بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

بیا با هم...

همه با هم پیش به سوی ظهور

«اینده از آن متقین است»
متقی باش تا اینده از آن تو باشد

بایگانی

۳۰ مطلب با موضوع «مبارزه و ستیز» ثبت شده است

۱۲
شهریور

خداوند در طول تاریخ این سنت را عملاً به اثبات رسانده که هر قومی بخواهند از ایستادگی و مقاومت سر باز بزنند، دچار توقف و «درجا زدن» می شوند!

قوم حضرت موسی کاری را که به آنها محوّل شده بود نیمه کاره رها کردند. از آنها خواسته شد که برای جنگ وارد سرزمین مقدس شوند. اما آنها در جواب گفتند: ای موسی تو و خدایت بروید و این قوم زورگو را بیرون کنید تا ما داخل شویم! (مانده24) بنا به گفته ی قرآن عاقبت این قوم این شد که - علاوه بر از دست دادن ولیّ الهی، حضرت موسی- چهل سال در زمین حیران و سرگردان بودند (همان 26).

در روایات نحوه ی این سرگردانی اینطور توضیح داده شده: 

قال أبو عبد الله ( علیه السلام ) : « کانوا إذا أمسوا نادى منادیهم : استتموا الرحیل . فیرتحلون بالحداء والزجر ، حتى إذا أسحروا أمر الله الأرض فدارت بهم ، فیصبحوا فی منزلهم الذی ارتحلوا منه ، فیقولون : قد أخطأتم الطریق . (البرهان فی تفسیر القرآن ج2 ص267)

یعنی چهل سال کارشان همین بود که صبح تا شب در حال طی مسیر بودند و هر صبح که از خواب بر می خاستند می دیدند همان جای اوّل هستند! فکر می کردند راه را اشتباه آمده اند، در حالی که خداوند به زمین دستور داده بود که آن ها را به دور سر خودشان بگرداند!

انتهای این چهل سال و این سرگردانی ها چه زمانی بود؟ چه زمان خداوند از کوتاهی آنها گذشت و خطای آنها را نادیده گرفت؟

در روایات آمده: تکلیفی که بر عهده ی آنها قرار گرفته بود پس از سرپیچی، از آنها برداشته شد و به عهده ی فرزندانشان قرار گرفت. آنها بعد از حضرت موسی با همراهی جانشین آن نبیّ الهی وارد همان سرزمین مقدس شدند و ستمگران را به مدد الهی از آنجا بیرون کردند. و این بود پایان چهل سال سرگردانی .

عن مسعدة بن صدقة ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) أنه سئل عن قول الله : * ( ادْخُلُوا الأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّه لَکُمْ ) * ، قال : « کتبها لهم ثم محاها ، ثم کتبها لأبنائهم فدخلوها ، والله یمحو ما یشاء ویثبت وعنده أم الکتاب » .

 

فلما أراد موسى أن یفارقهم فزعوا ، وقالوا : إن خرج موسى من بیننا نزل علینا العذاب.
ففزعوا إلیه وسألوه أن یقیم معهم ، ویسأل الله أن یتوب علیهم ، فأوحى الله إلیه : إنی قد تبت علیهم ، على أن یدخلوا مصر ، وحرمتها علیهم أربعین سنة یتیهون فی الأرض عقوبة لقولهم : * ( فَاذْهَبْ أَنْتَ ورَبُّکَ فَقاتِلا ) * .

 

این است که تنها راه خلاص در مسیر الهی همان مقاومت است و عاقبت کنار کشیدن از مبارزه و مقاومت چیزی نیست جز درحا زدن!

در همین مسأله ی هسته ای یادتان هست که وقتی مقاومت می کردیم، هر روز صفحه ای از پیشرفت به نفعمان ورق می خورد!

آن روزها رهبر بزرگوار دائماً می گفت: صبر کنید که این پیچ تاریخی خواهد گذشت و در پس آن راحتی در انتظار شماست. این تحریم ها باقی نخواهد ماند و خداوند وعده داده که در پی سختی، راحتی به ارمغان خواهد آمد.

اما مردم ما از مقاومت سر باز زدند. نتیجه چه شد؟ آیا آنهمه مقاومت به ثمر نشست؟! آیا آن آسایشی که در نزدیکی ما بود برایمان به ارمغان نشست؟

نه! معلوم است که نه!

ما بی صبری کردیم و با رأی به کنار گذاشتن مسأله هسته ای اعلام کردیم که از تحریم ها خسته شده ایم! نیتجه اش هم این شد که آن آسایشی که در چند قدمی ما بود، رفت که رفت...

تازه رسیدیم به سر جای اوّل! اگر تحریم ها برداشته شود تازه رسیده ایم به سر نقطه ی آغاز! آن موقعی که هیچ فعالیت هسته ای نداشتیم!

بعد از اینهمه ایستادگی و تحمّل مشقت امروز سرجای اولمان هستیم! مثل آن روزی که نه اقتدار هسته ای بود و نه تحریم و فشاری...

اگر قرار بود هسته ای را از دست بدهیم تا تحریم ها برداشته شود، پس چرا اصلاً از اوّل آستین بالا زدیم و دنبال مسأله ی هسته ای رفتیم؟! چرا اصلاً انقلاب کردیم و سعی کردیم شرّ افراد زورگو را از سرمان دور کنیم؟!

هیچ دیگر رهبر بزرگوار نمی گوید که اگر صبر کنید مشکلات را پشت سر می گذارید! آنچه می گوید فقط این است که: اگر راه امام را کنار بگذاریم سیلی خواهیم خورد...

 

  • مهدی جهانشاهی
۰۹
مرداد

برادر شهید (همین چند روز پیش در سالگرد شهادت برادر در عملیات مرصاد) می گفت: آخرین باری که به خانه آمد، قلم به دست گرفت و گوشه ای شروع کرد به نوشتن؛ وصیت نامه را نوشت و رفت؛ گویی می دانست که دیگر باز نخواهد گشت.

قطعه ای که در اینجا انتخاب کرده ام در وصیت چندی از شهدا با تعابیر مختلف تکرار شده، حتماً بخوانید که سخن دیروز شهید نوری برای یافتن راه امروز ماست:

«اولین مطلبی که می خواهم عرض کنم، به امت شهید پرور و قهرمان ایران است، و آن اینکه باید بدانید شما در لحظه ای از تاریخ قرار گرفته اید و در زمانی قرار گرفته اید که خداوند مسؤولیت حصول 14 قرن مبارزه و تلاش شیعه را که بر روی رود خون شنا کرده و تا به اینجا رسیده را در اختیار شما گذارده و بدین وسیله شما را مورد آزمایش قرار داده است و بدانید که خداوند شما را در این مرحله از تاریخ بوسیله ی 3 عامل بزرگ مورد آزمایش قرار داده است: اولین آزمایش، پیروزی بزرگ انقلاب اسلامی ایران بود و دومین آزمایش شروع جنگ و تحمیل آن بر ملت مظلوم ایران و سومین آن که از همه مهم تر و مشکل تر است ادامه ی جنگ تا پیروزی نهایی و تثبیت انقلاب می باشد، و خداوند در این آزمایش امام را بوسیله ی امتش و امت را بوسیله ی امامش مورد آزمایش خویش قرار داده است و بدانید که ادامه ی جنگ توأم با بسیاری از نارسائی ها و سایر مشکلات می باشد، ولی در نهایت پیروزی از آن مسلمین و متقین است و این وعده ای است که خداوند بزرگ در قران کریم داده، می فرماید: (بقره 214: أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم مسّتهم البأساء و الضرّاء و زلزلوا حتّی یقول الرسول و الذین آمنوا معه متی نصر الله، ألا إنّ نصر الله قریب... و آیه ی شریفه ای که تلاوت شد آیه ای است که در جنگ احد که سختترین جنگ مسلمانان بود و شکست هم نصیب آنها گردید، خداوند به آنها وعده ی یاری و نصرت می دهد...».

