شناخت! این جهت گیری های حزبی و تشکیلاتی ملاکی بسیار مهم و کارآمد هستند که همه باید به آن اشراف داشته باشند. الآن برای مردم ما خیلی زشت است که بعد از نزدیک 40 سال ندانسته باشند که فرق اصول گرایان با اصلاح طلبان در چیست و کدام حزب به آرمان های انقلاب نزدیک تر است؟

 

******

-  آقا ما کار داریم! وقت اینهمه تحقیق و تفحص در مورد اینهمه کاندیدا را نداریم! از ما چه توقع؟!

-  توقع زیادی نیست! اولاً: رأی بدهید و از نظام پشتیبانی کنید.

دوماً: مسؤولانه رأی بدهید و بر معیار شانس رأی ندهید.

سوماً: خدا را در نظر بگیرید و با شیطان معامله نکنید (به دنبال شعارهای دنیا طلبانه و پوچ و تهی افراد نباشید).

چهارماً: اگر خودتان به نتیجه ای نرسیدید به حرف کسی که به او اعتماد دارید گوش دهید.

  • مهدی جهانشاهی
۰۹
مرداد

برادر شهید (همین چند روز پیش در سالگرد شهادت برادر در عملیات مرصاد) می گفت: آخرین باری که به خانه آمد، قلم به دست گرفت و گوشه ای شروع کرد به نوشتن؛ وصیت نامه را نوشت و رفت؛ گویی می دانست که دیگر باز نخواهد گشت.

قطعه ای که در اینجا انتخاب کرده ام در وصیت چندی از شهدا با تعابیر مختلف تکرار شده، حتماً بخوانید که سخن دیروز شهید نوری برای یافتن راه امروز ماست:

«اولین مطلبی که می خواهم عرض کنم، به امت شهید پرور و قهرمان ایران است، و آن اینکه باید بدانید شما در لحظه ای از تاریخ قرار گرفته اید و در زمانی قرار گرفته اید که خداوند مسؤولیت حصول 14 قرن مبارزه و تلاش شیعه را که بر روی رود خون شنا کرده و تا به اینجا رسیده را در اختیار شما گذارده و بدین وسیله شما را مورد آزمایش قرار داده است و بدانید که خداوند شما را در این مرحله از تاریخ بوسیله ی 3 عامل بزرگ مورد آزمایش قرار داده است: اولین آزمایش، پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی ایران بود و دومین آزمایش شروع جنگ و تحمیل آن بر ملت مظلوم ایران و سومین آن که از همه مهم تر و مشکل تر است ادامه ی جنگ تا پیروزی نهایی و تثبیت انقلاب می باشد، و خداوند در این آزمایش امام را بوسیله ی امتش و امت را بوسیله ی امامش مورد آزمایش خویش قرار داده است و بدانید که ادامه ی جنگ توأم با بسیاری از نارسائی ها و سایر مشکلات می باشد، ولی در نهایت پیروزی از آن مسلمین و متقین است و این وعده ای است که خداوند بزرگ در قران کریم داده، می فرماید: (بقره 214: أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مسّتهم البأساء و الضرّاء و زلزلوا حتّی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصر الله، ألا إنّ نصر الله قریب... و آیه ی شریفه ای که تلاوت شد آیه ای است که در جنگ احد که سختترین جنگ مسلمانان بود و شکست هم نصیب آنها گردید، خداوند به آنها وعده ی یاری و نصرت می دهد...».

بخشی از وصیت نامه شهید علی اصلانی

همدان- سیمین

مشاهده وصیت نامه

  • مهدی جهانشاهی
۰۹
مرداد

- می گم که... از توافق چه خبر؟ اینطور که بوش میاد قراره خیلی به سودمون تموم بشه! از الآن شروع کردن برنامه ریزی برای بعد از تحریمها! قراره بنز بیاد جای پژوها... کشورها حمله کردن برای همکاری اقتصادی با ما...

- اما... حالا که فعلاً نه به داره نه به باره! فعلاً که معلوم نیست توافق نهایی بشه! البته با این رویه ی تبلیغاتی که اینها پیش گرفتن حتماً توافق نهایی میشه؛ اینها با این کارها دارن هزینه ی ردّ توافق رو در افکار عمومی بالا می برن. توی امتحان بزرگی هستیم... در مورد وعده های شیطانی قبلاً گفته بودم، حالا این تبلیغات شیطانی به اوج خودش رسیده! خدا رحم کنه...

بگذریم، شما که حواست به این چیزها هست، حواست به اظهارات اون طرفی ها هم هست؟ دائم دارن می گن: ایران پذیرفته که به برنامه نظامی و موشکی اش نظارت بشه! این که می دونی یعنی چی؟ یعنی وقتی آمریکا دستش به اسرار نظامی ما رسید، دستش باز می شه برای حمله به ایران!

- اما این حرفها رو که می گن برای مصرف داخلیه!

- حالت خوبه داداش؟! حرفهایی که پشت تریبون عمومی برای مردم می زنن، آره، برای مصرف داخلیه! اما حرفهایی که جلوی مسؤولین بلندپایه ی کشورشون می زنن هم مصرف داخلیه؟ اون نماینده های کنگره وقتی از جان کری ادعایی بشنون، نمی گن سند حرفت کو؟!

مثلاً همین مسؤولین دولتی ما! ببین حرفهاشون پشت تریبون عمومی، با حرفهایی که توی مجلس برای نماینده ها می زنن چقدر تفاوت داره...!

  • مهدی جهانشاهی
۰۹
مرداد

برخی می گویند: خوب شد! کمی جلوی آمریکا نرمش نشان دادیم و آنها هم آرام شدند و می خواهند دست از سر ما بردارند.

اما...

آمریکا وقتی می بیند که می تواند با تحریمها ایران را پای میز مذاکره بیاورد! می تواند با تحریم ها از ایران باج گیری کند و امتیازات بیشتری بگیرد! حالا چرا باید تنور به این داغی را از دست بدهد؟! اگر شما جای آمریکا بودید به همین راحتی تحریم ها را بر می داشتید؟

این اشکال به دولت هم نیست! بیشتر اشکال به مردم است که در مقابل تحریم ها از خودشان بی صبری نشان دادند؛ حالا کار به جایی رسیده که در توافق صورت گرفته پر واضح است که بنا ندارد تحریم ها را به این سادگی بردارند! مگر اینکه کمال استفاده را از این تنور داغ ببرند! یعنی در مراکز نظامی و تسلیحاتی ما هم نفوذ کنند و به تمام اسرار محرمانه ی ما پی ببرند! آمار دانشمندان ما را در بیاورند و از آنها هم بازجویی کنند.

بنا به تعالیم قرآن، آنها حتی به این مقدار هم راضی نمی شوند!

لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتّی تتبع ملتّهم (یهود و نصاری از تو راضی و خوشنود نمی شوند مگر اینکه کاملاً تابع آئین آنها شوی)! 

یعنی وقتی یکی از خود آنها شدی می توانی امید داشته باشی که با تو همکاری کنند و دست از سرت بر دارند! اما اینکه بخواهی مسلمان باشی و با این حال از شرّ آنها در امان باشی... آن چه اسلامی است که برای مستکبران قابل تحمّل است و سنگین نمی آید! چطور توقع داشته باشیم که شیطان دست از سر فرزندان آدم بر دارد و آنها را برای پیمودن راه حق، راحت بگذارد!

خلاصه اینکه هسته ای بهانه است!

راه بازگشتی نیست! تنها راه پیش رو مقاومت است و باید تا آخر ادامه داد... تا جایی که شیطان منزوی و ضعیف شود و از سر ناچاری و احساس ضعف پا پس بکشد...

