بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۰
آذر

 

اجدد له فی صبیحه یومی هذا ... عهداً و عقداً و بیعةً له فی رقبتی

حتماً شما هم با مولایتان عهدی دارید. هر روز صبح هم این عهد و پیمان را تجدید می کنید.

اما از مفاد این عهد چه می دانید؟ سفید امضا چه قولی به امامتان داده اید و از آن بی خبرید!؟ نکند این عهد مسؤولیتی به دوشتان نهاده و شما نسبت به آن بی تفاوتید...!

اصلاً چرا عهد؟! بهتر نبود مثلاً به جای آن، دعا برای تعجیل فرج می کردیم؟ (در حالی که در برخی ادعیه به همین عهد بسنده شده است و سخنی از تعجیل فرج به میان نیامده است!)

 

این عهد چه اهمیتی دارد که هر روز باید آن را تجدید کرد و از سر گرفت! این چه عهدی است که تا روز آخر عمر نباید آن را فراموش کنیم؟ اصلاً این عهد و پیمان چه تأثیری در زندگی ما داشته  و زندگی ما بر اثر آن چه تغییراتی کرده است؟

 

مسأله از شدت روشنی مخفی مانده است! معلوم است دست بیعت را وقتی دراز می کنند که قرار عملیات و کاری بزرگ در میان باشد. بیعت را برای تضمین یاری می گیرند. این بیعت را از چه کسی می گیرند؟ از هر کسی که منتظر است و توقع دارد. از هر کسی که دعایش این است: اللهم عجل لولیّک الفرج. دعای فرج کردی؟ برای نزدیک شدن به فرج کاری هم کرده ای؟ حاضری خرجش را هم بپردازی؟ خرجش این است که آستین یاری بالا بزنی!

خجالت نکش! اگر قصد داری برای فرج گامی برداری و کمکی بکنی، از دعای فرج خجالت نکش! این دعا مخصوص خود توست!

از دعای عهد شروع می کنیم تا ببینیم این چه عهدی است و چه رابطه ای با نصرت و یاری دارد؟

در دعای عهد همین عهد و پیمان محور قرار گرفته و این دعا به این نام نامیده شده. در این دعا (شبیه زیارت صحرگاه امام زمان) پس از یاد خدا و صلوات بر امام زمان مستقیماً وارد آن عهد می شویم و بلافاصله برای توفیق نصرت امام زمان دعا می کنیم و حتی دعا می کنیم که اگر قبل از ظهور امام زمان از دنیا رفتیم، خدا ما را زنده کند تا به این عهد خود وفا کنیم و امام قائم را یاری کنیم! بعد از این است که در این دعا به خود حق می دهیم برای تعجیل فرج دعا کنیم و آن را عاجزانه از خدا طلب کنیم.

حالا سری به زیارت آل یاسین می زنیم.

در زیارت آل یاسین اصلاً نه فقره ای در راستای دعای تعجیل فرج وجود دارد و نه صراحتاً یادی از این عهد شده. تنها چیزی که وجود دارد (پس از شهادتها و عرضه ی دین به محضر امام عصر)، در آن جملات اخیر زیارت، فقط اعلام آمادگی برای یاری امام زمان است (و نصرتی معدّة لکم). این هم اهمیت این نصرت و یاری را می رساند. در دعای پس از زیارت البته هم یادی از عهد و میثاق شده و هم چند بار بر نصرت و یاری امام عصر تأکید شده است.

 

اگر برایتان مهم بود سری هم به دعای سرداب بزنید؛ آنجا این عهد را خودمانی تر توضیح داده اند؛

ُوَ عَهْدِی إِلَیْکَ ومِیثَاقِی لَدَیْکَ إِذْ أَنْتَ نِظَامُ الدِّینِ ویَعْسُوبُ الْمُتَّقِینَ وعِزُّ الْمُوَحِّدِینَ وبِذَلِکَ أَمَرَنِی رَبُّ الْعَالَمِینَ فَلَوْ تَطَاوَلَتِ الدُّهُورُ وتَمَادَتِ الأَعْمَارُ [ الأَعْصَارُ ] لَمْ أَزْدَدْ فِیکَ إِلا یَقِینا ولَکَ إِلا حُبّا وعَلَیْکَ إِلا مُتَّکَلا ومُعْتَمَدا [ تَوَکُّلا واعْتِمَادا ] ولِظُهُورِکَ إِلا مُتَوَقَّعا ومُنْتَظَرا [ تَوَقُّعا وانْتِظَارا ] ولِجِهَادِی بَیْنَ یَدَیْکَ مُتَرَقَّبا [ إِلا تَرَقُّبا ] فَأَبْذُلُ نَفْسِی ومَالِی ووَلَدِی وأَهْلِی وجَمِیعَ مَا خَوَّلَنِی رَبِّی بَیْنَ یَدَیْکَ والتَّصَرُّفَ بَیْنَ أَمْرِکَ ونَهْیِکَ مَوْلایَ فَإِنْ أَدْرَکْتُ أَیَّامَکَ الزَّاهِرَةَ ...

 

کمی بی پرده تر سخن بگویم.

مراد از «عهدی» که مورد توقع امام زمان است و امام زمان (عج) آن را پازل گمشده ی ظهور معرفی کرده اند، چیست؟! فرمودند:

ولو أنّ أشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا...

 

حالا ببین امام تو، خود چگونه به وعده و عهدش پایبند است! همین هم کار دستش داد:

یک روز قبل از بیرون آمدنم از کوفه، نظرى به پشت کوفه انداختم آن قدر جمعیت آنجا جمع شده بودند که تاکنون چشمانم جمعیتى بیش از آنها را در یک جا ندیده بود، در موردشان پرس‏وجو کردم، گفتند: گرد آمده‏اند تا از آنان سان دیده شود و بعد به سوى حسین فرستاده شوند. از این رو از شما مى‏خواهم اگر براى شما ممکن است به اندازه یک وجب هم به طرفشان نروى! اگر صلاح مى‏دانى جایى برو که خداوند در آنجا شما را محفوظ نگه دارد تا بدین وسیله قدرى درنگ کنى و ببینى نظرت چه مى‏شود. و برایت روشن شود که چه باید بکنى؟ بیایید شما را در پناه کوهمان که [أجأ] نامیده مى‏شود قرار مى‏دهم و خودم مى‏آیم و شما را به آن روستا مى‏رسانم. حسین [علیه السّلام‏] فرمود: خدا به تو و قومت جزاى خیر بدهد! بین ما و این قوم‏ قراریست که با توجه به آن، بازگشت برایمان دشوار است. (وقعة الطف 175)

 

راستی شما برای یاری امام زمان گامی برداشته اید؟ آیا مثلاً تیر و گلوله ای با این هدف برای روز مبادا مهیا کرده اید؟

قال أبو عبد الله ( علیه السلام ) : لیعدن أحدکم لخروج القائم ولو سهما فإن الله تعالى إذا علم ذلک من نیته رجوت لأن ینسئ فی عمره حتى یدرکه فیکون من أعوانه وأنصاره.

