بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی

برگی از عبرتهای تاریخ-حضرت علی (ع)، دقیقه ی نود

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۱۰ ب.ظ

👇 تکرار تاریخ   👇
همه مون از ماجرای  جنگ صفین با خبریم و اینکه چه خونی به دل شیعه کرد و آنهمه زحمات و خونها را حیف کرد.
اینجا قطعه پایانی جنگ صفین رو مرور می کنیم، شاید کمک کرد تا خوب بیاندیشیم  
 👇👇👇👇👇                  👇👇👇👇👇

 امیرالمومنین (ع) جنگ را در صفین برده بود ...در دقیقه 90 برخی شعار تعامل و صلح را  سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است !!!
❗️علی (ع) را به پای میز "مذاکره" کشاندند !!!
❗️و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند !!!
❗️👈هر چه علی (ع) گفت "مذاکره" خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند ...
کسی گوش نکرد !!
❗️تازه حاضر نشدند ابن عباس و حتی مالک را که نماینده علی (ع) بود به مذاکره بفرستند !!!
❗️گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است !!!
❗️بلاخره پایشان را در یک کفش کردند که حتما باید ابوموسی اشعری !!! برای مذاکره برود ...
📌علی (ع) گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم...
❗️آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست !!!
📌علی (ع) گفت: من به آینده ی این مذاکرات خوشبین نیستم. شما به هدفی که از این مذاکرات دارید نمیرسید. 
❗️گفتند در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد !!! برد برد است!
📌علی (ع) گفت باشد ... مذاکره کنید، این هم تجربه ای میشود برای مردم ... که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد ...
👈مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد
❗️تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود !!!
علی (ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است...
❗️ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت: 
شما توهم توطئه دارید !!! عمروعاص مودب و باهوش است. 
اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم !!!
❌روز اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت فرا رسید
👈در مذاکرات محرمانه البته به طور شفاهی تعهد کرده بودند که هر دو نفرشان ، علی (ع) و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند.
❗️در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی !!!!
❗️ابوموسی خندید و بالای منبر رفت 
❗️و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی ع را از خلافت عزل میکنم !!!! بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد
❗️عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی ع را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم !!!
❗️ابوموسی خشکش زده بود ...فایده ای هم نداشت ... خود کرده را تدبیر نیست .... 
👇👇👇👇👇
📌اما علی (ع) از همان ابتدا خوشبین نبود ...
چون دشمن شناس بود ...
.
❗️ اینچنین بود که معاویه جنگ باخته نظامی را تبدیل به پیروزی سیاسی کرد......
بعد از صلح همان مردمی که به امیر المؤمنین  فشار آوردند که با معاویه صلح کنیم  لب به اعتراض   گشودند و گفتند ما گفتیم  تو چرا قبول کردی و پای این صلح امضا ی موافقت شما وجود دارد و دوباره سر ناسازگاری  گذاشتند و....
شاید پاسخ ابوموسی هم به اعتراضات مردم این بود که: علی (ع) کاملاً در جریان مذاکرات بود، اگر اعتراضی داشت، مانع می شد!...

و چه زیبا فرمود خداوند  متعال  : 
لقد کان فی  قصصهم  عبره لاولی الالباب . .
 
             باشد که از تاریخ  درس گیریم

  • مهدی جهانشاهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">