 

برای اینکه بهتر متوجه شوید داشتیم به کجاها می رسیدیم، ولی مسیرمان به کجاها کج شد و چه کلاه گشادی سرمان رفت، این سخنان و اظهارات طرف غربی را از زبان خودشان بشنوید:

وقتی اوباما در کنگره با این سؤال مواجه شد که شما که ابزار تحریم را دارید و می‌گویید تحریم اثر کرده است، چرا آن قدر بر این ابزارتان پافشاری نمی‌کنید و میزانش را بالا نمی‌برید تا ایران بالکل تسلیم شود؟ اوباما در پاسخ گفت:

«میزان تحریم‌ها قبلاً با میزان رشد ایران برابر بود؛ اما از مقطعی ما به خاطر عدم همراهی چین و روسیه دیگر نتوانستیم تحریم‌ها را بیشتر کنیم اما ایران همچنان بر تعداد سانتریفیوژهایش افزوده می‌شد و روزبه‌روز مواد خام بیشتری تهیه می‌کرد. لذا ما می‌بایست این برگ برنده را از ایران می‌گرفتیم که در این توافق این اتفاق افتاد.»

خود آمریکایی‌ها اذعان کرده‌اند که اگر این توافق صورت نمی‌پذیرفت آن‌ها قادر به تشدید بیشتر تحریم‌ها نبودند:

«افزون بر این، اگر توافق مرحله ای حاصل نمی‌شد، تحریم های بین‌المللی با خطر فروپاشی روبرو می‌شد زیرا ایران می توانست ادعا کند که در مذاکره جدی بوده اما غرب جدی نبوده است. در این صورت ما نمی‌توانستیم شرکای خود را به ادامه کار و اجرای تحریم متقاعد سازیم. حالا که توافق حاصل شده است، ما می توانیم برنامه ایران را متوقف کنیم و به عقب برانیم و به ایران یک گزینه بدهیم: به تعهدات خود عمل و برای رسیدن به معامله نهایی با حسن نیت مذاکره کند وگرنه جامعه جهانی با تحریم و فشار بیشتر پاسخ می دهد.»

سایت منبع

*************************

دانلود کنید:

رهبری در مجلس ششم: حد یقف فشار آمریکا کجاست؟

  • مهدی جهانشاهی
۰۸
مرداد

- این چند نمونه را به ذهن بیاورید:

***

قوم بنی اسرائیل قومی بودند که سایه ی سنگین سختی ها و مشکلات بر سرشان سنگینی کرد و دستانشان را به دعا بلند کرد تا از خدا بخواهند فرج و گشایش معجّل شود. منجی الهی پیش از موعد مقرّر به داد آنها رسید! موسی از رود نیل به خانه ی فرعون راه پیدا کرد و در آنجا پرورش یافت تا خاتمه دهنده ی آنهمه ظلم و استکبار باشد.

اما همین قومی که منجی برای حلّ مشکلاتشان از طرف خدا آمده، در برهه ای از زمان زبان به شکایت می گشایند و به پیامبرشان می گویند: ای موسی! چه شد آن راحتی که دنبال آن بودیم؟ نرسیدیم به آنچه می خواستیم! (اعراف 129: قَالُواْ أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِینَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا...)؛ حضرت موسی هم چاره ای نداشت جز اینکه آنها را دلداری دهد و به آینده ی روشن امیدوار کند: صبر پیشه کنید که دشمن شما هلاک خواهد شد و اهل تقوا زمین را به ارث خواهند برد.

***

در عرصه ای دیگر، در زمان امیر المؤمنین علیه السلام، مردم از ظلم حکومت وقت به ستوه آمدند، خلیفه (عثمان) را با دست خود کشتند و علی علیه السلام را به جای او در رأس امور قرار دادند تا عدالت را بگستراند و ظلم را ریشه کن کند. با این حال آیا این مردم طعم خوشی و راحتی را چشیدند؟ نه! پنج سال امیر المؤمنین در رأس امور قرار داشت و عمده ی این مدت کوتاه، به چند جنگ طولانی مدت، سپری شد. آخر هم همه چیز خراب شد و با شهادت امیر المؤمنین امارت جامعه به همان خاندانی برگشت که اهل ظلم و فساد بودند.

***

باز هزار سال گذشت... مردی از قم به پا خاست و نظام ستم شاهی را کنار زد و مردم یک بار دیگر حکومت خدا را بر خود تجربه کردند. الآن نزدیک به 40 سال از آن زمان می گذرد؛ آیا مردم رسیدند به آنچه که می خواستند؟! هنوز عده ای شاکی اند که: چرا حکومت کاری برای ما نمی کند؛ نرسیدیم به آنچه که می خواستیم؟!

- یک سؤال مهم!

اینجا اگر زرنگ باشید یک سؤال مهم ذهن شما را مشغول می کند: نکند امام زمان بیاید و باز مردم نرسند به آن آسایشی که در انتظارش بودند! نکند پس از گذشت چند سباحی از ظهور امام زمان (عج) عده ای بر خیزند و به امام زمان اعتراض کنند که: آقا! نرسیدیم به آنچه که می خواستیم! پس چه شد آن آسایشی که وعده اش را داده بودید؟

سرّ مسأله کجاست؟ حلقه ی مفقوده ای که آن را گم کرده ایم کجاست؟

تمام اشکال از اینجا سرچشمه می گیرد که منتظر یک «نفر» هستیم که بیاید و یک تنه، همه ی مشکلات ما را اصلاح کند! گویا اصلاح مشکلات کار یک فرد است. او بیاید و کارها را جفت و جور کند، ما هم کناری بایستیم و او را نگاه کنیم!

این فکر اشتباه خیلی در بین ما رواج دارد، از قبل هم همین تفکر بوده و هست.

ابن عقده گوید: ... به امام باقر علیه السلام عرض کردم: مرجئه می گویند: زمانی که مهدی (عج) قیام کند، همه چیز رام او می شود و به یک چشم به هم زدن همه ی امور اصلاح می شود و قطره ای خونریزی نمی شود!

امام فرمود: نه هرگز، به آن خدایی که جان من در دست اوست چنین نیست! اگر بنا بود به همین سادگی کارها جفت و جور شود این اتفاق برای پیامبر خدا می افتاد و آن حضرت اولی بودند [که همه ی امور به دست ایشان اصلاح شود]! نه به خدا این اتفاق نمی افتد مگر اینکه [آنقدر زحمت بکشید که] خون و عرقتان را با هم، با آستین پاک کنید!

اینطور می شود که با این فکر هیچ وقت به آن آسایشی که دنبالش هستیم نمی رسیم! امام زمان هم بیاید با این فکر کارها پیش نمی رود؛ چون اساساً حلّ مشکلات کار یک نفر نیست و تا همه با هم آستین بالا نزنند و برای رفع مشکلات همکاری نکنند، همان آش است و همان کاسه!

این فکر اشتباه را بنی اسرائیل در حد حادی در ذهن داشتند و به همین خاطر بود که چیزی نگذشته از آمدن حضرت موسی به او اعتراض می کنند و می گویند : قبل از آمدن تو در سختی بودیم، حالا هم در سختی هستیم ... (و این بر خلاف رویه ی اطرافیان طالوت و داوود و سلیمان است که آنها به کمک ولیّ خدا برخاستند و کارها به سرانجام رساندند!)

- پس کلید حل مشکلات ما در دست کیست؟

در دست خود ماست و باید خرج آن را بپردازیم و هزینه اش را متقبّل شویم! اگر همه با هم آستین بالا بزنیم و ولیّ زمان را در راه رسیدن به اهداف الهی کمک کنیم، به هر آنچه که می خواستیم می رسیم.