بخشی از وصیت نامه شهید علی اصلانی

همدان- سیمین

مشاهده وصیت نامه

  • مهدی جهانشاهی
۳۱
تیر

مقدمتاً توجه به این نکته قرآنی مهم است که در قرآن کریم سه الگوی پیروزی مطرح است:

1. الگوی حضرت موسی که پیامبر الهی شروع کننده است و کار را تا جایی پیش می برد ولی چون این حرکت با اقبال مردم مواجه نمی شود کار متوقف می شود و نتیجه ی نهایی به دست نمی آید.

2. الگوی حضرت سلیمان که در این نوشتار قصد داریم آن را تشریح کنیم.

3. الگوی حضرت ذوالقرنین که سرتا پا ابهام است و آنچه قابل حدس است این است که جریان پیروزی او یک تفضل ویژه در حق یک بنده ی ویژه ی الهی است...

 

ادعای ما در این نوشتار این است که حکومت حضرت داوود و سلیمان را در زمان پیشینیان و قوم بنی اسرائیل، می توان با حکومت امام زمان در آخر الزمان مقایسه کرد. چنان که هر دو ولیّ الهی سیطره ای کامل بر جهان یافته و دین و متدیّنین در زمانه ی آنها به اوج عزّت خود می رسند و حاکمیت کامل خدا را بر جامعه ی خود تجربه می کنند.

جریان تمحیص در هر دو واقعه مشهود است و عدد کلیدی 313 هم در مورد هر دو حرکت، رمزگشا است.

 

اما چه جریانی به ملک سلیمان منتهی شد؟ پیش از آن چه مقدماتی فراهم شد؟ شاید بتوان آن جریانات را با ایام پیش از ظهور امام زمان تطبیق داد؛

در توضیح مطلب یک نکته قابل تذکر است:

در زمان بنی اسرائیل پس از آنکه حضرت موسی، آن پیامبر صاحب شریعت، قوم خویش را مفارقت کرد، برای مدتی بنا بر این شد که امر مرجعیت دینی (نبوّت) از امر مرجعیت اجتماعی (حکومت) تفکیک شود و برای هر یک متصدی جداگانه ای در نظر گرفته شود (و این به این معنا نیست که دیانت از سیاست جدا شده باشد! زیرا در همین برهه از زمان کسی که به عنوان والی امور در نظر گرفته می شود مسلّح به سلاح علم الهی است و این شخص نیز از طرف خدا تعیین می شود).

نقش کلیدی علما را در این دوره از زمان، می توان از این آیه برداشت کرد:

إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ.

این یعنی رجوع به منابع دینی و حکم بین مردم بر طبق آیات الهی، در برهه ای از زمان به ربانیون و احبار موکول شده بود.

این زمانه را به دوران غیبت امام زمان می توان تشبیه کرد، زیرا در زمان غیبت نیز بنا به مصالحی امام زمان از رأس امور کناره گیری می کنند و حکومت و سرپرستی اجتماعی امت را به نواب خود حواله می دهند.

پس از دوران غیبت و با ظهور امام زمان، این دو جایگاه مهم مجدداً با هم ادغام می شوند و مُلک و حاکمیت به خاندان نبوّت باز می گردد، همچنان که در زمان حضرت داوود و سلیمان نیز حاکمیت و نبوت مجدداً با هم ادغام شدند.

از طرفی در روایات آمده است: آنچه بر قوم بنی اسرائیل گذشت، مو به مو بر سر امت پیامبر هم خواهد آمد!

پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود:

امّت من سنّت‏ بنى‏ اسرائیل‏ را مرتکب خواهند شد بطورى که قدم جاى قدم آنان مى‏گذارند و تیر به همان جا که آنان زدند مى‏زنند، و وجب به وجب و ذراع به ذراع و باع به باع‏ «65» کارهاى آنان را انجام خواهند داد، تا آنجا که اگر داخل سوراخ حیوانى‏ شده باشند اینان نیز همراه آنان داخل مى‏شوند. تورات و قرآن را یک نفر از ملائکه در یک ورق‏ با یک قلم نوشته است، و مثلها و سنّتها (در آنان و اینان) به یک صورت جارى شده است. (کتاب سلیم بن قیس ص 163)

ملک سلیمان-ملک صاحب الزمان عج

پس جریان حاکمیت امام زمان باید الگویی داشته باشد که ما بتوانیم آن را با آن الگو تطبیق دهیم و به فرموده ی روایت، مو به مو با هم مقایسه کنیم!

با این مقدمه کوتاه، به خدمت قرآن می رویم تا گذشته و حال و آینده ی خودمان را با برهه از زمانه ی قوم بنی اسرائیل تطبیق دهیم!

در اینجا آیاتی را مرور می کنیم که بیانگر صحنه های به پیروزی رسیدن قوم بنی اسرائیل به دست طالوت و حضرت داوود است (و حضرت سلیمان هم با اتمام آن مسیر آغاز شده، وارث زمین گشت). شاید بتوانیم این جریانات را با زمانه ی خود تطبیق بدهیم، یا لا اقل از آن جریانات برای امروزمان عبرت بگیریم و کسب تجربه کنیم:

 

سوره مبارکه بقره، آیه 246 به بعد:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ( 246 )

تأکید می شود که اینها از امت حضرت موسی هستند، همچنان که ما از امت پیامبر اسلام و ادامه ی همان جریان هستیم.

حضرت موسی با مردمانی که داشت، نتوانست کار را به انتها برساند و این مهم به دوش آیندگان از قوم او افتاد. همچنان که برای پیامبر اسلام مقدّر نشد تا تفسیر آیه ی «لیظهره علی الدین کله» باشد و این مهم به دوش اولیای از خاندان او افتاد.

این گروه که در این آیه به آنها اشاره شده کسانی هستند که تحت فشار سختی های «مستکبران» به ستوه آمده و از خداوند ظهور منجی را طلب می کنند و به اینگونه با «دعوتی» که برای حضور منجی به عمل می آورند، تضمین می دهند که با آن منجی و حلاّل مشکلات همراهی کنند. (همچنان که مردم ایران نمونه هایی از این «استکبار ستیزی» و «عهد یاری» را به انجام رسانده اند و پس از هزار سال پرچم  مبارزه با کفر را بر افراشتند/ در پیاده روی های اربعین و لبیک گفتن های زائران ملیونی هم این «عهد یاری» مشهود و قابل لمس است).