نمونه ای از یک یار که یاری دغدغه ی او بود:

عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْوَاسِطِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع أَصْلَحَکَ اللَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَرَکْنَا أَسْوَاقَنَا انْتِظَاراً لِهَذَا الْأَمْرِ حَتَّى أَوْشَکَ الرَّجُلُ مِنَّا یَسْأَلُ فِی یَدَیْهِ فَقَالَ یَا عَبْدَ الْحَمِیدِ أَ تَرَى مَنْ حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ لَا یَجْعَلُ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً بَلَى وَ اللَّهِ لَیَجْعَلَنَّ اللَّهُ لَهُ مَخْرَجاً رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَیْنَا رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا قَالَ فَقُلْتُ فَإِنْ مِتُّ قَبْلَ أَنْ أُدْرِکَ الْقَائِمَ فَقَالَ الْقَائِلُ مِنْکُمْ إِنْ أَدْرَکْتُ‏ الْقَائِمَ‏ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ نَصَرْتُهُ کَالْمُقَارِعِ مَعَهُ بِسَیْفِهِ وَ الشَّهِیدُ مَعَهُ لَهُ شَهَادَتَان‏.

توقعی که از مسلمانان می رود همین است: اعلام آمادگی برای یاری اهل بیت:

عن الفضیل بن یسار عن أبی جعفر ع قال‏ انظر إلى الناس یطوفون حول الکعبة، فقال: هکذا کانوا یطوفون فی الجاهلیة، إنما أمروا أن یطوفوا ثم ینفروا إلینا- فیعلمونا ولایتهم‏، و یعرضون علینا نصرتهم- ثم قرأ هذه الآیة «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ‏» فقال: آل محمد آل محمد، ثم قال: إلینا إلینا.

امام زمان وقتی که می آیند بیعت هیچ کس به گردن ایشان نیست؛ بلکه پیش از آمدنشان از همه ی شیعیان و دوستان خود بیعتی در اختیار دارند و همین عهد و پیمان است که چراغ سبزی است به امام زمان، برای حضور و ظهور. یک عهد یاری که به امام قائم تضمین می دهد با همراهی یارانش مسؤولیت خود را به اتمام رساند و نیمه راه تنها نماند.

امروز و این ساعات خوب وقتی است برای شروع یک پیمان واقعی؛ پیمانی که مسیر زندگی ما را عوض کند و به زحمت های یک شیعه ی امام زمان جهت دهد. مناسبت آن هم شروع ولایت امام عصر! مبارکتان باشد...

  • مهدی جهانشاهی
۲۷
آذر

دانلود و مشاهده مجموعه بروشورهای خورشید آسمان

کاملترین مجموعه تهیه شده با موضوع ولایت فقیه

کلیات:

شماره 1

شماره 2

شماره 3

شماره 4

شماره 5

چند نمونه از بیانات علمای سابق قائل به ولایت فقیه:

شماره 6

شماره 7

شماره 8

شماره 9

شماره 10

شماره 11

شماره 12

شبهات ولایت فقیه:

شماره 13

شماره 14

شماره 15

شماره 16

علمایی که ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند:

شماره 17

شماره 18

شماره 19

شماره 20

بررسی نظریات دیگر:

شماره 21

شماره 22

شماره 23

شماره 24

وظایف رهبری:

شماره 25

ولایت فقیه و مصونیت از خطا:

شماره 26

شماره 27

انتقاد از رهبری:

شماره 28

علمیت امام خامنه ای در نگاه فقها:

شماره 29

شماره 30

شماره 31

شماره 32

شماره 33

شماره 34

چگونه ولایت مدار باشیم؟

شماره 35

شماره 36

شماره 37

علمای ربانی، الگوی ولایت مداری:

شماره 38

شماره 39

شماره 40

شماره 41

شماره 42

شماره 43

شماره 44

شماره 45

شماره 46

شماره 47

  • مهدی جهانشاهی
۲۲
آذر

سختی ها برای خودشان عالمی دارند و هر مدل از آنها طعنه به گونه های دیگر می زند! هر کدام هم رفتار خاص خود را می طلبد و اگر برخوردی که با یکی باید صورت پذیرد اشتباهاً با دیگری انجام شود به جای اینکه رام شود رَم می کند و وحشی می شود. در حالی که اگر به درستی با آنها برخورد شود به آسایش منتهی می شوند و وقتی رفتند برکاتشان برای ما به جا می ماند.

آنقدر هم متنوع هستند که نگو و نپرس!

 حالا اینجا با «سختی های منبّه و مذکِّر» کار داریم و می خواهیم ببینیم چطور باید با آن برخورد کرد تا زیاد بر ما سخت نگیرد و از سرمان رد شود.

این سختی ها اینقدر مهم هستند که به خاطرشان طراحی دنیا به هم خورد و به این شکل در آمد:

و خداوند گوشه ای از لذات را به آنها نشان داد تا از این ذره به عظمت لذتهای خالصی که در انتظار آنها است پی ببرند، لذتهایی که ذره ای سختی با آن مشوب نیست و آن همان بهشت است؛ و ذره ای از رنجها و دردها را به آنان عرضه کرد تا از آن به دردهای بدون راحتی که در انتظارشان هست پی ببرند، و آن همان جهنم است؛ و بهمین جهت است که می بینید نعمتهای دنیا با رنجهای آن مخلوط است و شادی های آن با غمهای آن مشوب است. (بحارالأنوار 5/316 حدیث از امیر المؤمنین علیه السلام)

یعنی خدا در این دنیا اینهمه سختی و راحتی را در هم آمیخت و مخلوط کرد فقط برای یک چیز و آن: جلب توجه و تنبّه نسبت به سختی ها و خوشی های خالصی که در آخرت در انتظار ماست. یعنی این سختی ها ذره بینی هستند که عذابهای واقعی آخرت را نشان می دهد. یعنی این خوشی ها محرّک و هُل دهنده ی ما هستند به سمت آن لذتهای واقعی و بی بدیل.