در حالی که الآن دلهای مؤمنان پراکنده و متفرق است و اینگونه هیچ کاری پیش نمی رود. امام زمان هم از ما گله دارد و ناراحت است که چرا از جاده خارج شده ایم و هرکدام راه خودمان را داریم می رویم. فرمودند:

«ولو أن أشیاعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا».

اینجا امام زمان گله می کند که: با ما عهدی بسته بودید که فراموش کرده اید، در وفای به این عهد با هم همدل و همزبان نیستید! و همین سرّ جدایی ما از شماست؛ و إلا اگر همدل و همزبان بودید لحظه ای فیض حضور ما را از دست نمی دادید!

[نشان می دهد که «همدلی و همزبانی» و «عزم ملی» که خواسته ی مقام معظم رهبری از ماست، اگر محقّق بشود، ظهور محقّق می شود و حلّ تمام مشکلات ما در گرو آن است!]

این همان گله و شکایتی است که امیر المؤمنین از مردم و اطرافیان خود داشت. آنها شکایت می کردند که: چرا به آسایشی که می خواستیم نرسیدیم! امام هم شکایت می کرد که: چرا با هم نیستید و چرا هرچه من می گویم شما کار خودتان را می کنید! فرمودند:

«وإنی والله لأظن أن هؤلاء القوم سیدالون منکم باجتماعهم على باطلهم وتفرقکم عن حقکم وبمعصیتکم إمامکم فی الحق وطاعتهم إمامهم فی الباطل ، وبأدائهم الأمانة إلى صاحبهم وخیانتکم وبصلاحهم فی بلادهم وفسادکم . فلو ائتمنت أحدکم على قعب لخشیت أن یذهب بعلاقته. اللهم إنی قد مللتهم وملونی وسئمتهم وسئمونی فأبدلنی بهم خیرا منهم وأبدلهم بی شرا منی».

(گمان من بر این است که آنها به زودی سیاست امور را از چنگ شما برون خواهند آورد، چرا که آنها در باطلشان متحد و با هم هستند ولی شما در مسیر حقتان با هم تفرقه دارید! شما از امامتان در سخن حق سرپیچی می کنید و آنها از امامشان در سخن باطل حرف شنوی دارند... خدایا آنها را خسته کرده و آنها هم مرا خسته کردند، پس بهتر از آنها را برایم مقرّر فرما و بدتر از من را بر آنها مسلّط گردان!).

اینطور می شود که یک قوم بر اثر یکپارچه نبودن و سرپیچی از امام ناصح، کار را بر خودشان دشوار می کنند و مورد نفرین امام واقع می شوند و عاقبت سنگینی هم در انتظار آنهاست. همچنان که امام خامنه ای این خطر را بر ما گوشزد کردند و فرمودند:

«اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای ناکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد».

*********

امروز چند عرصه مهم پیش روی ما هست که در آنها باید همدلی و همزبانی را نشان بدهیم و إلا کار از این که هست مشکل تر می شود:

  1. پرونده ی هسته ای که رهبر انقلاب دستور دادند: مردم پیگیر مذاکرات باشند و بدانند که چه اتفاقاتی دارد می افتد!
  2. پرونده ی انتخابات که در آن باید به کسانی رأی بدهیم که همسو با آرمانهای امام و انقلاب باشند (نه مثل رأی گیری سال 92 که نمادی از تفرقه و دو دستگی بود!).
  3. پرونده ی مشکلات که باید آن را با صبر و بردباری پشت سر بگذاریم و سهم خود را از اصلاح مشکلات به عهده بگیریم (مثل تولید جنس مرغوب و عَرضه ی منصفانه، مصرف جنس داخلی، پرهیز از اسراف و ...).
  • مهدی جهانشاهی
۰۴
مرداد

ابتدا چند جمله از اظهارات طرف غربی را با هم مرور می کنیم: (اظهاراتی که در مجامع حقوقی بیان کرده اند، نه اظهاراتی که پشت تریبون آزاد خطاب به عامه ی مردم بیان کرده اند!)

 

1.  نگه داشتن تحریم هزینه داشت.

به جز اظهارات صریح کری که اخیراً در پاسخ به کنگره آمریکا بیان کرد، قبل از این هم این واقعیت را از زبان آنها شنیده بودیم:

اگر آمریکا بخواهد مذاکرات را ترک کند یا اینکه باعث فروپاشی آن شود، نه تنها ما در جلوگیری مسالمت آمیز از یک ایران مسلح به سلاح هسته ای ناکام خواهیم ماند بلکه باعث می شویم که دستیابی به این نتیجه بعید تر شود، رژیم تحریم های چندجانبه ای که ایران را به پای میز مذاکره آورد به احتمال زیاد از هم خواهد گسست و رژیم ایران نیز به احتمال زیاد تصمیم خواهد گرفت تا به برنامه ی هسته ای خود بدون محدودیت و نظارت سرعت بخشد.

دلیل اینکه ما توانستیم تحریم ها را به طور فراگیر و جمعی برضد ایران حفظ کنیم تعهد برای حل و فصل دیپلماتیک مسئله هسته ای ایران بود. بنابراین کشورهای سراسر جهان حتی متحدان خوبی مانند ژاپن و کره جنوبی تمایل داشتند که واردات نفت خود را از ایران محدود کنند زیرا بر این باور بودند که ما در تلاش برای حل و فصل صلح آمیز مسئله هسته ای ایران هستیم. اگر آنها احساس کنند که ما در مسیر دستیابی به توافق صلح آمیز هسته ای نیستیم احتمال دارد که تعهد خود در این زمینه را رها کنند و ما دیگر قادر به حفظ تحریم ها نخواهیم بود.

 

2.  آنچه که برنامه هسته ای را محدود کرد تحریم ها یا تهدید ها نبود، بلکه مذاکره بود!

این تحریم ها در جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای موثر نیستند. تحریم ها به آوردن ایران به میز مذاکره کمک کرد. چند سال پیش ایران 164 سانتریفوژ داشت و همانطور که تحریم ها ادامه یافت و گسترش یافت ایران به شرایط کنونی رسید که نوزده هزار سانتریفوژ دارد.

یک حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل ممکن است که پیشرفت هسته ای ایران را دربهترین حالت دو تا سه سال به عقب بیاندازد، این مدت زمان بسیار کمتر از زمانی است که توافقنامه هسته ای مورد مذاکره ی 1+5 با ایران آن را پوشش می دهد.

در تلاش ما برای جلوگیری از رسیدن ایران به سلاح اتمی، تحریم ها به تنهایی جواب ندادند. تحریم ها هرگز به تنهایی نمی توانستند باعث شوند، ایران به نصب سانتریفوژ یا غنی سازی اورانیوم خاتمه بدهد بلکه تحریم ها همواره برای این منظور بودند که به عنوان ابزار، ایران را مجاب به مذاکره جدی کند و این نیز جواب داده است. حال ما در وضعی هستیم که ایران به صورتی جدی با 1+5 تعامل می کند، در حالی که پیشرفت برنامه اتمی ایران متوقف و در برخی موارد نیز برنامه به عقب رانده شده است

از مجموع کلمات فوق می توان برداشت کرد:

به خاطر مذاکره بود که آنها توانستند به این تحریمهای غیر منطقی ادامه دهند و دولتهایی را که در رکود اقتصادی به سر می برند، به پایبندی به این تحریمها مجاب کنند!

از طرفی اگر مذاکره نباشد، برای آنها تحریم کاری پر هزینه و بی فایده است و انگیزه ای از تحریم ندارند. و کافی بود که بحث مذاکرات پیش نیاید تا آنها تحریمها را آزاد کنند!