این «عهد یاری» در جریان برخی از ائمه هم وجود داشته است، لکن چون با گامهای بعدی همراه نشده است، کار ناقص مانده است.

 

این قوم برگزیده که قرآن به آنها اشاره می کند، به لحاظ تئوری به این نتیجه رسیده اند که وقتی ولیّ الهی برای نجات آنها می آید باید آستین بالا بزنند و برای یاری او برای رسیدن به اهدافش، او را نصرت و یاری کنند و با کوشش خودشان نبیّ الهی را برای برکناری جالوت که یک حاکم ستمگر است، یاری کنند. (نه اینکه مانند اطرافیان حضرت موسی کناری بایستند تا ولیّ خدا همه ی کارها را خودش بکند! «رجوع کنید به سوره مائده آیه 20 به بعد» ).

با وجود وعده و قولی که اینها نسبت به یاری ولیّ خدا داده اند اما در مقام عمل بسیاری از آنها پا پس می کشند و ولیّ الهی مجبور است با عدد کمتری از این گروه به ادامه ی طریق رهسپار شود (: حدود 60 هزار نفر)، و این اولین ریزش در مسیر رسیدن به هدف است.

این می تواند اشاره به گام سوم داشته باشد که آن گام «مسؤولیت پذیری» «استقامت» و شانه خالی نکردن از بار مسؤولیت است.

شاید این گروهی که ریزش می کنند همان کسانی باشند که گفتند: ما لنا إلا نقاتل فی سبیل الله و قد اخرجنا من دیارنا و أبنائنا* زیرا این گروه هدف فی سبیل الله بودن جهاد را فراموش کرده اند و جنبه ی شخصی به آن داده اند و جهاد را راهی برای دست یافتن خود به مقاصدشان در نظر گرفته اند. این همان مرحله ی اول امتحانات است که مردم کوفه هم از آن سرافکنده بیرون آمدند و چون قصد دنیوی داشتند نتوانستند با امام حسین و حضرت علی علیهما السلام تا انتهای مسیر همراهی کنند.

این را می توان ریزش چهارم دانست، یعنی «نیت فی سبیل الله بودن حرکت» که در جای جای قرآن به آن تأکید شده است.

مثل برخی از مردم نباشیم که می گویند: جمهوری اسلامی برای ما چکار کرد؟! طوری طلبکارند که انگار آنهمه زحمت فقط برای دنیای آنها بوده است!

ادامه ی آیات:

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ( 247 )

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آَیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آَلُ مُوسَى وَآَلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآَیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ( 248 )

اینجا این نبی خدا مردم را به یک "پرچم دار" مورد تأیید خود حواله می دهد و به یک معنا برای خود «نائب» تعیین می کند[1] و این هم امتحانی برای مردم است که باید به دستورات این نائب پیامبر، و امیر سپاه تن بدهند! با اینکه نه پیامبر است و نه به او وحی می شود! برای شناخت این فرد هم معیارهایی از جانب ولیّ الهی تعیین می شود.

این مرحله ی پنجم امتحانات است که جامعه ی دینی ملزم است از کسی تبعیت کند که برای درک قاصر او قابل توجیه نیست و قبول ولایت او بر آنها مشکل است. طبعاً اینجا نیز بخشی از مردم ریزش پیدا کرده اند.

 

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ ( 249 )

اینجا در رکاب این امیر سپاه، و در آستانه ی دست به کار شدن برای مبارزه با دشمن خارجی، مردم در معرض یک امتحان و فتنه بصیرتی (در خصوص مبارزه با هوای نفس) قرار می گیرند! امتحانی از جنس فشار اقتصادی که در آن، قوم پیشرو موظف هستند از حقوق مسلّم اقتصادی خود صرف نظر کنند و سختی را با جان و دل پذیرا باشند! با اینکه می توانند دست در آب فرو کنند و به همین سادگی از آن بنوشند، اما موظف هستند از آن صرف نظر کنند!

((مثل اینکه ما برای حفظ دستاورد هسته ای و حفظ استقلال خود، ملزم هستیم تحریمها را تحمّل کنیم و از اموال بلوکه شده ی خودمان صرف نظر کنیم و با اینکه می توانیم از راه نرمش دیپلماسی به خواسته ی خودمان برسیم اما وظیفه داریم تنها به فکر عزّت و استقلال خودمان باشیم؛

مثل اینکه ما وظیفه داریم دسترنج دست خودمان را بخوریم و از جنس خارجی چشم پوشی کنیم؛

مثل اینکه ما باید ندای شکم را نادیده بگیریم و به کسانی رأی بدهیم که رضای خدا در آن باشد ...

در روایتی وارد است که اصحاب حضرت حجت هم با امتحانی مانند امتحان اصحاب طالوت مواجه خواهند شد که این خود پازل بحث ما را به خوبی تکمیل می کند!

عن أبی بصیر ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) ، قال : " إن أصحاب طالوت ابتلوا بالنهر الذی قال الله تعالى : " سنبتلیکم بنهر " ، وإن أصحاب القائم ( علیه السلام ) یبتلون بمثل ذلک " .))

در این عرصه نیز قوم پیشرو دچار ریزشی دیگر می شوند و کسانی که برای طی مسیر و متحقّق کردن اهداف باقی می مانند، جز گروهی اندک نیستند! اما چون جزو "صابرین" هستند، دست خدا به همراه آنهاست و با وجود عدد کم ابائی ندارند که دست به کار شوند.

(البته بنا به گفته ی برخی روایات این افراد سربلند در امتحان که عدد آنها به 313 نفر می رسد، در کنار آن 60 هزار نفر به معرکه ی جنگ وارد می شوند و لکن پیشبرد کارها به دست همین افراد اندک است که روحیه ی خود را نباخته اند و دعای آنها این است:)

 فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آَمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ * وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (249- 250 )

(بنا به گفته ی دسته ی دیگر از روایات این دعا از زبان کسانی است که حتّی یک غرفه مجاز از آن آب را هم نخوردند! با این توضیح خان هفتم، از خان ششم تفکیک می شود)

اما خان هفتم و سخت ترین قسمت کار: ضعیف دیدن دشمن!

 

به ذهن نزدیک می آید که آن دسته از این قوم که این روحیه را دارند که دشمن را ضعیف حساب کنند و اعتماد به نفس خود را حفظ کنند، کسانی هستند که توانسته اند روی هوای نفس خود پا بگذارند و از آن آب ننوشند.

به هر حال این هم یک مرحله ی نهایی از امتحان است که باید با اعتماد به نصرت خدا و طلب صبر از خداوند، خود را قوی دید و دشمن را در هر شرایطی که هست، ضعیف و ناتوان دید! (شیطان قدرتی ندارد و قدرت او تنها و تنها در ضعف ماست!)