جرئیل بر پیامبر خدا (ص) نازل شد و فرمود :

یا محمّد الحقّ یقرئک السلام و یقول لک : إنی أوحیت إلی الدنیا أن تمرّی و تکدّری و تضیّقی و تشدّدی علی أولیائی حتی یحبّوا لقائی، و تیسّری و تسهّلی و تطیّبی لأعدائی حتی یبغضوا لقائی فإنّی جعلت الدنیا سجناً لأولیائی و جنّة لأعدائی[1].

ببینید چطور خداوند برنامه ریزی می کند تا ما را به یاد آن چیزهایی بیندازد که با زبان خوش خودمان به فکر آنها نیستیم:

قال النبی صلى الله علیه وآله: لولا ثلاثة فی ابن آدم ما طأطأ رأسه شئ: المرض و الموت و الفقر، و کلهن فیه و إنّه لمعهن لوثاب.

این در زندگی هر مؤمنی یک داروی حیاتی است که هر چند مدّت یک بار سر وقت باید به خورد او داده شود:

عن محمد بن مسلم قال : سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: المؤمن لا یمضی علیه أربعون لیلة إلا عرض له أمر یحزنه یذکر به.

اما متأسفانه بسیاری از مردم به جای اینکه بر اثر این مشکلات سرشان به سنگ بخورد و بیدار شوند، بالعکس، درگیر مشکلات می شوند و کلاً فراموش می کنند که این مشکلات چه چیزی را دارد به آنها نشان می دهد! مثل کسی که هرچه بیشتر صدایش می کنی و از خطری او را بر حذر می داری، بیشتر شاکی می شود که: با چه کسی کار داری؟ چرا داری سر و صدا می کنی؟! دائم خدا با زبان مشکلات صدایشان می زند و تذکرّشان می دهد، اما آنها زبان مشکلات را نمی فهمند و هیچ به روی خود نمی آورند، لذا هر روز با نزول بلایای جدیدتری مواجه می شوند که سعی می کنند آنها را به هوشیاری بکشانند و قیامت عظمی را مقابل دیدگان آنها بیاورد...!

*****

آن سوی داستان یک قیامت صغری هم در کار است که گرچه ما متوجه آن نباشیم اما او دائماً دارد خودنمایی می کند!

این قیامت نیز برای خود منبّهاتی دارد و برای رسیدن به آن، جامعه ی اسلامی باید سختی های طاقت فرسایی را به جان بخرد!

این قیامت صغری همان قیام صاحب الأمر و ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که خداوند برای استقبال از آن سختی های متنوّعی مقرّر فرموده تا شیعیان کاملاً آماده شوند.

جلوه ای از این سختی ها که بر شیعیان تحمیل می شود در این روایت آمده:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ سَمِعَهُ یَقُولُ لَا تَزَالُونَ تَنْتَظِرُونَ حَتَّى تَکُونُوا کَالْمَعْزِ الْمَهُولَةِ الَّتِی لَا یُبَالِی الْجَازِرُ أَیْنَ یَضَعُ یَدَهُ مِنْهَا لَیْسَ لَکُمْ شَرَفٌ تُشَرِّفُونَهُ وَ لَا سَنَدٌ تُسْنِدُونَ إِلَیْهِ أُمُورَکُم‏.

ممکن است ما با اینهمه سختی هایی که متوجه ما می شود، نه تنها بیدار بشویم و به دنبال راه چاره واقعی برویم، بلکه از خود بی خود شویم و دست به کارهایی بزنیم که وضعیت را از این که هست بدتر کند!

کار غلط این است که مثلاً عَلم مبارزه را زمین بگذاریم و اعلام کنیم که از ادامه ی راه خسته شده ایم! اینطور که بشود قطعاً آینده ی بدی در انتظار ماست.

در مقابل، کار درست در قبال این سختی ها همان صبر و ایستادگی و انتظار و دعا برای فرج است.

وَ لَکِنْ إِذَا کَثُرَتِ الْحَاجَةُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْکَرَ فِی النَّاسِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَقَّعُوا أَمْرَ اللَّهِ صَبَاحاً وَ مَسَاءً.

کاش در این راه لا اقل از قوم بنی اسرائیل الگو می گرفتیم:

عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِی قُرَّةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى إِبْرَاهِیمَ أَنَّهُ سَیُولَدُ لَکَ فَقَالَ لِسَارَةَ فَقَالَتْ أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ «2» فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّهَا سَتَلِدُ وَ یُعَذَّبُ أَوْلَادُهَا أَرْبَعَمِائَةِ سَنَةٍ بِرَدِّهَا الْکَلَامَ عَلَیَّ. قَالَ‏ فَلَمَّا طَالَ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَذَابُ ضَجُّوا وَ بَکَوْا إِلَى اللَّهِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى وَ هَارُونَ یُخَلِّصُهُمْ مِنْ فِرْعَوْنَ فَحَطَّ عَنْهُمْ سَبْعِینَ وَ مِائَةَ سَنَةٍ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَکَذَا أَنْتُمْ لَوْ فَعَلْتُمْ لَفَرَّجَ اللَّهُ عَنَّا فَأَمَّا إِذْ لَمْ تَکُونُوا فَإِنَّ الْأَمْرَ یَنْتَهِی إِلَى مُنْتَهَاهُ.

این را امام حیّ و حاضر می گوید که: اگر شما شیعیان، دعا و زاری می کردید تا خداوند فرج را مؤجل کند، غربت ما اهل بیت هم به سر می آمد و گرفتار این همه درد و بلا نمی شدیم!