لذا این تحریمهایی که در ضمن مذاکره می خواهند آزاد کنند، امتیازی صد در صد سوخته است و روغن ریخته را می خواهند نذر امام زاده بکنند.

بلکه بالاتر! اگر نرمش نشان نمی دادیم و پای میز مذاکره نمی رفتیم، تا الآن آمریکا مجبور شده بود که تحریمها را آزاد کند!

از طرفی بارها گفته اند: این تحریمها بود که ایران را پای میز مذاکره آورد.  / این یعنی: اگر ما پای میز مذاکره نمی رفتیم تحریمها در نظر آنها بی اثر بود و مجبور بودند آن را کنار بگذارند.

 

اما از این به بعد، آنها چطور خواهند توانست جامعه ی جهانی را برای ادامه ی تحریم ها متقاعد کنند؟

ساده است! الآن هم چون تحریم ها را اهرم فشاری برای پایبندی ایران به تعهداتش می دانند؛ هیچگاه این اهرم فشار را از دست نمی دهند و به بهانه ی تخلّف ایران از تعهداتش این فشار را شدید تر هم خواهند کرد.

************

یک قاعده:

شیطان اگر شیطان است نمی شود دل او را به دست آورد و با او به توافق رسید!

راه پس زدن شرّ شیطان تنها یک چیز است، زبان خوش حالی نمی شود! مستکبر اگر مستکبر است فقط حرف زور سرش می شود. باید کاری کرد که از اذیت ما قطع امید کند و مجبور شود پا پس بکشد.

این یک قانون قرآنی است...

  • مهدی جهانشاهی
۳۱
تیر

مقدمتاً توجه به این نکته قرآنی مهم است که در قرآن کریم سه الگوی پیروزی مطرح است:

1. الگوی حضرت موسی که پیامبر الهی شروع کننده است و کار را تا جایی پیش می برد ولی چون این حرکت با اقبال مردم مواجه نمی شود کار متوقف می شود و نتیجه ی نهایی به دست نمی آید.

2. الگوی حضرت سلیمان که در این نوشتار قصد داریم آن را تشریح کنیم.

3. الگوی حضرت ذوالقرنین که سرتا پا ابهام است و آنچه قابل حدس است این است که جریان پیروزی او یک تفضل ویژه در حق یک بنده ی ویژه ی الهی است...

 

ادعای ما در این نوشتار این است که حکومت حضرت داوود و سلیمان را در زمان پیشینیان و قوم بنی اسرائیل، می توان با حکومت امام زمان در آخر الزمان مقایسه کرد. چنان که هر دو ولیّ الهی سیطره ای کامل بر جهان یافته و دین و متدیّنین در زمانه ی آنها به اوج عزّت خود می رسند و حاکمیت کامل خدا را بر جامعه ی خود تجربه می کنند.

جریان تمحیص در هر دو واقعه مشهود است و عدد کلیدی 313 هم در مورد هر دو حرکت، رمزگشا است.

 

اما چه جریانی به ملک سلیمان منتهی شد؟ پیش از آن چه مقدماتی فراهم شد؟ شاید بتوان آن جریانات را با ایام پیش از ظهور امام زمان تطبیق داد؛

در توضیح مطلب یک نکته قابل تذکر است:

در زمان بنی اسرائیل پس از آنکه حضرت موسی، آن پیامبر صاحب شریعت، قوم خویش را مفارقت کرد، برای مدتی بنا بر این شد که امر مرجعیت دینی (نبوّت) از امر مرجعیت اجتماعی (حکومت) تفکیک شود و برای هر یک متصدی جداگانه ای در نظر گرفته شود (و این به این معنا نیست که دیانت از سیاست جدا شده باشد! زیرا در همین برهه از زمان کسی که به عنوان والی امور در نظر گرفته می شود مسلّح به سلاح علم الهی است و این شخص نیز از طرف خدا تعیین می شود).

نقش کلیدی علما را در این دوره از زمان، می توان از این آیه برداشت کرد:

إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ.

این یعنی رجوع به منابع دینی و حکم بین مردم بر طبق آیات الهی، در برهه ای از زمان به ربانیون و احبار موکول شده بود.

این زمانه را به دوران غیبت امام زمان می توان تشبیه کرد، زیرا در زمان غیبت نیز بنا به مصالحی امام زمان از رأس امور کناره گیری می کنند و حکومت و سرپرستی اجتماعی امت را به نواب خود حواله می دهند.

پس از دوران غیبت و با ظهور امام زمان، این دو جایگاه مهم مجدداً با هم ادغام می شوند و مُلک و حاکمیت به خاندان نبوّت باز می گردد، همچنان که در زمان حضرت داوود و سلیمان نیز حاکمیت و نبوت مجدداً با هم ادغام شدند.

از طرفی در روایات آمده است: آنچه بر قوم بنی اسرائیل گذشت، مو به مو بر سر امت پیامبر هم خواهد آمد!

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود:

امّت من سنّت‏ بنى‏ اسرائیل‏ را مرتکب خواهند شد بطورى که قدم جاى قدم آنان مى‏گذارند و تیر به همان جا که آنان زدند مى‏زنند، و وجب به وجب و ذراع به ذراع و باع به باع‏ «65» کارهاى آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا که اگر داخل سوراخ حیوانى‏ شده باشند اینان نیز همراه آنان داخل مى‏شوند. تورات و قرآن را یک نفر از ملائکه در یک ورق‏ با یک قلم نوشته است، و مثلها و سنّتها (در آنان و اینان) به یک صورت جارى شده است. (کتاب سلیم بن قیس ص 163)

ملک سلیمان-ملک صاحب الزمان عج

پس جریان حاکمیت امام زمان باید الگویی داشته باشد که ما بتوانیم آن را با آن الگو تطبیق دهیم و به فرموده ی روایت، مو به مو با هم مقایسه کنیم!

با این مقدمه کوتاه، به خدمت قرآن می رویم تا گذشته و حال و آینده ی خودمان را با برهه از زمانه ی قوم بنی اسرائیل تطبیق دهیم!

در اینجا آیاتی را مرور می کنیم که بیانگر صحنه های به پیروزی رسیدن قوم بنی اسرائیل به دست طالوت و حضرت داوود است (و حضرت سلیمان هم با اتمام آن مسیر آغاز شده، وارث زمین گشت). شاید بتوانیم این جریانات را با زمانه ی خود تطبیق بدهیم، یا لا اقل از آن جریانات برای امروزمان عبرت بگیریم و کسب تجربه کنیم:

 

سوره مبارکه بقره، آیه 246 به بعد:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ( 246 )

تأکید می شود که اینها از امت حضرت موسی هستند، همچنان که ما از امت پیامبر اسلام و ادامه ی همان جریان هستیم.

حضرت موسی با مردمانی که داشت، نتوانست کار را به انتها برساند و این مهم به دوش آیندگان از قوم او افتاد. همچنان که برای پیامبر اسلام مقدّر نشد تا تفسیر آیه ی «لیظهره علی الدین کله» باشد و این مهم به دوش اولیای از خاندان او افتاد.

این گروه که در این آیه به آنها اشاره شده کسانی هستند که تحت فشار سختی های «مستکبران» به ستوه آمده و از خداوند ظهور منجی را طلب می کنند و به اینگونه با «دعوتی» که برای حضور منجی به عمل می آورند، تضمین می دهند که با آن منجی و حلاّل مشکلات همراهی کنند. (همچنان که مردم ایران نمونه هایی از این «استکبار ستیزی» و «عهد یاری» را به انجام رسانده اند و پس از هزار سال پرچم  مبارزه با کفر را بر افراشتند/ در پیاده روی های اربعین و لبیک گفتن های زائران ملیونی هم این «عهد یاری» مشهود و قابل لمس است).