مردم کوفه که امام حسین را تنها گذاشتند در این معرکه هم خودشان را باختند و نتوانستند در مقابل هیمنه ی پوشالی عبید الله بن زیاد تاب و توانی از خود نشان دهند و شد آنچه نباید می شد.

 

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآَتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَکِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ ( 251 )

تِلْکَ آَیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ ( 252 )

در صحنه ی بعد، تیر خلاص را داوود نبیّ می زند. همو که طبق برخی شواهد «نقیب دوازدهم» حضرت موسی است و برای مدتی مخفی بوده است.[2]

از اینجای داستان پرده ی پیروزی ها ورق می خورد و این حضرت داوود است که ادامه دهنده ی راه مبارزه است و راه را برای رسیدن به ملک سلیمان هموار می کند و آن مُلک به یاد ماندنی را پایه ریزی می کند.

 

 

در این معرکه که لشکر شیطان (شیطان بزرگ: آمریکا) به بیشترین قوّت تاریخی خود رسیده اگر خداوند گروهی را به مقابله با آنان بر انگیزاند، بنا به گفته ی آیه ی فوق، زمین به فساد کشیده می شود و فضل خدا این است که برای دفع ستمگران، گروهی از مؤمنین را بسیج می کند.

حالا اینکه قوم ما آن قوم پیشرو باشد و پرچم را به دست صاحب پرجم برساند و کار را نهایی کند، این بستگی به ما دارد که آیا بعد از این هفت خان، 313 نفر یار وفادار برای امام زمان باقی می ماند یا نه؟ چون خودشان فرمودند: اگر عدد 313 کامل شده بود، تا کنون فرج اتفاق افتاده بود:

الغیبة للنعمانی : عن أبی عبد الله علیه السلام أنه دخل علیه بعض أصحابه فقال له : جعلت فداک إنی والله أحبک وأحب من یحبک ، یا سیدی ما أکثر شیعتکم ؟ فقال له : أذکرهم فقال : کثیر ، فقال : تحصیهم ؟ فقال : هم أکثر من ذلک ، فقال أبو عبد الله علیه السلام : أما لو کملت العدة الموصوفة ثلاثمائة وبضعة عشر کان الذی تریدون ولکن شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه ، ولا شحناؤه بدنه

 

نتیجه اینکه: جریان پیروزی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، جریانی است که همراهی مردم و نصرت و یاری آنها نقش کلیدی در آن دارد و آنها هستند که با دعوت از امام زمان و همراهی با او باید کار را به سر انجام برسانند؛

امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به اصحابشان فرمودند:  أما والله لو کان لی عدة أصحاب طالوت أو عدة أهل بدر وهم أعداؤکم لضربتکم بالسیف حتی تؤولوا إلی الحق وتنیبوا للصدق

این قاعده ای است عام که جریان امامت را شامل است: مثل الإمام مثل الکعبة، یؤتی و لا یأتی...

 

حالا ببینید ما کجای این داستان قرار داریم؟

 

 


[1] کان الملک فی ذلک الزمان هو الذی یسیر بالجنود ، والنبی یقیم له أمره وینبئه بالخبر من عند ربه (تفسیر برهان 1/509). البته بنا به روایات بنا نبوده است که در آن زمان حکومت و نبوّت در یک خاندان جمع شود و از این رو بوده است که مردم چنین درخواستی را از خود پیامبر نمی کنند!

 


[2] فاستتر الأئمة بعد یوشع بن نون إلى زمان داود علیه السلام أربعمائة سنة وکانوا أحد عشر وکان قوم کل واحد

منهم یختلفون إلیه فی وقته ویأخذون عنه معالم دینهم حتى انتهى الامر إلى آخرهم، فغاب عنهم ثم ظهر ( لهم ) فبشرهم بداود علیه السلام وأخبرهم أن داود علیه السلام هو الذی یطهر الأرض من جالوت وجنوده ، ویکون فرجهم فی ظهوره فکانوا ینتظرونه

این جملات در کتاب کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق آمده است که به خوبی نشان می دهد حضرت داوود در امت حضرت موسی جایگاه امام زمان در امت پیامبر را دارد.

البته این احتمال هست که این جملات روایت نباشد و نقل های تاریخی باشد که شیخ صدوق از گوشه و کنار مستندات تاریخی گرد آورده باشد.

لکن آنچه که برای ما مهم است این است که این کتاب با سفارش خاص امام زمان خطاب به شیخ جلیل القدر شیخ صدوق، به رشته ی تألیف در آمده است و امام زمان نسبت به کلیت مطالب آن عنایت داشته اند.

  • مهدی جهانشاهی
۰۹
تیر

عمده نشانه هایی که برای ظهور ذکر می شود- مانند انواع فسادها- علائم غیر قطعی و علائمی هستند که معلوم نیست چقدر نزدیک به زمان ظهور باشند. چند نشانه ای که در روایات به عنوان علائم قطعی ظهور ذکر شده اند آنهایی هستند که با زمانه ی ظهور فاصله ی چندانی هم ندارند.

در بین این نشانه های قطعی، چند نشانه از جنس خروج و قیام به چشم می خورد!

خروج سید خراسانی

خروج سید یمانی

و خروج سید حسنی و کشته شدن او.

ابو بصیر از امام باقر علیه السّلام نقل نموده‏: ... خروج‏ سفیانىّ و یمانىّ و خراسانىّ‏ در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد با نظام و ترتیبى همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده هر یک از پى دیگرى؛ و جنگ قدرت و هیبت از هر سوى فراگیر شود، واى بر کسى که با آنان دشمنى و ستیز کند؛ در میان پرچمها راهنماتر از پرچم یمانىّ نباشد که آن پرچم هدایت است زیرا دعوت به صاحب شما مى‏کند، و هنگامى که یمانىّ خروج کند خرید و فروش سلاح براى مردم و هر مسلمانى ممنوع است و چون یمانىّ خروج کرد به سوى او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است، هیچ مسلمانى را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید، پس هر کس چنین کند او از اهل آتش است، زیرا او به سوى حقّ و راه مستقیم فرا مى‏خواند. (الغیبة نعمانی ص256)

در روایت دیگر:

ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام : اى ابا محمّد همانا پیشاپیش این امر پنج نشانه است: نخستین آنها آوازى است در ماه رمضان، و خروج سفیانىّ و خروج خراسانى‏، و کشته شدن نفس زکیّه و فرو رفتن زمین در دشت‏

در روایت دیگر از یعقوب [بن‏] السّرّاج گوید:

به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: فرج شیعیان شما کى خواهد بود؟ فرمود: هنگامى که بنی عبّاس به اختلاف دچار شوند و اساس حکومتشان سست گردد و در ایشان کسى طمع ورزد که هرگز طمع و خیال آن را نمى‏داشته ... و سفیانى ظهور کند، و یمانىّ پدیدار گردد، و حسنى‏ به جنبش خیزد...

در روایت دیگر که به خود ما بیشتر قابل تطبیق است، آمده:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ: کَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلَا یُعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلَا یَقْبَلُونَهُ حَتَّى یَقُومُوا وَ لَا یَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِکُمْ قَتْلَاهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ لَاسْتَبْقَیْتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ.