اما گزینه ی بهتر از این هم وجود دارد!

می شود کاری کرد که اصلاً خدا بلا را بر سر ما نازل نکند تا بخواهد ما را بیدار کند تا ما مجبور شویم دست به دعا بر داریم و از خدا برطرف شدن این بلاها را طلب کنیم!

کاری که از ما بر می آید چیست؟ چکار کنیم که بدون اینکه گرفتار آنهمه بلاها شویم، به دوران ظهور پا بگذاریم؟

سختی هایی که به عنوان مقدمه ی ظهور ذکر شده اند، هدف نیستند و برای رساندن شیعیان به آن نقطه هستند که احساس نیاز پیدا کنند. اما اگر شیعیان با ابزار عقل به درک این نیاز برسند دیگر چه نیازی به سختی ها هست؟

راه چاره این است که با زبان خوش دست به دعا برداریم و نیاز خودمان را نسبت به امام زمان به درگاه الهی ببریم. راه چاره این است که بدون اینکه از جانب بلایا زوری بر سر ما باشد، امام زمان را به خاطر خودش از خدا طلب کنیم! مگر حتماً باید کارد به استخوان برسد تا دست به دعا برداریم؟!

کارد به استخوان رسیدن برای این بود که مردم به استقبال امام زمان بروند و او را از خدا طلب کنند! شاید بتوانند وقتی که امام زمان آمد، قدر او را بدانند و با او همراهی کنند. اما چرا با زور!؟ چرا با زبان خوش خودمان به این نتیجه نمی رسیم که به امام زمان نیاز داریم و او مانند اکسیژن هوا برای ادامه ی زندگی معنوی ما ضروری است؟!

اتفاقاً کارد هم به استخوان رسید! مگر در طول تاریخ کم تکرار شده که شیعیان به اوج سختی رسیده اند؟ مگر داعش نیامد و همه را به تکاپو نینداخت؟ اما این سختی ها هم نتوانست ما را منتظر امام زمان گرداند. فُوت ماجرا را گم کرده ایم! به خطا رفته ایم! یادمان رفته که فرج و عافیت را باید از خدا خواست! دائم خدا می خواهد راه صحیح را به ما نشان بدهد، اما ما خودمان را داریم به راه دیگر می زنیم...

به خودتان نگاه کنید! آیا این احساس نیاز را در دلتان می بینید؟ آیا اهل دعای عاجزانه برای فرج هستید؟ اگر نیستید باید یک هشدار به شما بدهم! شما جزو نا امیدها هستید و نه جزو منتظرها! سختی ها به جای اینکه شما را منتظر کند، شما را از رده خارج کرده و کلاً آسایشی را که هدیه ی قیام امام زمان باشد، از خیال شما برده! اگر امید داشتید، طور دیگری برای فرج دعا می کردید؟ برای این دعا برنامه ریزی می کردید قبل از اینکه مصیبتهایی که عالم را فرا گرفته، دامن گیر شما شود!

این یعنی نا امیدی! گرچه به زبان نمی آوریم؛ اما سخن کردار ما این است که: امام زمان نشد، از یک راه دیگر کارمان را پیش می بریم!

الغیبة للشیخ الطوسی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ عَنْ فُرَاتِ بْنِ أَحْنَفَ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ ذَکَرَ الْقَائِمَ فَقَالَ لَیَغِیبَنَّ عَنْهُمْ حَتَّى یَقُولَ الْجَاهِلُ مَا لِلَّهِ فِی آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَةٌ.

انتظار و دعا در نقطه ی مقابل ناامیدی است، آنطور که در کلام امیر المؤمنین دستور داده شده:

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع انْتَظَرُوا الْفَرَجَ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ الله.

پس سعی کنید جزو نا امیدها نباشید! چون ناامیدها در آخر الزمان خیلی زیاد می شوند.

قَالَ الرِّضَا ع مَا أَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ انْتِظَارَ الْفَرَجِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ وَ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ فَعَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ إِنَّمَا یَجِی‏ءُ الْفَرَجُ عَلَى الْیَأْسِ فَقَدْ کَانَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ أَصْبَرَ مِنْکُمْ.

 

 

 

****** داستان ******

می گه: خیلی دوست داشتم امام زمانم رو زیارت کنم، خیلی توسل کردم، آخرین توسلم این بود که چهل جمعه برم مسجد جمکران به زائرای مسجد امام زمان «علیه السلام» آب بدم بلکه آقا بهم توفیق زیارتشون رو بدن.

نزدیک چهلمین جمعه بود، یک جمعه که مثل همیشه به زائران حضرت آب تعارف کردم، مشک آبم داشت تموم می شد آمدم از مسجد خارج بشم دیدم یک سید جلیل القدری وارد مسجد شد، گفتم بگذار یک لیوان آب هم به آقا سید تعارف کنم، آمدم جلو، گفتم: آقا سید آب میل دارید؟ آقا سید تشکر کرد، لیوان آب رو که دادم دستشون، یک نگاه به آب کردند و جمله ای فرمودند: اگر شیعیان ما به اندازه همین یک لیوان آب تشنه ما بودند ما ظهور می کردیم. 

نفهمیدم منظور آقا سید چیه؟ وقتی از او جدا شدم تازه فهمیدم، او جز مولایم نمی تواند باشد برگشتم هرچه گشتم او را ندیدم ...

 


[1]. بحار 81/194.

  • مهدی جهانشاهی
۲۲
آذر

خیلی از ما افتخار خودمان می دانیم که وقتی امام زمان آمدند برای یاری ایشان آستین بالا خواهیم زد و به یاری ایشان می شتابیم. اما هیچ فکر کرده اید که شاید یاری امام زمان شرایط و ضوابطی داشته باشد؟ مقام و جایگاه کمی نیست اینکه انسان یاری دهنده ی منجی آخر الزمان باشد برای آن کار بزرگ و تاریخ ساز. کار کمی نیست که انسان لیاقت پیدا کند در زمره ی گروهی در آید که آروزی هزاران ساله ی انبیا و اولیا را برآورده خواهند کرد و به هزار سال انتظار منتظران خاتمه ببخشد. این شخص قرار است با پاک ترین های یک تاریخ همراهی کند تا هدف از آفرینش را محقّق کند، این چنین فردی چنان جلالتی پیدا کرده که عزت اسلام و ذلت نهایی کفر به دست او و به واسطه ی او رقم بخورد! چطور ممکن است این توفیق را محوّل به شانس بدانیم و توقع داشته باشیم بدون آمادگی این مسؤولیت به ما سپرده شود!