این «عهد یاری» در جریان برخی از ائمه هم وجود داشته است، لکن چون با گامهای بعدی همراه نشده است، کار ناقص مانده است.

 

این قوم برگزیده که قرآن به آنها اشاره می کند، به لحاظ تئوری به این نتیجه رسیده اند که وقتی ولیّ الهی برای نجات آنها می آید باید آستین بالا بزنند و برای یاری او برای رسیدن به اهدافش، او را نصرت و یاری کنند و با کوشش خودشان نبیّ الهی را برای برکناری جالوت که یک حاکم ستمگر است، یاری کنند. (نه اینکه مانند اطرافیان حضرت موسی کناری بایستند تا ولیّ خدا همه ی کارها را خودش بکند! «رجوع کنید به سوره مائده آیه 20 به بعد» ).

با وجود وعده و قولی که اینها نسبت به یاری ولیّ خدا داده اند اما در مقام عمل بسیاری از آنها پا پس می کشند و ولیّ الهی مجبور است با عدد کمتری از این گروه به ادامه ی طریق رهسپار شود (: حدود 60 هزار نفر)، و این اولین ریزش در مسیر رسیدن به هدف است.

این می تواند اشاره به گام سوم داشته باشد که آن گام «مسؤولیت پذیری» «استقامت» و شانه خالی نکردن از بار مسؤولیت است.

شاید این گروهی که ریزش می کنند همان کسانی باشند که گفتند: ما لنا إلا نقاتل فی سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و أبنائنا* زیرا این گروه هدف فی سبیل الله بودن جهاد را فراموش کرده اند و جنبه ی شخصی به آن داده اند و جهاد را راهی برای دست یافتن خود به مقاصدشان در نظر گرفته اند. این همان مرحله ی اول امتحانات است که مردم کوفه هم از آن سرافکنده بیرون آمدند و چون قصد دنیوی داشتند نتوانستند با امام حسین و حضرت علی علیهما السلام تا انتهای مسیر همراهی کنند.

این را می توان ریزش چهارم دانست، یعنی «نیت فی سبیل الله بودن حرکت» که در جای جای قرآن به آن تأکید شده است.

مثل برخی از مردم نباشیم که می گویند: جمهوری اسلامی برای ما چکار کرد؟! طوری طلبکارند که انگار آنهمه زحمت فقط برای دنیای آنها بوده است!

ادامه ی آیات:

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ( 247 )

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آَیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آَلُ مُوسَى وَآَلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآَیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 248 )

اینجا این نبی خدا مردم را به یک "پرچم دار" مورد تأیید خود حواله می دهد و به یک معنا برای خود «نائب» تعیین می کند[1] و این هم امتحانی برای مردم است که باید به دستورات این نائب پیامبر، و امیر سپاه تن بدهند! با اینکه نه پیامبر است و نه به او وحی می شود! برای شناخت این فرد هم معیارهایی از جانب ولیّ الهی تعیین می شود.

این مرحله ی پنجم امتحانات است که جامعه ی دینی ملزم است از کسی تبعیت کند که برای درک قاصر او قابل توجیه نیست و قبول ولایت او بر آنها مشکل است. طبعاً اینجا نیز بخشی از مردم ریزش پیدا کرده اند.

 

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ( 249 )

اینجا در رکاب این امیر سپاه، و در آستانه ی دست به کار شدن برای مبارزه با دشمن خارجی، مردم در معرض یک امتحان و فتنه بصیرتی (در خصوص مبارزه با هوای نفس) قرار می گیرند! امتحانی از جنس فشار اقتصادی که در آن، قوم پیشرو موظف هستند از حقوق مسلّم اقتصادی خود صرف نظر کنند و سختی را با جان و دل پذیرا باشند! با اینکه می توانند دست در آب فرو کنند و به همین سادگی از آن بنوشند، اما موظف هستند از آن صرف نظر کنند!

((مثل اینکه ما برای حفظ دستاورد هسته ای و حفظ استقلال خود، ملزم هستیم تحریمها را تحمّل کنیم و از اموال بلوکه شده ی خودمان صرف نظر کنیم و با اینکه می توانیم از راه نرمش دیپلماسی به خواسته ی خودمان برسیم اما وظیفه داریم تنها به فکر عزّت و استقلال خودمان باشیم؛

مثل اینکه ما وظیفه داریم دسترنج دست خودمان را بخوریم و از جنس خارجی چشم پوشی کنیم؛

مثل اینکه ما باید ندای شکم را نادیده بگیریم و به کسانی رأی بدهیم که رضای خدا در آن باشد ...

در روایتی وارد است که اصحاب حضرت حجت هم با امتحانی مانند امتحان اصحاب طالوت مواجه خواهند شد که این خود پازل بحث ما را به خوبی تکمیل می کند!

عن أبی بصیر ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) ، قال : " إن أصحاب طالوت ابتلوا بالنهر الذی قال الله تعالى : " سنبتلیکم بنهر " ، وإن أصحاب القائم ( علیه السلام ) یبتلون بمثل ذلک " .))

در این عرصه نیز قوم پیشرو دچار ریزشی دیگر می شوند و کسانی که برای طی مسیر و متحقّق کردن اهداف باقی می مانند، جز گروهی اندک نیستند! اما چون جزو "صابرین" هستند، دست خدا به همراه آنهاست و با وجود عدد کم ابائی ندارند که دست به کار شوند.

(البته بنا به گفته ی برخی روایات این افراد سربلند در امتحان که عدد آنها به 313 نفر می رسد، در کنار آن 60 هزار نفر به معرکه ی جنگ وارد می شوند و لکن پیشبرد کارها به دست همین افراد اندک است که روحیه ی خود را نباخته اند و دعای آنها این است:)

 فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آَمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ * وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (249- 250 )

(بنا به گفته ی دسته ی دیگر از روایات این دعا از زبان کسانی است که حتّی یک غرفه مجاز از آن آب را هم نخوردند! با این توضیح خان هفتم، از خان ششم تفکیک می شود)

اما خان هفتم و سخت ترین قسمت کار: ضعیف دیدن دشمن!

 

به ذهن نزدیک می آید که آن دسته از این قوم که این روحیه را دارند که دشمن را ضعیف حساب کنند و اعتماد به نفس خود را حفظ کنند، کسانی هستند که توانسته اند روی هوای نفس خود پا بگذارند و از آن آب ننوشند.

به هر حال این هم یک مرحله ی نهایی از امتحان است که باید با اعتماد به نصرت خدا و طلب صبر از خداوند، خود را قوی دید و دشمن را در هر شرایطی که هست، ضعیف و ناتوان دید! (شیطان قدرتی ندارد و قدرت او تنها و تنها در ضعف ماست!)

مردم کوفه که امام حسین را تنها گذاشتند در این معرکه هم خودشان را باختند و نتوانستند در مقابل هیمنه ی پوشالی عبید الله بن زیاد تاب و توانی از خود نشان دهند و شد آنچه نباید می شد.

 

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ( 251 )

تِلْکَ آَیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ( 252 )

در صحنه ی بعد، تیر خلاص را داوود نبیّ می زند. همو که طبق برخی شواهد «نقیب دوازدهم» حضرت موسی است و برای مدتی مخفی بوده است.[2]

از اینجای داستان پرده ی پیروزی ها ورق می خورد و این حضرت داوود است که ادامه دهنده ی راه مبارزه است و راه را برای رسیدن به ملک سلیمان هموار می کند و آن مُلک به یاد ماندنی را پایه ریزی می کند.