امام باقر علیه السلام گویند: گویا می بینم قومی را که از جانب مشرق خروج کرده اند، حقشان را طلب می کنند و به آنها داده نمی شود، دوباره حق را طلب می کنند و به آنها داده نمی شود. وقتی چنین می بینند اسلحه بر گردن گذارند (=آماده ی حمله شوند؟) حق را به آنها تسلیم می کنند، ولی آنها حق را نمی پذیرند تا اینکه قیام می کنند، و پرچم را فقط به صاحب این امر واگذار می کنند. کشته های آنان شهیدانند. من اگر این زمان را درک کنم حقیقتاً جان خود را برای یاری صاحب الأمر علیه السلام حفظ می کنم.

این چه پیامی برای شما دارد؟

 

اولاً: می توان گفت: آقا، زمانی می آیند که مردم بفهمند برای رسیدن به ظهور باید آستین بالا بزنند و خودشان برای کنار زدن ظلم و مبارزه با طاغوت پیش دستی کنند. این قیامها هستند که چراغ سبز ظهور هستند و نشان رشد فکری و آمادگی برای پذیرش امام عادل هستند.

البته شاخصه ی این قیامها و جهت گیری آنها برای دعوت از امام زمان است! دعوتی از جنس قیام! هدف هم این است که کار را شروع کنند تا امام زمان ادامه ی آن را به دست بگیرد. اینها داعی به جانب اهل بیت هستند و با این دعوت است که امام زمان منت نهاده قبول دعوت می کنند...

ثانیاً: این نشان می دهد که مسلمانان نه تنها حق قیام و تشکیل حکومت اسلامی دارند، بلکه بر ایشان این یک وظیفه است! (این جواب خوبی برای مخالفین ولایت فقیه است. اگر قیام و تشکیل حکومت اشکال دارد، پس این سادات به چه مجوّزی قیام می کنند؟)

این است که چندی از علائم قطعی ظهور از جنس قیام و حق طلبی است.

  • مهدی جهانشاهی
۰۹
تیر

باعث افتخار ما ایرانیان است که این آیه ی شریفه به قوم ما تفسیر شده است:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ.

ای کسانی که ایمان آورده اید، هر کس از شما از دینش خارج شود [به خدا ضرری نمی زند]، خداوند [به جای شما] قومی را خواهد آورد که خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند، بر مؤمنین مهربان و خاضع، و در برابر کافران سرسخت و استوار اند، در راه خدا جهاد می کنند و از هیچ سرزنش کننده ای هراس ندارند. این فضل خداست که آن را به هرکس بخواهد می بخشد...

در تفسیر جوامع الجامع ج1 ص509 در ذیل این آیه آمده: وقیل : هم أهل الفرس وأن رسول الله ضرب بیده على عاتق سلمان فقال : هذا وذووه.

بنا بر قولی، اینها [که در آیه به آنها اشاره شده] فارسی زبانان هستند. رسول خدا بر شانه ی سلمان فارسی زد و فرمود: این مرد و قوم او همان کسانی هستند که آیه در وصف آنهاست.

البته از مجموع آیات و روایات می توان برداشت کرد که این یک سنّت جاری الهی است که گروهی برای مدتی مشمول فضل خدا [که در آیه آمده] می شوند و محبوب خدا قرار می گیرند و سپس از خود سستی نشان می دهند و رو به سردی می گرایند، خدا هم قوم قبلی را تنبیه می کند و قوم بعدی را جایگذین می کند!

همین اصحاب پیامبر که خدا آنها را تهدید می کند: (... دیگران را جایگذین شما می کنیم!) کسانی هستند که پیش از این مورد ستایش آیات قرآن قرار گرفته بودند و همین اوصاف در حقّشان آمده بود:

مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ.

محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانى که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى در حالی که همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است...

آیه ی قبلی در مورد اصحاب امیر المؤمنین و یاران امام زمان نیز تفسیر شده است.

اینها همه نشان می دهد که هر قومی تا زمانی که بر این آرمانها ثابت قدم هستند، برگزیده ی خدا و مورد عنایت او هستند.

بارزترین ویژگی این اقوام که محبوب خدا می شوند چیست؟ خدا چه توقعی از «قوم برتر» دارد؟

آنچه که در هر دو آیه آمده: دوستی با دوستان خدا و دشمنی و سرسختی در برابر دشمنان خدا است.

قوم ما اگر-  به مقتضای روایت فوق- مورد تأیید خدا قرار گرفتند به خاطر سر سختی آنها در جنگ هشت ساله و دشمن شناسی آنها و به خاطر شعار «مرگ بر آمریکا» است که از عمق وجودشان بر می آید.

نکند شیطان (که شیطان بزرگ همان آمریکاست) در لباس دوست خود را بزک کند و حالا که با او داریم مذاکره می کنیم، ماهیت خبیث او را نادیده بگیریم و دشمنی ها را فراموش کنیم! اگر اینطور بشود مبتلی به عاقبت همان آیه می شویم که: (خدا ما را می برد و بهتر از ما را می آورد!). همان سخنی که رهبر انقلاب فرمودند: «اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمداً به کنار بگذاریم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد.»

  • مهدی جهانشاهی
۰۵
تیر

اسطوره ی مقاومت، شهید احمدی روشن

(از زبان همکار شهید)

بیوگرافی و زندگی نامه:

گرایشهای خاصی به معنویت در خانواده ی ایشان و همچنین در شخصیت خود ایشان وجود داشت. تحت تأثیر عموی شهیدش بود و همیشه به عنوان الگو از ایشان یاد می کرد.

با قبولی در دانشگاه صنعتی شریف، از همدان به تهران کوچ می کند.

در دوران تحصیل اوّلین کانون نهج البلاغة را در آن دانشگاه تأسیس کرد. دوستان ایشان می گویند: با تشویق آیت الله حسن زاده و با دست خالی کار را شروع کرد و این کانون را راه اندازی کرد.

همان موقع، مسؤول فرهنگی بسیج دانشجویی شد. اکثر اردوهای راهیان نور (که آن موقع تازه مرسوم شده بود) با برنامه ریزی و پیگیری های ایشان بود.

انتخاب شغل:

بعد از دانشگاه آنچه که در زندگی ایشان جلب توجه می کند این است که ایشان- با توجه به استعداد بالایی که داشتند و توانایی ورود به هر کاری را داشتند- اما در انتخاب شغل خیلی حساسیت نشان می دادند.

اگر ما بودیم در کاری وارد می شدیم که کار کمتری انجام دهیم و پول بیشتری در بیاوریم. اما ایشان که فارغ التحصیل مهندسی شیمی از دانشگاه صنعتی شریف بودند وارد سپاه قدس می شوند! با وجود اینکه ایشان ضعف جسمی داشتند و به خاطر بدن نحیف و لاغری که داشتند معافیت پزشکی داشتند، اما وارد نیروی قدس می شوند و کار نظامی می کنند. احساس می کردند که نیروی قدس در آینده ی نزدیک نقش کلیدی در منطقه خواهد داشت.