اولاً روشن است که یاران مصلح باید مصلح باشند، چون یاران مصلح، جمع مصلحان حقیقی عالم هستند که قرار است پیشوای خود را برای اصلاح عالم یاری کنند. کسی که فقط به فکر خودش باشد مصلح نیست و نمی تواند یار مصلح باشد. چنین شخصی حتی منتظر مصلح هم نیست! چون کسی که دغدغه ی اصلاح نداشته باشد نمی تواند ادعا کند که منتظر مصلح حقیقی است و این انتظار بی ربط نسبت به اصلاح امور خواهد بود.

در مرحله ی بعد، این هم روشن است که یاران مصلح باید صالح باشند، و گرنه به جای اینکه اصلاح گر باشند، خود، نیازمند به اصلاح نفس خواهند بود.

آنچه که مهم است این است که بدانیم یاران مصلح چقدر باید صالح باشند؟ آیا ما در آن حدی از صلاح هستیم که لیاقت داشته باشیم در زمره ی یاران مصلح در آییم؟ شاید وقتی که بخواهیم در وارد این سپاه با شکوه شویم، آیه ای از قران سدّ راه ما شود و اجازه ی ورود به ما ندهد! کدام آیه؟ آن آیه ی شریفه که خداوند می فرماید: ما کنت متخذ المضلین عضداً. منِ خدا برای اهدافم از گمراهان استفاده نمی کنم، گمراهان را بازوی پیش برنده ی کارهای خود قرار نمی دهم و این اجازه را نمی دهم که چنین افتخاری به نام آنها ثبت شود!

یاران حضرت علی بارها تا لب مرز پیروزی پیش رفتند اما نتوانستند کار را به اتمام برسانند! زنجیرها دست و پا گیر آنها شده بود و توفیق پیدا نکردند که کار را یکسره کنند و امورات جامعه را به طور کامل به چنگ خویش در آوردند. با اینکه شمشیر به چند متری خیمه ی معاویه رسیده بود، اما عاقبت به آنجا ختم شد که به آن سردار تنها روی کردند و گفتند: یا حسن! بگذار راحت باشیم! از جنگ خسته ایم و از ادامه ی راه منصرف...

چرا این توفیق برایشان حاصل نشد که کار را یک سره کنند؟ چون لایق چنین افتخاری نبودند. چون در پیچ اوّل امتحانات زمین گیر شده بودند و مقام ولایت را جامع تفرقه های خود در نظر نگرفته بودند. امیر المؤمنین علیه السلام دائم از آنها گله می کرد که: از شما خسته شدم! کاش ده تا از شما را می دادم و یکی از یاران پا به کار معاویه را می گرفتم! کاش شما هم مانند آنها که در باطلشان متحد اند، در حقتان یک صدا و هم رأی بودید.

ما که دائم می گوییم: اهل کوفه نیستیم و با آنها فرق داریم! اما به هر حال اینجا عرصه ای دیگر است! اینجا گستره ی کار خیلی بزرگتر است و نباید خودمان را با مردم آن زمان مقایسه کنیم! چقدر باید صالح باشیم تا ما را به خیمه ی آن امام قائم عدالت گستر راه بدهند؟

در روایات آخر الزمان بر تمحیص و غربال شدن شیعیان تأکید شده. تمحیص یعنی چه؟ یعنی هر کسی که خرده شیشه ای دارد باید از گردونه خارج شود و فقط آنهایی بمانند که لایق این خیمه هستند! یعنی یاران آخر الزمانی اهل بیت باید به آن درجه از خلوص برسند که قابل باشند جهان به دست آنها پر از عدل و داد شود. یعنی باید آنقدر صالح باشند که از سرریز این پاکی بتوانند دیگران را هم پاک کنند.

امتحانها به شدت سخت می شود. ریزشها زیاد می شود. انسانهای خاکستری فدا می شوند تا طلاهای تمام عیار از بین آنها خودنمایی کنند.

راستی به خودت نگاه کن! چقدر طاقت داری داخل گردونه ی این قربال بمانی؟ امتحان های خاصی پیش رو داری! نکند در همان مرحله ی شروع مسابقه پا پس بزنی و کنار بکشی؟...

خودت را گول نزن! قدم اوّل واجبات و محرّمات است...

هستی؟!...

  • مهدی جهانشاهی
۲۲
آذر

جای تعجّب دارد که اصحاب ائمه از فلسفه ی غیبت سؤال می کردند! واقعاً عجیب است! یعنی آنها علّت این سلب توفیق را نمی دانستند که سؤال می کردند؟ یعنی نمی دیدند که هرچه به امام دوازدهم نزدیک تر می شود عمر ائمه کوتاه تر می شود و شیعیان در مقابل دشمنان، توفیق کمتری در حفظ جان امام داشتند!

  • مهدی جهانشاهی
۲۲
آذر

اتفاقی که در زمان هیچ یک از ائمه نیفتاد عمل به این شعار ابتدئی بود که خطاب به ائمه عرضه می داریم: إنی سلم لمن سالمکم. این ابتدائی ترین توقعی است که از هر اجتماعی می رود؛ اینکه با هم کنار بیایند و درگیر نباشند. یاران اهل بیت به این توفیق دست پیدا نکردند که حول یک محور گرد هم آیند. حتی امام حاضر نمی توانست جامع تفرقه های آنها باشد. به کوچکترین اختلاف سلیقه یا اختلاف نظری در مقابل هم موضع گیری می کردند و به شعله های تفرقه دامن می زدند. هر روز به بهانه ای جدید شاخه ای جدید به وجود می آمد و خط خود را از این رودخانه ی نوپا جدا می کرد.