 

 

در این معرکه که لشکر شیطان (شیطان بزرگ: آمریکا) به بیشترین قوّت تاریخی خود رسیده اگر خداوند گروهی را به مقابله با آنان بر انگیزاند، بنا به گفته ی آیه ی فوق، زمین به فساد کشیده می شود و فضل خدا این است که برای دفع ستمگران، گروهی از مؤمنین را بسیج می کند.

حالا اینکه قوم ما آن قوم پیشرو باشد و پرچم را به دست صاحب پرجم برساند و کار را نهایی کند، این بستگی به ما دارد که آیا بعد از این هفت خان، 313 نفر یار وفادار برای امام زمان باقی می ماند یا نه؟ چون خودشان فرمودند: اگر عدد 313 کامل شده بود، تا کنون فرج اتفاق افتاده بود:

الغیبة للنعمانی : عن أبی عبد الله علیه السلام أنه دخل علیه بعض أصحابه فقال له : جعلت فداک إنی والله أحبک وأحب من یحبک ، یا سیدی ما أکثر شیعتکم ؟ فقال له : أذکرهم فقال : کثیر ، فقال : تحصیهم ؟ فقال : هم أکثر من ذلک ، فقال أبو عبد الله علیه السلام : أما لو کملت العدة الموصوفة ثلاثمائة وبضعة عشر کان الذی تریدون ولکن شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه ، ولا شحناؤه بدنه

 

نتیجه اینکه: جریان پیروزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، جریانی است که همراهی مردم و نصرت و یاری آنها نقش کلیدی در آن دارد و آنها هستند که با دعوت از امام زمان و همراهی با او باید کار را به سر انجام برسانند؛

امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به اصحابشان فرمودند:  أما والله لو کان لی عدة أصحاب طالوت أو عدة أهل بدر وهم أعداؤکم لضربتکم بالسیف حتی تؤولوا إلی الحق وتنیبوا للصدق

این قاعده ای است عام که جریان امامت را شامل است: مثل الإمام مثل الکعبة، یؤتی و لا یأتی...

 

حالا ببینید ما کجای این داستان قرار داریم؟

 

 


[1] کان الملک فی ذلک الزمان هو الذی یسیر بالجنود ، والنبی یقیم له أمره وینبئه بالخبر من عند ربه (تفسیر برهان 1/509). البته بنا به روایات بنا نبوده است که در آن زمان حکومت و نبوّت در یک خاندان جمع شود و از این رو بوده است که مردم چنین درخواستی را از خود پیامبر نمی کنند!

 


[2] فاستتر الأئمة بعد یوشع بن نون إلى زمان داود علیه السلام أربعمائة سنة وکانوا أحد عشر وکان قوم کل واحد

منهم یختلفون إلیه فی وقته ویأخذون عنه معالم دینهم حتى انتهى الامر إلى آخرهم، فغاب عنهم ثم ظهر ( لهم ) فبشرهم بداود علیه السلام وأخبرهم أن داود علیه السلام هو الذی یطهر الأرض من جالوت وجنوده ، ویکون فرجهم فی ظهوره فکانوا ینتظرونه

این جملات در کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق آمده است که به خوبی نشان می دهد حضرت داوود در امت حضرت موسی جایگاه امام زمان در امت پیامبر را دارد.

البته این احتمال هست که این جملات روایت نباشد و نقل های تاریخی باشد که شیخ صدوق از گوشه و کنار مستندات تاریخی گرد آورده باشد.

لکن آنچه که برای ما مهم است این است که این کتاب با سفارش خاص امام زمان خطاب به شیخ جلیل القدر شیخ صدوق، به رشته ی تألیف در آمده است و امام زمان نسبت به کلیت مطالب آن عنایت داشته اند.

  • مهدی جهانشاهی
۲۶
تیر

این پست را در جواب آنها که می گویند: دشنام دادن در شأن دین ما نیست، نوشتم تا ببینند که تعابیر قرآن در مورد این جریانات چگونه است! عناوینی که بر آمریکا و اسرائیل امروزی قابل تطبیق است در ذیل آورده ایم (اگر ترجمه بلد نیستید قرآن را باز کنید و خودتان رجوع کنید).

بعید است که کسی تردیدی داشته باشد که دشمن خدا را باید دشنام داد و از او ابراز بیزاری کرد! به هر حال معنای دوست داشتن خدا همین است که باید از دشمنان او بیزار بود و خط و خطوطمان را باید از آن جدا کنیم. شاید تردید این آقایون در این باشد که آیا آمریکا دشمن خدا حساب می شود یا نه؟؟ به هر حال آیات قرآن و معیارهای آمده در آن عینک خوبی هستند برای کسانی که نخواهند با عناد و لجاجت مسأله را بررسی کنند.

آنچه در قرآن در مذمت یهود و نصاری آمده، نه به عنوان نکوهش افراد، بلکه در راستای طرد یک جریان و یک تفکّر باطل است که اهداف ضد دینی را در مثال دین دنبال می کند. همچنانکه شعار «مرگ بر آمریکا» از زبان ما ابراز نفرت نسبت به روح استکبار، روح بندگی شیطان و روح جدایی دین از عرصه ی زندگی و جامعه است.

مرگ بر آمریکا

تعابیر قرآن را در شأن این سیر و تفکّر تاریخی (که پرچم آن امروز در دستان آمریکا و اسرائیل است) بیان می کنیم:

خدا آنها را بکشد:

وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ (توبه 30)

لعنت بر یهود و نصاری:

وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّه بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَّا یُؤْمِنُونَ (بقره 88)

وَلَمَّا جَاءهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَى الْکَافِرِینَ (بقره 89)

فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ (آل عمران 61)

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آَمَنُوا سَبِیلًا (نساء 51 ) أُولَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیرًا (نساء 52 )

فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ لَعنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُواْ بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىَ خَآئِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمُ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (مائده 13)

وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاء وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (مائده 64)

 

لعنت بر مستکبر، لعنت بر پرچمداران گمراهی:

وَاسْتَکْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنَا لَا یُرْجَعُونَ ( 39 ) فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ ( 40 ) وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ لَا یُنْصَرُونَ ( 41 ) وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ (قصص 42 )

استکبار به معنای خود برتر بینی است و خوی همان هایی است که خود را کدخدای عالم می دانند و به خود حق می دهند که در هر کاری دخالت کنند و برای دیگران تعیین تکلیف کنند.

اولین مستکبر عالم هم خود شیطان است که در مقابل خدا تکبّر ورزید (أبی و استکبر و کان من الکافرین). این شیاطین انسی هم ادامه دهنده ی همان مسیر اند.

مانند خر اند!

مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (جمعه 5)

مانند حیوانات! بلکه بدتر!

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف 179)

أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (فرقان 44)

وَالَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ (محمد12)

بیشترین دشمنی را با شما دارند:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ (مائده 82)

این آیه به ملاک استکبار، بین یهود و نصاری فرق می گذارد، یعنی آنها اهل استکبار هستند و اینها اهل استکبار نیستند.

دشمنی ما هم به خاطر نفوذ جریان یهود در سیستم آمریکا و اسرائیل است.

مرگ بر ظالمین

أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (هود 18)

مصادیق ظلم هایی که آمریکا در حق مردم دنیا و خصوصاً در حق مردم ایران روا داشته، نیازی به توضیح ندارد.

مرگ بر آمریکا را خدا دوست دارد!

لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ 

یعنی خدا فقط در حق کسی که مظلوم واقع شده دوست دارد که صدایش به اعتراض و اهانت بلند شود. روشن است که ما از جانب آمریکا مورد ستم واقع شده ایم، لذا خدا بد دهنی را در حق آمریکا دوست دارد!