بعد از مدتی (در حدود سال 80) به گوشش می رسد که قرار است در ایران انرژی هسته ای راه اندازی شود.

به سایت ucf اصفهان مراجعه می کند تا به عنوان کارشناس، کارش را شروع کند. در آن مقطع وقتی با آن سر و وضع ساده و تیپ حزب اللهی وارد سایت می شود، مسؤول مجموعه او را می بیند و از علّت حضور او جویا می شود. می گویند که برای مصاحبه آمده است. همانجا دستور ردّ او را می دهد و می گوید: اینطور آدمی به کار ما نمی آید!

از آنجا خارج می شود، اما چون انتخاب کرده بود که در این صنعت باید خدمت کند و جهش علمی ایجاد کند، نا امید نمی شود و چند ماه بعد به سایت نطنز مراجعه می کند. به واسطه ی یکی از دوستان هم­دوره ای خود که قبلاً وارد آنجا شده بود، وارد سایت نطنز می شود.

در عرصه ی هسته ای:

آن زمان که ایشان وارد این سایت می شود (سال 82) هنوز به صورت صنعتی غنی سازی نداشتیم. چند تیم تشکیل داده بودند و هر کدام سعی می کردند زودتر این مسأله را به نتیجه برسانند، از جمله تیمها شهید احمدی روشن بود با چند نفر دیگر از دوستانشان. ماههای متوالی گاز تزریق می کردند و منتظر بودند تا غنی سازی اتفاق بیفتد اما به علّت های مختلفی این انتفاق نمی افتاد؛ از جمله علتها اینکه در تحریم علمی بودیم و اطلاعات کافی در اختیار ما نبود و به جهت بایکت علمی مجبور بودیم کار را از صفر شروع کنیم.

و از جمله علتها اینکه از حیث تجهیزات و قطعات اوّلیه هم تحریم بودیم و دسترسی ما به قطعات با چالشهایی مواجه بود. قطعات به کار رفته در صنعت هسته ای کاربرد دوگانه ای نداشتند و مخصوص بحث هسته ای بودند. لذا طرح درخواست آن قطعه در بازار جهانی معنایش مشخص بود! حالا تهیه ی این قطعه از دست دشمن چگونه ممکن خواهد بود با اینکه تمام همّ و غم او این است که این قطعه به دست ما نرسد!

گاهی قطعات قلابی یا دستکاری شده به دست ما می رسید که مانع به نتیجه رسیدن تحقیقات می شد. گاهی قطعه ای را به ما می دادند که تا 15 خرابکاری روی آن انجام شده بود! وقتی تست می کردی می دیدی که سالم است، اما وقتی در خط تولید قرار می گرفت ایجاد اخلال می کرد و کسی نمی فهمید مشکل از کجاست؟!

در این مقطع کار ایشان کار علمی محض بود و در اوّل تیر آن سال بود که توانستند اوّلین ماشین سانتریفیوژ را گازدهی بکنند و محصول غنی شده را از خروجی آن دریافت کنند.

ایشان گاهی بعد از گاز دهی به ماشین، پای آن زیارت عاشورا می خواند. گاهی کارشان خیلی طول می کشید و از رفتن به مهمان سرا صرف نظر می کردند و کنار ماشین ها می خوابیدند (با اینکه محیط اکتیو و آلوده بود).

برای کارمندها این طور زحمت ها بی معناست که یک نفر از 24 ساعت 18 ساعت را پای یک ماشین سانتریفیوژ سپری کند.

همیشه این احساس را داشتند که مملکت ما عقب است و فرصت زیادی ندارد و باید هرچه زودتر خودش را به کشورهای پیشرفته ی سلطه گر برساند.

تا اینکه در مدت زمانی کوتاه ایران به این فنّ آوری دست پیدا کرد که این را جز از الطاف خاصه ی الهی نمی توان دانست. اینطور نیست که بشود گفت این حاصل تلاش و تدبیر و زرنگی ما بوده است!

سال 82 تا 84 که ایران تعلیق غنی سازی را می پذیرد، ایشان کار عملی نمی توانستند انجام دهند، نیروهای پژوهشی کار خاصی نداشتند و عده ای حقوقشان را می گرفتند و می رفتند و می آمدند. اما ایشان خودشان می فرمودند: در آن دو سال هرچه مستندات فنی به صورت کاغذی یا اینترنتی وجود داشت مطالعه کردم و چیزی از مستندات وجود نداشت که من مطالعه نکرده باشم.

سال 84 که به صلاح­دید نظام از تجهیزات فک پلومپ شد، جهشی برای شهید احمدی روشن بود و ایشان سعی کرد تک ماشین را به زنجیره ماشین ها تبدیل کند و به سمت صنعتی شدن آن برود.

سعی کرد افرادی که همفکر خود او بودند و انگیزه های یکسانی داشتند وارد کار کند و از آنها کمک بگیرد. صنعت هسته ای در آن زمان صنعت گُنگی بود که آینده ی روشنی نداشت و حقوق و مزایای مناسبی هم نداشت و در معرض انواع تهدید ها هم بود. اینطور سر زبانها افتاده بود که افراد پولدار و بیکار و مجرّد که هیچ کس و کاری ندارند و نیازی هم به پول ندارند، به درد کار کردن در انرژی هسته ای می خورند!

در چنین وضعیتی شهید احمدی روشن افراد دغدغه مند را از صنایع مختلف جمع آوری کرد و وارد این صنعت کرد.

سال 84 تا 88 به واسطه ی فعالیت های امثال این شهید، جهش عظیمی در این عرصه به وجود می آید که غرب را بهت زده می کند.

در جریان سوخت 20 درصد:

در بحث غنی سازی 20 درصد از خود دکتر جلیلی شنیدم که می گفت: در یکی از مذاکرات گفتیم که سوخت رآکتور تهران- که محصول آن رادیو دارو است و کاملاً صلح آمیز است- تمام شده است، اگر واقعاً راست می گویید و با ما خصومتی ندارید سوخت 20 درصد را برای این رآکتور در اختیار ما قرار دهید. همانجا خانم اشتون و دیگران خندیدند و گفتند: شما تحریم هستید و ما این سوخت را در اختیار شما قرار نخواهیم داد. در جوابشان همانجا گفتم: بنا بر این ما خودمان این سوخت را تولید می کنیم. و این حرف را بدون اینکه با مشاور فنی صحبتی کرده باشم و از عملیاتی بودن آن خبر گرفته باشم، گفتم. بعد از جلسه وزیر امور خارجه ی فرانسه در مصاحبه اش گفت: دکتر جلیلی یک بلوف سیاسی زد!

دکتر جلیلی می گوید: بعد از جلسه مشاورین را در جریان حرفی که زده بودم، قرار دادم و از امکان آن جویا شدم. مسؤولین فنی هم گفتند که ما خبر چندانی نداریم و باید بررسی کنیم و ببینیم شدنی است یا نه؟! بعد از آن وقتی پروژه ی 20 درصد تعریف شد- که از ارکان آن در حوزه ی غنی سازی تیم شهید احمدی روشن بود- از زمان ابلاغ پروژه تا وقتی که نظام به نمونه ی 20 درصد دست پیدا کرد، بیش از یک ماه طول نکشید!