"دوستی" یکی از آن امتحان های پیش پا افتاده بود که جامعه شیعه هیچگاه از پس آن بر نیامد! پول توانست جامع تفرقه های جبهه کفر باشد، اما ریسمان الهی، حبل الله ولایت نتوانست برای جبهه حق بهانه ی دوستی باشد. همه در زبان می گفتند: سلم لمن سالمکم؛ اما پای عمل که می رسید، خود خواهی ها و تعصّبها این اجازه را نمی داد.

امام معصوم باید غصه ی منحرفین و گمراهان را بخورد، کم است! غصه ی کمی یاران را بخورد، کم است! غصه ی ناسازگاری دوستان هم به آن اضافه شده است.

در زمان امیر المؤمنین (ع)، آن حضرت شکایت خود را از اطرافیان خود اینگونه اعلام می دارد:

وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِل‏....ِ اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی‏.

در زمان امام باقر (ع):

عَنْ سَدِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع إِنِّی تَرَکْتُ مَوَالِیَکَ مُخْتَلِفِینَ یَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ قَالَ فَقَالَ وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاکَ إِنَّمَا کُلِّفَ النَّاسُ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَ التَّسْلِیمَ لَهُمْ فِیمَا وَرَدَ عَلَیْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَیْهِمْ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ.

امام زمان (عج) نیز در یکی از توقیعاتشان فرموده اند:

وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا [وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ‏] عَلَى اجْتِمَاعِ الْقُلُوبِ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنا

همین خلل قرنها مایه ضعف شیعه و جاماندن او از اهداف بود تا اینکه صفحات تاریخ به زمانه ی ما رسید و در برهه ای از زمان، جهان لبخند شیعیان را به روی هم دید! آن اتفاقی که باید در زمان امام علی و امام حسین علیهما السلام می افتاد حالا امروز در نمایشگاه اربعین به وضوح قابل مشاهده است. مردمانی که زمینه های اختلاف بین آنها بسیار فراهم است، حالا با روی خوش از انسانهایی پذیرایی می کنند که نه از کشور آنها هستند و نه هم زبان انها و نه با رسوم و آداب و فرهنگ آنها! نه فقط انبوه حضور آنها را در کنار خود پذیرفته اند، بلکه از خانه و کاشانه و دارایی و خوراک و پوشاک و وقت و زمان خودشان خرج آنها می کنند. بالاتر از این، نفس خود را زیر پا می گذارند و خاضعانه افتخار می کنند که خادم زائرین امام حسین علیه السلام هستند!

اینها خوب فهمیده اند که امام حسین علیه السلام بهترین بهانه ی وحدت و همدلی استو برچسب "حسینی بودن" کافی است تا تمام اختلافات و تفاوتها نادیده گرفته شود. حتی از زائرینی که به آنها خدمت می کنند سؤال نمی کنند که شما دین و مذهبت چیست و اهل چه مشی و منشی هستی؟! اینها مدال افتخاری دارند که حقیقت «بأبی أنت و أمی و نفسی و مالی» را در عمل اثبات بکنند و از به زبان آوردن این شعار احساس خجالت نکنند! اینها در وسعت بی نهایت به این  شعار حقیقی دین جامه عمل پوشانده اند و این را قوی تر از شعائر نمادین مثل پرچم و عَلم و حسینیه و ... حفظ کرده اند.

مهم خود حسین است و هرکس زیر این پرچم است از خانواده ی ماست. اختلاف جغرافیایی، اختلاف گویشی، اختلاف سیاسی، اختلاف قبیله ای، و حتی اختلافات دینی ساخته ی مسلمین این خانواده ی بزرگ را از هم دور نمی کند و بهانه ی بی مهری نیست.

 امسال دیدم که خانمهای لبنانی نوشته هایی دقیقاً با همین مضمون به دوش انداخته بودند که روی آنها نوشته شده بود: حسین یجمعنا.

این مظهر بزرگترین مواسات و ایثار تاریخی است، یعنی نه تنها آنچه که من دارم دیگران هم باید داشته باشند، بلکه دیگران بر من و خانواده ی من مقدم اند و آنها باید داشته باشند، گرچه من نداشته باشم. هر روز هم این روحیه به جای اینکه به سردی گراید، دارد تقویت می شود و بر شور و شعور آن افزوده می شود.

باید هم همینطور باشد! حق هم همین است و اگر غیر از این باشد شیعیان برای ورود به دوران ظهور صلاحیت ندارند و نمی توانند یاران قابلی برای آن امام منتظر باشند.

یاران مهدی این روحیه را در اعلا درجه ی خود دارند در حدی که یکی از آنها رغبت می کند نیاز خود را از جیب برادر دینی اش تأمین کند و آن دیگری هم ناراحت نمی شود.

چه خوب می شود که ابعاد این مواسات تاریخی گسترده تر شود تا به آن نقطه ی رضایت مندی امام زمان برسد و امام عصر قابل بدانند که پا بر روی قدم های ما بگذارند و همراهی ما را بر غیبت و عزلت ترجیح بدهند.

کاش این مواسات در دیگر زمینه ها (مثل هزینه های ضروری سفر و کرایه ی ماشینها) هم گسترش می یافت و این انصاف را در آنجا هم می دیدیم.

کاش این مواسات را در بین دیگر شیعیان و مردم (غیر از اهل عراق) هم مشاهده می کردیم.

کاش این انصاف و محبّت را در غیر از زمان اربعین و غیر از راه کربلا هم شاهد بودیم.

کاش لا اقل وقتی مسافری را در سرمای هوا، کنار جاده می دیدیم، راضی نمی شدیم که بیخیال از کنار او عبور کنیم.

کاش حتّی این دلسوزی را در غیر از جنبه های مادی نسبت به هم به اجرا می گذاشتیم و همدیگر را امر به معروف و نهی از منکر می کردیم.

اینطور که بشود واقعاً می توان دنیا را بهشت نامید...

 

در همین زمینه رجوع شود به سخنرانی استاد پناهیان: محبّت در آخرین مراحل انتظار

  • مهدی جهانشاهی
۰۲
آذر

نمی دانم چه جایی می روم! هیچ نمی دانم چه مکان بلند منزلتی مقصد من است! شما هم نمی دانید! اگر می دانستید الآن اینجا نبودید! شاهدم چیست:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی زِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیْهِ حَسَرَات‏.

از شوق زیارت قطعاً مرده بودیم، اگر فضیلت زیارت تو را درک کرده بودیم.