این یعنی خداوند ظلم ستیزی و ذلت ناپذیری را دوست دارد و اجازه می دهد که در برابر ظلم حتی صدا را به به نشانه ی اعتراض بلند کرد.

 

علاوه بر اینها آیاتی از قرآن تأکید می کند که «مرگ بر آمریکا» در حد یک شعار نیست! بلکه مسلمانان باید آمادگی داشته باشند که این شعار را با «جنگ و جهاد» محقّق و عملی کنند:

وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (بقره 190 )

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ ( 193 )

الَّذِینَ آمَنُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاء الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا (نساء 76)

قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه  29)

 

با این حال ناگفته نماند که دین اسلام حساب "فحش" و بد دهانی را از "ابراز دشمنی" جدا می داند و "مرگ بر آمریکا" چیزی فراتر از این نیست!

  • مهدی جهانشاهی
۱۸
تیر

رهبر انقلاب در این ایام بارها تکرار کرده اند که مردم ایران نباید دشمنی هایشان را با آمریکا فراموش کنند و اگر اینطور بشود ملت ایران تنبیه خواهد شد و از طرف خدا سیلی خواهد خورد.

رهبر انقلاب نیز علّت این دشمنی ها را بارها بیان کردند (از جمله در همین سخنرانی اخیر در جمع فرهنگیان و معلّمان). ما نیز به نوبه خود برخی از جنبه های این دشمنی را تکرار می کنیم.

چرا می گوییم که آمریکا دشمن ماست؟ چرا او باید با ما دشمن باشد؟ مگر ما چه ضرری برای او داریم که دیگر کشورها ندارند؟

  • او مستکبر است و ما استکبار ستیز! مانع او هستیم که هر غلطی می خواهد بکند. نمی گذاریم غارت کند،  نمی گذاریم حقوق ملتها را زیر پا بگذارد، نمی گذاریم خون مستضعفان را توی شیشه بکند! نمی گذاریم با سوء استفاده از ملتهای ضعیف چاق و فربه شود.
  • مستکبر با همه سر جنگ دارد (دیدید که چطور در کشورهای مختلف اسلامی خون مردم را در شیشه کردند: میانمار، مصر، عراق، افغانستان، پاکستان، لبنان، فلسطین، سوریه، یمن و بسیاری از کشورهای دیگر که حتی دولت آنها با آمریکا دوست بود!)، مستکبر مخصوصاً با کسی دشمن است که در مقابل او بایستد و نگذارد او به اهدافش برسد! یعنی: ایران (خوب می شود فهمید که اگر آمریکا دستش به ما برسد بدتر از میانمار را سرمان می آورد...!)
  • او ایده ی انسان محوری خود را (که همان اومانیسم است) تنها ایده موفق می داند، لذا نمی خواهد ایده ی دومی به موفقیت برسد. نمی خواهد مردم دنیا بفهمند که دین می تواند کارآمد باشد. نمی خواهد کسی ببیند که سیاست در خدمت دین در آمده است. نمی خواهد مردم از حاکمیت خدا بر مردم تصوّری داشته باشند! (تحریمهای حقوق بشریمعنایش همیناست! یعنی او از اسلام ما ناراحت است!.
  • او که اجتماع خود را بر اساس موازین حیوانی مدیریت می کند، نخواهد توانست این مسیر را ادامه دهد و برای مدت طولانی ملّت خود را از فطرت انسانی دور نگه دارد. لذا هزاران هزینه می کند تا بتواند ایده ی خود را کارآمد نشان دهد و مردم خود را بنا بر ایده ی خودش، مدیریت کند. تمام ابزار هنر و تبلیغات و سکس و جلوه های دنیوی را در خدمت این هدف گرفته است. لذا تمام ترس او این است که مردم او از جهان بینی او دلسرد شوند و به جهان بینی الهی روی آورند.
  • او حامی حقوق انسان است به تعریف شیطان و ما حامی حقوق انسانیم به تعریف خدا، لذا در نظر هر یک از ما دیگری متهم است!

در حقیقت ما هستیم که به او حمله کرده ایم و داریم به صورت نرم و خزنده، مردم او را از چنگش بیرون می آوریم. ما اثبات کرده ایم که می شود بنده ی خدا بود، نه بنده ی نفس. ما اثبات کرده ایم که قدرت شیطان پوشالی و عنکبوتی است و می شود به زورگویان دنیا باج نداد. و این ما هستیم که اثبات کرده ایم می شود از خدا کمک گرفت، به جای اینکه جیره خوار شیطان بود...

کشورها و ملتهای دیگری هم دارند این را از ما یاد می گیرند و این است که برای آمریکا خطرناک است!

در یک جمله:

چرا آمریکا با ایران اسلامی دشمن است؟

به همان دلیل که در طول تاریخ ظالمان و غارت گران با انبیاء و مردان الهی دشمنی می کردند! چیز جدیدی نیست! یک سنت است...

  • مهدی جهانشاهی
۱۸
تیر
  • چرا اینقدر رئیس جمهور عوض می شود ولی وضعیت ما هیچ بهبودی پیدا نمی کند؟ حتماً دستی پشت پرده است! دستی فراتر از دست رئیس جمهور! احمدی نژاد هم خواست آنها را لو بدهد ولی او را کله پا کردند!

: چندان هم دستها پنهان نیستند، چرا اصرار داری دنبال دستهای پنهان بگردی؟! وقتی رئیس جمهورهای قبلی مثل احمدی نژاد با کسی شاخ به شاخ نشدند نشانه ی چیست؟

اصلاً می دانی چند نفر از رئیس جمهورهایی که با رأی ما سر کار آمدند تابع نظام سرمایه داری بودند؟ اصلاً می دانی نظام سرمایه داری یعنی چه؟! یعنی همان که تو اسمش را می گذاری «دست های پشت پرده»! می گویند باید عده ای را غول کرد و از جهت اقتصادی چاق کرد تا اقتصاد مملکت را پیشرفت دهند!

اگر یادت باشد رهبر بزرگوار هم از این اخلاق احمدی نژاد تعریف کرد که به فکر مردم تنگ دست بود، کنایه به رئیس جمهورهای قبلی که تابع نظام سرمایه داری بودند...

حالا من نمی دانم چرا مردم دوباره بعد از احمدی نژاد به این تفکّر رأی دادند؟!

  • من که اصلاً رأی ندادم، من مقصّر نیستم! ما هروقت به «علی» رأی دادیم، «معاویه» از آب در آمد!

اتفاقاً تقصیر تو بیشتر است. وقتی رأی نمی دهی یعنی با دست خودت امضا می کنی که «هرچه سر مملکت من می آید، بیاید و برای من مهم نیست».

این که می گویی به علی رأی دادم، اگر منظورت آن دو نفر عمامه به سر بود که شانزده سال کارگردان جامعه بودند، باید به تو بگویم که عقل جناب عالی در چشمانت خلاصه شده. کمی به حرفها و شعارهای آن سید توجه می کردی، کمی به عملکرد اولیه ی آن شیخ پیر و بچه هایش توجه می کردی، حساب کار دستت می آمد و دوباره به آنها رأی نمی دادی.

اینقدری هم سخت نیست! کمی به نتیجه ی مذاکراتی که روحانی و ظریف در زمان خاتمی در همین موضوع هسته ای داشتند توجه می کردی، می فهمیدی که کلید حلّ مشکلات تو دست اینها نیست!

  • اما به احمدی نژاد هم که مردمی و ساده زیست بود، رأی دادیم، آخر خراب از آب در آمد!