در این یک ماه تمام سایتهای دنیا انواع مقالات را نوشته بودند که دسترسی ایران به سوخت 20 درصد، با امکانات و ماشین هایی که دارد، غیر ممکن است و اگر هم دست پیدا کند، فلان اتفاق می افتد (که حتی بعضی از دوستان ترسیده بودند که واقعاً نکند چیزهایی  باشد که ما ندانیم!). با توکل بر خدا این اتفاق افتاد و همه را بهت زده کرد. ابتدا همه تکذیب می کردند و زیر بار نمی رفتند که ایران به این توانایی دست پیدا کرده باشد، اما رفته رفته مجبور به پذیرش شدند.

تغییر کاربری:

در همان ابتدای سال 88 بود که شهید احمدی روشن احساس کرد مشکل بزرگی در این صنعت هست و آن در حوزه ی تأمین تجهیزات. تجهیزاتی که برای توسعه ی غنی سازی نیاز داشتیم یا کم بود و یا خراب کاری شده بود. پمپی داده بودند که گاهی کار می کرد وگاهی کار نمی کرد و تشخیص آن هم خیلی سخت بود.

جالب است که شهید احمدی روشن به راحتی از کار فنی خداحافظی می کنند و وارد کار بازرگانی می شوند. می شنوید که ایشان معاون بازرگانی بوده، در حالی که ایشان مهندسی شیمی خوانده بود و تا سال 88 اصلاً کار بازرگانی نکرده بود. احساس کرد که در این زمینه کمبود داریم و لذا وارد این عرصه شد و در مدّت خیلی کوتاه کارهایی انجام داد که حتّی کسانی که دکترای مدیریت بازرگانی دارند به آن نرسیده بودند و آن کارها را ناشدنی می دانستند.

هم اکنون عده ای از مهندسان بینش و نگرششان این است که: نمی خواهیم، نمی توانیم، نمی گذارند!

در مقابل، شهید احمدی روشن تفکر دیگری را ترویج می کرد که: نمی گذارند، اما می خواهیم و می توانیم!

{

آن شهید از یکی از دوستان سؤال کرد: شما برای فوق لیسانس چه درسهایی می خوانید و چه کلاسهایی شرکت می کنید؟ وقتی آن دوستشان موادّ درسی را خبر دادند، شهید گفت: اینهمه وقت بگذارم تا تازه بتوانم فوق لیسانس بگیرم؟! من با همین لیسانسم پدر اسرائیل را در می آورم!

این بود که همه ی زحمتهای ایشان هدفمند، با کیفیت و دارای خروجی بود. امروز جامعه ی ما پر است از علم های بی نفع و بی ثمر.

}

کار بازرگانی کاری بسیار پیچیده بود. لازم بود قطعه ای را از آمریکا تهیه کنیم و به ایران بیاوریم که آن قطعه فقط و فقط در آمریکا تهیه می شد. حتی اگر روسیه این قطعه را می خواست باید آن را از آمریکا تهیه می کرد. کاربرد آن هم انحصاراً در ماشین های سانتریفیوژ بود. آمریکا هم می دانست که ما به این قطعه نیاز داریم و به هیچ وجه راضی نمی شد که به دست ما برسد. با این حال شهید احمدی روشن به اندازه ی مصرف چند دهه ی کشور این قطعه را تهیه می کند و به کشور می آورد! اینجاست که شست سرویسهای جاسوسی خبردار می شود و تعجب می کند که چطور قطعه ای که انحصار آن در دست ماست به دست اینها رسیده است، با اینکه مواظب بودیم به دست آنها نرسد!

هنوز که هنوز است دوستان بعضی قسمتهای کار ایشان را در نیافته اند و کسی نفهمیده که ایشان چطور این کار را می کرده. ایشان هم به جهت امور امنیتی خیلی از کارها را شخصاً انجام می دادند.

انصافاً هم موردی نبود که ایشان چیزی را خریداری کند و در آن خرابکاری صورت گرفته باشد! در حالی که اگر سرویسهای جاسوسی با خبر می شدند که مقصد این کالا ایران است، قطعاً روی آن خراب کاری انجام می دادند.

حتّی موردی بود که در یکی از تجهیزات مواد منفجره کار گذاشته بودند و طبق برنامه منفجر شده بود و کار را مختلّ کرده بود، روز بعد از آن جلسه گذاشتند و آن قطعه را آوردیم و باز کردیم. ایشان اولین چیزی که گفت، گفت: بروید شماره سریال آن را چک کنید و ببینید از کالاهایی است که من خریداری کردم یا نه؟ دوستان شماره سریال را چک کردند و وقتی معلوم شد از کالاهایی که شهید احمدی روشن تهیه کرده نبوده و پیش از آن تهیه شده بوده، نفس راحتی کشیدند و گفتند: خیالم راحت شد که مسیر خریدم اشتباه نبوده است.

از سال 88 تا 90 اکثر تجهیزاتی را که احتمال خرابکاری داشت و تهیه ی آنها سخت بود، با کمک تولید گران داخلی بومی سازی کرد.

آقای البرادعی وقتی که یکبار از سایت نطنز بازدید می کرد، قطعه ای مربوط به روتور ماشین سانتریفیوژ را می بیند و می گوید: اگر شما این قطعه را زده باشید می توانید ادعا کنید جزو کشورهایی هستید که غنی سازی دارید. دوستان به او می گویند ما این قطعه را هم اکنون در داخل کشور تولید می کنیم؛ و ایشان باور نکرد و خندید!

شهید با استفاده از پیمانکاران داخلی این کار را کرد، و حتّی یکی از تولید کنندگان تعریف می کرد که شهید قطعه ای را برای من آورد و گفت آن را بساز. من گفتم: «آلمان و فرانسه که این قطعه را تولید می کنند، صد و پنجاه سال سابقه ی متالوژی و مواد دارند، چطور از ما توقع دارید که یکساله آن را تولید کنیم». اما احمدی روشن با من کاری کرد که من باور کنم می شود، و شد! چند وقت پیش به یک نمایشگاه آلمانی رفته بودیم و در آنجا به ما گفتند: چه شده که این قطعه را چند مدّت است از ما خریداری نمی کنید؟ و ما گفتیم: این قطعه را بومی سازی کرده ایم. و او هم در آنجا خندید و گفت: باشد تولید کنید! بعد که فرایند تولید را توضیح دادیم، کم کم باورش شد. بعد من با افتخار به او رو کردم و گفتم: ببخشید! آن زمان که شما بالای درخت زندگی می کردید ما تمدّن داشتیم و علم برای ما ارزش داشت!

 

چند ویژگی اخلاقی شهید:

چیزی که در اخلاق ایشان خیلی بارز بود اینکه: اولاً احترام عجیبی به پدر و مادرشان داشتند. وقتی مادرشان زنگ می زند گوشی را از روی میز بر می داشت و بلند می شد و می ایستاد! دست روی سینه می گذاشت و مادرش را «سردار» خطاب می کرد.