زیارت حسین علیه السلام خیلی خاص است! برای افراد خاص است و عمق خاصی دارد.

اما بین زیارتهای ایام مختلف، زیارت اربعین از همه خاص تر است و معنا و مفهوم دیگری دارد. بعد از چهل روز که از شهادت امام می گذرد، این پیاده روی ها یعنی: ای امام و پیشوای من! هنوز در  دل من جا داری و آن شور و عشقم به سردی نگراییده. چهل روز که چیزی نیست، چهل سال هم که بگذرد ما از دامان تو دست بر نمی داریم. به گفته ی زهیر بن قین: اگر هزار بار کشته شوم و زنده شوم و کشته شوم و خاکسترم را به باد دهند و دوباره زنده شوم، باز از یاری تو دست بر نمی دارم...

قدم به قدم این پیاده روی ها معنا دارد. یعنی: هستیم، با تو می مانیم، تا آخر، و هیچ خسته نمی شویم.

امام من! خستگی راه که چیزی نیست، فدای خستگی های دخترت در همین مسیر و راه کربلا تا کوفه. اماما! خرج سفر و دارایی من هم که قابل تو را ندارد، در راه تو از جان هم می گذرم، چون تو دین منی!

این سختی ها هیچ کدام چیزی نیستند که مرا از تو جدا کنند، نیستم مثل آنهایی که تو را به بهای خوشی خودشان فروختند!

قدم قدم گامهایم با تو سخن می گویند! یعنی: می مانم، به راه تو، هستم، پا به پای تو، می میرم، برای تو.

سختی های سفر را به جان می خرم تا لا اقل برای خودم به این نتیجه برسیم هنوز سختی ها مرا از تو جدا نکرده. هنوز شیطان در قلبم نفوذ نکرده و هنوز هجمه های شیطان انسی اراده ام را سست نکرده!

اماما! رفیق نیمه راه نیستم! خیالت راحت! روی ما حساب کن، هزاران 72 تن از دل این انقلاب برایت بیرون آمده. وقتی قیام است...

  • مهدی جهانشاهی
۰۱
آذر

از بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم / 29 شهریور 1368

«اهمیت اربعین در آن است که در این روز، با تدبیر الهی خاندان پیامبر (ص)، یاد نهضت حسینی برای همیشه جاودانه شد و این کار پایه‏گذاری گردید. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلی، در حوادث گوناگون- از قبیل شهادت حسین بن علی (ع) در عاشورا- به حفظ یاد و آثار شهادت کمر نبندند، نسل های بعد، از دستاورد شهادت استفاده زیادی نخواهند برد
درست است که خدای متعال، شهدا را در همین دنیا هم زنده نگه می‏دارد و شهید به طور قهری در تاریخ و یاد مردم ماندگار است اما آن ابزار طبیعی که خدای متعال برای این کار- مثل همه‏ کارها- قرار داده است، همین چیزی است که در اختیار و اراده ماست. ما هستیم که با تصمیم درست و بجا، می‏توانیم یاد شهدا و خاطره و فلسفه شهادت را احیا کنیم و زنده نگهداریم
اگر زینب کبری(س) و امام سجاد(ع) در طول آن روزهای اسارت - چه در همان عصر عاشورا در کربلا و چه در روزهای بعد در راه شام و کوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زیارت کربلا و بعد عزیمت به مدینه و سپس در طول سال های متمادی که این بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبیین و افشاگری نکرده بودند و حقیقت فلسفه‏ عاشورا و هدف حسین بن علی و ظلم دشمن را بیان نمی‏کردند، واقعه عاشورا تا امروز،جوشان و زنده و مشتعل باقی نمی‏ماند
چرا امام صادق(ع) - طبق روایت - فرمودند که هرکس یک بیت شعر در باره حادثه‏ عاشورا بگوید و کسانی را با آن بیت شعر بگریاند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد کرد؟ چون تمام دستگاههای تبلیغاتی، برای منزوی کردن و در ظلمت نگهداشتن مساله عاشورا و کلا مساله‏ اهل بیت (ع)، تجهیز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضیه چه بود. تبلیغ، این‏گونه است
آن روزها هم مثل امروز، قدرت های ظالم و ستمگر،حداکثر استفاده را از تبلیغات دروغ و مغرضانه و شیطنت‏آمیز می‏کردند. در چنین فضایی، مگر ممکن بود قضیه‏ عاشورا - که با این عظمت در بیابانی در گوشه ای از دنیای اسلام اتفاق افتاده - با این تپش و نشاط باقی بماند؟ یقیناً بدون آن تلاش ها، از بین می‏رفت
آنچه این یاد را زنده کرد، تلاش بازماندگان حسین بن علی(ع) بود
به همان اندازه که مجاهدت حسین بن علی(ع) و یارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نیز مجاهدت زینب(س) و مجاهدت امام سجاد(ع) و بقیه بزرگواران، دشوار بود
البته صحنه آن‏ها، صحنه نظامی نبود؛ بلکه تبلیغی و فرهنگی بود. ما به این نکته‏ها باید توجه کنیمدرسی که اربعین به ما می‏دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت»

 

  • مهدی جهانشاهی
۰۱
آذر

درس اربعین

«فکر نکنید که شهدای راه خدا مرده هستند».

خداوند این مضمون را دو بار در قرآن تکرار کرده است، گویا خداوند به جانب داری از شهدا برخاسته و هشدار می دهد: نکند آنها را مرده حساب کنید! در یک آیه می فرماید: وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ. (بقره154) در آیه دیگر می فرماید: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ. (آل عمران 169) حتّی گمان نکنید که کشتگان راه خدا مرده هستند!

به همین جهت است که اگر ما ادب به خرج بدهیم در هنگام نام بردن از هر شهیدی از نام «شهید» استفاده می کنیم. نمی گوییم: مرحوم فلانی! می گوییم: شهید فلانی. چون شهید را شاهد و حیّ و حاضر حساب می کنیم نه مرده!

حال سؤال اینجاست که شهدا مگر چه فرقی با دیگر مردگان دارند؟ چرا نباید به آنها بگوییم: مرده! آیا آنها حیات مادّی دارند؟ این چه حیاتی است که خداوند می فرماید: بل أحیاء و لکن لا تشعرون! حیات آنها برای شما قابل درک نیست.