منظورت احمدی نژاد اوّل است یا احمدی نژاد آخر که همه ی دور و بری های خودش را هم از خودش دور کرد! خراب شدن احمدی نژاد چه ربطی دارد که ایده و تفکّر او که با آن ایده کار را شروع کرد، ایده ای غلط و خراب باشد؟

  • مهدی جهانشاهی
۰۹
تیر

عمده نشانه هایی که برای ظهور ذکر می شود- مانند انواع فسادها- علائم غیر قطعی و علائمی هستند که معلوم نیست چقدر نزدیک به زمان ظهور باشند. چند نشانه ای که در روایات به عنوان علائم قطعی ظهور ذکر شده اند آنهایی هستند که با زمانه ی ظهور فاصله ی چندانی هم ندارند.

در بین این نشانه های قطعی، چند نشانه از جنس خروج و قیام به چشم می خورد!

خروج سید خراسانی

خروج سید یمانی

و خروج سید حسنی و کشته شدن او.

ابو بصیر از امام باقر علیه السّلام نقل نموده‏: ... خروج‏ سفیانىّ و یمانىّ و خراسانىّ‏ در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد با نظام و ترتیبى همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده هر یک از پى دیگرى؛ و جنگ قدرت و هیبت از هر سوى فراگیر شود، واى بر کسى که با آنان دشمنى و ستیز کند؛ در میان پرچمها راهنماتر از پرچم یمانىّ نباشد که آن پرچم هدایت است زیرا دعوت به صاحب شما مى‏کند، و هنگامى که یمانىّ خروج کند خرید و فروش سلاح براى مردم و هر مسلمانى ممنوع است و چون یمانىّ خروج کرد به سوى او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است، هیچ مسلمانى را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید، پس هر کس چنین کند او از اهل آتش است، زیرا او به سوى حقّ و راه مستقیم فرا مى‏خواند. (الغیبة نعمانی ص256)

در روایت دیگر:

ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام : اى ابا محمّد همانا پیشاپیش این امر پنج نشانه است: نخستین آنها آوازى است در ماه رمضان، و خروج سفیانىّ و خروج خراسانى‏، و کشته شدن نفس زکیّه و فرو رفتن زمین در دشت‏

در روایت دیگر از یعقوب [بن‏] السّرّاج گوید:

به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: فرج شیعیان شما کى خواهد بود؟ فرمود: هنگامى که بنی عبّاس به اختلاف دچار شوند و اساس حکومتشان سست گردد و در ایشان کسى طمع ورزد که هرگز طمع و خیال آن را نمى‏داشته ... و سفیانى ظهور کند، و یمانىّ پدیدار گردد، و حسنى‏ به جنبش خیزد...

در روایت دیگر که به خود ما بیشتر قابل تطبیق است، آمده:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: کَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلَا یُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا یَقْبَلُونَهُ حَتَّى یَقُومُوا وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِکُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ.

امام باقر علیه السلام گویند: گویا می بینم قومی را که از جانب مشرق خروج کرده اند، حقشان را طلب می کنند و به آنها داده نمی شود، دوباره حق را طلب می کنند و به آنها داده نمی شود. وقتی چنین می بینند اسلحه بر گردن گذارند (=آماده ی حمله شوند؟) حق را به آنها تسلیم می کنند، ولی آنها حق را نمی پذیرند تا اینکه قیام می کنند، و پرچم را فقط به صاحب این امر واگذار می کنند. کشته های آنان شهیدانند. من اگر این زمان را درک کنم حقیقتاً جان خود را برای یاری صاحب الأمر علیه السلام حفظ می کنم.

این چه پیامی برای شما دارد؟

 

اولاً: می توان گفت: آقا، زمانی می آیند که مردم بفهمند برای رسیدن به ظهور باید آستین بالا بزنند و خودشان برای کنار زدن ظلم و مبارزه با طاغوت پیش دستی کنند. این قیامها هستند که چراغ سبز ظهور هستند و نشان رشد فکری و آمادگی برای پذیرش امام عادل هستند.

البته شاخصه ی این قیامها و جهت گیری آنها برای دعوت از امام زمان است! دعوتی از جنس قیام! هدف هم این است که کار را شروع کنند تا امام زمان ادامه ی آن را به دست بگیرد. اینها داعی به جانب اهل بیت هستند و با این دعوت است که امام زمان منت نهاده قبول دعوت می کنند...

ثانیاً: این نشان می دهد که مسلمانان نه تنها حق قیام و تشکیل حکومت اسلامی دارند، بلکه بر ایشان این یک وظیفه است! (این جواب خوبی برای مخالفین ولایت فقیه است. اگر قیام و تشکیل حکومت اشکال دارد، پس این سادات به چه مجوّزی قیام می کنند؟)

این است که چندی از علائم قطعی ظهور از جنس قیام و حق طلبی است.

  • مهدی جهانشاهی
۰۹
تیر

باعث افتخار ما ایرانیان است که این آیه ی شریفه به قوم ما تفسیر شده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ.

ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دینش خارج شود [به خدا ضرری نمی زند]، خداوند [به جای شما] قومی را خواهد آورد که خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند، بر مؤمنین مهربان و خاضع، و در برابر کافران سرسخت و استوار اند، در راه خدا جهاد می کنند و از هیچ سرزنش کننده ای هراس ندارند. این فضل خداست که آن را به هرکس بخواهد می بخشد...

در تفسیر جوامع الجامع ج1 ص509 در ذیل این آیه آمده: وقیل : هم أهل الفرس وأن رسول الله ضرب بیده على عاتق سلمان فقال : هذا وذووه.

بنا بر قولی، اینها [که در آیه به آنها اشاره شده] فارسی زبانان هستند. رسول خدا بر شانه ی سلمان فارسی زد و فرمود: این مرد و قوم او همان کسانی هستند که آیه در وصف آنهاست.

البته از مجموع آیات و روایات می توان برداشت کرد که این یک سنّت جاری الهی است که گروهی برای مدتی مشمول فضل خدا [که در آیه آمده] می شوند و محبوب خدا قرار می گیرند و سپس از خود سستی نشان می دهند و رو به سردی می گرایند، خدا هم قوم قبلی را تنبیه می کند و قوم بعدی را جایگذین می کند!

همین اصحاب پیامبر که خدا آنها را تهدید می کند: (... دیگران را جایگذین شما می کنیم!) کسانی هستند که پیش از این مورد ستایش آیات قرآن قرار گرفته بودند و همین اوصاف در حقّشان آمده بود:

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ.

محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى در حالی که همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است...

آیه ی قبلی در مورد اصحاب امیر المؤمنین و یاران امام زمان نیز تفسیر شده است.

اینها همه نشان می دهد که هر قومی تا زمانی که بر این آرمانها ثابت قدم هستند، برگزیده ی خدا و مورد عنایت او هستند.

بارزترین ویژگی این اقوام که محبوب خدا می شوند چیست؟ خدا چه توقعی از «قوم برتر» دارد؟

آنچه که در هر دو آیه آمده: دوستی با دوستان خدا و دشمنی و سرسختی در برابر دشمنان خدا است.

قوم ما اگر-  به مقتضای روایت فوق- مورد تأیید خدا قرار گرفتند به خاطر سر سختی آنها در جنگ هشت ساله و دشمن شناسی آنها و به خاطر شعار «مرگ بر آمریکا» است که از عمق وجودشان بر می آید.

نکند شیطان (که شیطان بزرگ همان آمریکاست) در لباس دوست خود را بزک کند و حالا که با او داریم مذاکره می کنیم، ماهیت خبیث او را نادیده بگیریم و دشمنی ها را فراموش کنیم! اگر اینطور بشود مبتلی به عاقبت همان آیه می شویم که: (خدا ما را می برد و بهتر از ما را می آورد!). همان سخنی که رهبر انقلاب فرمودند: «اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد.»

  • مهدی جهانشاهی