بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بازتاب اعمال بد» ثبت شده است

۱۳
دی

دو نفر هستند که هر کدام به یک معنا همه کاره ی مشکلات آنها هستند، با این حال ذره ای از تقصیر را به گردن نگرفته اند!

اولی خداست!

خودش گفته که همه ی مشکلات از طرف خود اوست (نساء 78)؛ اصلاً در مقابل او همه، هیچ کاره اند![1]

با این حال در قرآنش، هیچ جا از مردم عذر خواهی نکرده؛ هیچ جا برایشان دل نسوزانده! به جای اینکه بگوید: ببخشید که دنیا را اینقدر با مرارت و تلخی آفریدم! گفته است: فلان قوم فلان اشتباه را کردند، فلان بلا و گرفتاری را سرشان آوردم! (اعراف 96) فلان گروه به خاطر فلان خطایشان گرفتار عذاب من شدند (نوح 25)؛

یا مثلاً گفته: فلان کار را بکنید تا از عذاب من ایمن باشید! (انفال 33)

 

نفر دوم شیطان است!

وقتی از درگاه الهی رانده شد، تقصیر را گردن خود خدا انداخت و گفت: خدایا تو مرا گمراه کردی! (حجر 39)

و وقتی انسان ها را روانه ی دوزخ کرد؛ به آنها پشت کرد و گفت: تقصیر خودتان بود! می خواستید به حرف من گوش ندهید! (ابراهیم 22)

این شیطان بزرگ را ببینید!

آنقدر وقیح است که خودش به ما لیست نشان می دهد و می گوید: به اینها رأی بدهید!

حالا که امورات اجرایی و تصمیم سازی کشور را به دست گرفته اند، حالا همان دشمن می گوید: این چه مملکتی است که دارید؟! بریزید بیرون و اعتراض کنید...!

فرقی ندارد! حرف خدا درست باشد یا حرف شیطان، به هر حال هر دوی آنها انگشت اتهام را به سمت خود ما دراز کرده اند؛

خدا می گوید: اگر فلان گناه را نمی کردید، اگر شاکر نعمت ها بودید، امروز وضع بهتری داشتید...

شیطان هم می گوید: مجبورتان نکرده بودم! خودتان گوش دادن به حرف ماهواره را انتخاب کردید..

از ماست که بر ماست...

 

[1] معنای همان ذکر معروف: لا حول و لا قوة إلا بالله

  • مهدی جهانشاهی
۱۹
مهر

از چهره اش حدس زدم باید آدم قرقرویی باشد. منتظر بودم شروع کند، اوّلین بوق را که به عابر پیاده زد شروع شد... «ببین چه مملکتی داریم! یارو چشمش کوره نمی بینه داره ماشین میاد».

ترجیح دادم ساکت باشیم و چیزی نگویم. استارتش خورده بود، قطع نکرد... «به نظر شما چرا من باید شب تا صبح بدوم، آخر هم هشتم گروی نهم باشد، اما مسؤولین مملکت سرمایه ی ما را بالا بکشند و یک لیوان آب هم رویش! این عدالت است؟! چرا رهبر جلوی اینها را نمی گیرد؟ اصلاً چرا خدا ما را از دست اینها خلاص نمی کند؟!».

ناجور رانندگی می کرد، خیلی ناجور! می خواستم زبان باز کنم و به او بگویم: با وجود امثال شماها مملکت بهتر از این که نمی شود! آن مسؤول پشت میز هم یکی مثل تو که البته دستش به جایی رسیده. به هر حال وقت آن بود که پیاده شوم. کرایه را دادم و منتظر ماندم بقیه اش را بدهد، اما نداد! گفتم آقا بقیه اش را فراموش کردید؟ جوابم را با تندی داد: خوب بود سوارت نمی کردم تا در سرما بمانی؟ اعصاب ندارم! دست خالی دارم خانه می روم...

پایش را روی گاز گذاشت و همین که داشت می رفت گفت: این همه شما آخوندها بالا کشیدید، یک کم هم ما!

اینجا هم چیزی نمی توانستم بگویم. اما کاش دستم به او می رسید تا از او بپرسم: نفرین های چند نفر مثل من پشت سر توست؟ من که راهی ندارم حقم را از تو پس بگیرم، اما خدا که هست! با این وجود توقع داری از زندگی ات روی خوشی ببینی؟! معلوم است که بدبختی ها دنبالت کرده اند! طرف حسابت خداست! روی سخنش با توست: بچرخ تا بچرخیم!

  • مهدی جهانشاهی