جواب: حیات شهدا چند بعد دارد:

******

زندگی روحانی نزد خدا که در همین آیات به آن تصریح شده (احیاء عند ربّهم یرزقون).

گذشته از این شهدا با این دنیا نیز در ارتباط هستند و روزنه هایی از رابطه آنها با اهل این دنیا را در مورد شهدای انقلاب اسلامی نیز دیده ایم. شمه هایی از ارتباط شهدا با زندگی مادی ما در همین دنیا مشاهده شده است، که نشان می دهد شهدا از ما بیدارتر هستند. عنایات شهدا در حق بسیاری راه گشا بوده، چندین مورد سراغ داریم که شهید گمنامی به خواب خانواده خود آمده و محلّ مفقود شدن بدن خود را نشان داده است! بدین گونه است که شهدا خواص افراد زنده را دارند و آثار حیات در مورد آنها یافت می شود.

******

تفسیر دیگری که برخی از مفسرین در مورد این آیه آورده اند این است که: مراد از زنده بودن شهدا، زنده ماندن نام و یاد آنهاست. یعنی شهدا در دلها زنده هستند و یاد آنها در دل مؤمنین تا قیامت باقی می ماند.

این معنایی مجازی برای زنده بودن است که شاعر هم در این شعر به آن اشاره کرده است:

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز *** مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

البته آنچه از آیه بر می آید تنها این مقدار نیست. چون خداوند می فرماید: لا تشعرون (حیات شهدا از نوعی است که برای ما ملموس نیست)، و در ادامه آیه از روزی خوردن شهدا نزد خدا نام می برد و می فرماید: عند ربّهم یرزقون، یستبشرون بما آتاهم الله من فضله: «آنها بخاطر نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند...

پس مراد خداوند از حیات شهدا نمی تواند همین مقدار باشد، لکن با این وجود یاد شهدا جاوید است و این معنا در مورد شهدا اشتباه نیست و این هم می تواند جزئی از مراد خداوند در این آیه باشد.

واقعاً یاد شهدا و پیام آنها زنده و زندگی بخش است و همین یکی از درسهای اربعین است که مکمّل هدف عاشوراست!

امام خامنه ای فرموده اند: «درسی که اربعین به ما می‏دهد، این است که باید یاد حقیقت و خاطره شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگهداشت».

با مراجعه به تاریخ مشاهده می کنیم که دشمن هرکاری کرد تا این چراغ را خاموش کند: یزید از علما و قضات برای مبارزه و تبلیغات فرهنگی استفاده کرد، بیت المال مردم را بر علیه امام حسین به کار گرفت، از هر دروغ و نیرنگی استفاده کرد تا جلوه اهل بیت را مخدوش کند. اما نتوانست! دست به خون اهل مدینه برد و شیعیان را قتل عام کرد، شیعیانی که خون شهید آنها را بیدار کرده بود. در آخر هم خودش بود که سرنگون شد. یزید سرنگون شد اما پیام شهید خاموش نشد. حتّی قبر امام سد راه ظلم ظالمین بود و لذا چند بار قبر امام را با خاک یکسان کردند اما شهید همچنان زنده بود:

دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد              آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست

«یریدون لیطفؤوا نور الله بأفواههم و الله متمّ نوره ولو کره الکافرون».

 

خداوند برای زنده نگه داشتن یاد شهدا مأمورانی دارد: در مقابل آنهمه فعالیتهای دشمن برای نابود کردن یاد شهید، این حضرت سجاد و حضرت زینب و دیگر اهل بیت علیهم السلام بودند که مقابله به مثل نمودند: در مقابل تبلیغات دشمن سخنرانی نمودند، در مقابل کشتارها مقاومت ورزید تا به اینجا رسید که عزای امام حسین برای میلیونها شیعه از عزای پدرانشان مهم تر و با شکوه تر است. شروع این عزاداری ها چگونه بوده است؟ حضرت زینب در مجلس یزید برای مردم شام روضه خوانی کرده است! حضرت سجاد به هر بهانه ای یاد شهدا را مرور کرده است. امام صادق به شاعر دستور می داد تا برای اهل خانه شعر بگوید و بگریاند. امام رضا دعبل خزائی را دعوت می کند تا اشعارش را در رسای اهل بیت بسراید و .... تا به ما رسیده است.

*****

دقیقاً در این نقطه از زمان نیز ما وظیفه داریم یاد شهدای انقلاب را زنده نگه داریم. در مورد آنها مطالعه کنیم، راه آنها را بشناسیم، پیام آنها را دریافت کنیم و نگذاریم خون شهیدان از جوشش بیفتد یا استمرار اهداف آنها با انحراف مواجه شود.

دستگاه کفر امروز نیز قصد دارد تاریخ دفاع مقدّس را تحریف کند. بنی امیه در عرض 50 سال تاریخ را تحریف کردند تا آنجایی که مسلمانان پسر پیامبر خود را به قصد تقرّب به خدا کشتند و یزید شراب خوار را خلیفه ی رسول خدا نامیدند. امروز نیز کمکاری ما می تواند تا به آنجا منتهی شود که با اینکه رزمندگان ما زنده هستند، تاریخ دفاع مقدّس تحریف شود! امروز مردم ما تصویر دفاع مقدّس را از رسانه دریافت می کنند. فیلمهای ما در نشان دادن تصویر دفاع مقدس چقدر موفّق بوده اند؟ می توان گفت برخی از این فیلمها خیانت به شهداست!

باید از اثر تبلیغات بترسیم. دشمن قصد دارد چهره ی شهدا را مخدوش کند و این مسؤولیت بزرگی به عهده ماست که با پیام آنها به درستی آشنا شویم و برای افراد بی اطلاع روشن گری کنیم.

خلاصه حالا که وظیفه ی زنده نگه داشتن یاد شهید به عهده ماست، باید برای شناختن آنها قدم برداریم و شهدا را به دیگران بشناسانیم تا مدیون خون شهدا نباشیم.

کربلا تمام شد! اما جوشش خون حسین هنوز ادامه دارد. ..

  • مهدی جهانشاهی