نکته ی مهم دیگر این است که ایشان در راه اهداف و آرمانهایشان از مال و جان و حتّی آبروی خودشان هم گذشته بودند. به نظر من سخت تر از مال و جان، آبروی انسان است که گذشتن از آن خیلی سخت است، اما شهید احمدی روشن از آبروی خودش هم گذشته بود و هیچگاه ملاحظه ی این کار را نمی کرد که شاید کاری که می کند به ثمر ننشیند یا اینکه از لحاظ آئین نامه ای باعث آبروی او شود یا اینکه انگی به او بچسبانند!

ایشان اصلاً عافیت طلبی در ذاتشان نبود. وقتی هدف را می دید به سختی آن هدف را دنبال می کرد.

نکته ی دیگر در مورد دغدغه های ایشان بود. وقتی دغدغه ها بلند باشد، همت ها بلند می شود. دغدغه ی ایشان این بود که 1. ببینند ولیّ امرشان از ایشان چه انتظاری دارد 2. از ایشان چه کاری بر می آید؟

بارها می گفت که دغدغه ی من این است که اسرائیل را از بین ببرم...

کسی که چنین دغدغه ای داشته باشد، شب و روز نمی شناسد. همیشه می گفت خیلی عقبیم.

چند روز بعد از شهادت، یکی از دوستان که همراه ایشان بودند تعریف می کند: وقتی از سمت سایت به سمت کاشان می آمدیم، کنار باغ فین، بدون هیچ مقدمه ای ایشان به من رو کرد و گفت: سیّد! قطعاً من شهید می شوم و قطعاً با ظهور آقا بر می گردم نگران نباشید.

و این سید که این حرف را تعریف می کند کسی است که شب آخر کاری با ایشان بگومگوی کاری پیدا کرده بود و با این حال این نقل را تعریف می کند.

  • مهدی جهانشاهی
۲۰
خرداد

صلح با دنیا

می گویند: ما اهل صلح هستیم؛ ما که جنگ طلب نیستیم! جنگ طلب آنهایی بودند که دنبال هسته ای بودند...! فراخوان هم داده اند: فیلم کوتاه با موضوع: محمد، پیامبر صلح...!

می گوییم: با ظالمان در صلح بودن چه مزیتی دارد؟ مثلاً با داعش صلح کردن معنا دارد؟! خدا کجای قرآن پیامبرش را به صلح طلب بودن تمجید کرده؟ صلح با چه کسانی؟ دوستان یا دشمنان؟ با دوستان که دوستیم و صلح معنا ندارد! با دشمنان هم بنا بر صلح نیست! چون دین اسلام آمده تا جهانی شود!

«اشداء علی الکفار» که در وصف اصحاب پیامبر نازل شده یعنی چه؟ یعنی صلح؟ آیا امام زمان با صلح طلبی عالم را پر از عدل و داد می کند؟

دوست شهید احمدی روشن می گفت: دغدغه ی دائمی شهید، نابود کردن اسرائیل بود! می گفت: باید کاری بکنم؛ چون هنوز اسرائیل روی زمین است.

با این وجود صلح اصلاً چه معنایی دارد؟ این حرفها، حرفهای قشنگی است که درون آن فاسد است.

البته در جنبه های فردی انسان در مقابل دشمن خودش هم ممکن است از خودگذشتگی کند، همچنان که پیامبر خدا از حق شخصی خود می گذشت و کفار را مورد عفو قرار می داد، اما صلح به معنای مدارا میان حکومت حق و حکومت باطل چه مزیتی دارد؟

ثانیاً: اگر ما در مقابل زیاده خواهی های دشمن ایستادگی کنیم معنایش جنگ است؟! اگر ما از حق هسته ای خودمان کوتاه نیاییم جنگ طلب هستیم؟ از کی تا به حال مظلومی که از حق خودش دفاع کرده، اسمش را گذاشته اند خشونت طلب!

ثالثاً: راه جهانی کردن صلح چیست؟ از نظر دین ما راه آن، خشکاندن ریشه های خشونت و فساد است! نه مماشات و سستی در برابر مستکبران!

می گویند: حالا از راه دیپلماتیک مشکل را برطرف می کنیم!

می گوییم: این راهی است که باب میل دشمن است و از آن سوء استفاده تبلیغاتی می کند. همان که رهبر بزرگوار فرمودند: «مذاکره برای مذاکره» و «مذاکره برای فروختن ژست ابرقدرتی». عیبی ندارد! اما اگر این کار را کردیم دیگر از خدا توقع نصرت و یاری نداشته باشم! و لئن اتّبعت أهواءهم بعد الذی جائک من العلم ما لک من الله من ولیّ و لا نصیر (اگر از خواسته های آنها پیروی کردی [و باب میل یهود و نصاری کاری انجام دادی] دیگر از جانب خدا برای تو هیچ ولایت و یاری نخواهد بود).

می گویند: نمی شود با کلّ دنیا که جنگید! اگر نخواهیم مذاکره کنیم یک دنیا در مقابل ماست!

می گوییم: 2-1+5 می شود چند؟ می شود کلّ دنیا؟! رهبر انقلاب خطاب به دولتمردان فرمود: بی خود اجماع جهانی علیه خودتان درست نکنید! و فرمود: اگر هم دولتها علیه شما باشند اما تمام مستضعفان عالم چشم به شما دوخته اند....

بله عزیزم! حالا متوجه باش که چرا رهبر انقلاب فرمود: اگر ملت ما از آرمانهای امام دور شود سیلی سختی خواهد خورد!

  • مهدی جهانشاهی
۰۶
خرداد

سختی ها تقصیر کیست؟

واقعاً مشکلات من به گردن کیست؟! خیلی ها هستند که هیچ برایشان مهم نیست تقصیر به گردن کیست! فقط می خواهند یک نفر باشد که تقصیرها را سر او خراب کنند! می خواهد صاحب کار باشد... می خواهد خانواده باشد... می خواهد رهبر باشد یا ....

این مسأله را به لحاظ دو عالم: عالم معنا، و عالم ظاهر و طبیعت جداگانه دنبال می کنیم!

البته نگاهمان به ظاهر هم باید وجهه ی دینی باشد و با معیارهای اسلامی سهم ها را می سنجیم.

****

به لحاظ عالم ظاهر، بخشی از مشکلات قطعاً به خاطر سنگ اندازی های حزب شیطان است! تا بوده شیطان این کارها را می کرده و این قدرتی است که خدا موقتاً به او داده تا بندگانش را امتحان کند، همچنان که شیطان قدرت یافت حضرت ایوب را تحریم کند؛ و خدا به این سبب صبر حضرت ایوب را آزمود.

منابع ما بالاتر از این را می گویند! بنا بر آنچه از آیات قرآن بر می آید هرگاه یک علَم و نشانه ی هدایت سربلند می کند، در مقابل آن دو شیطان سراسیمه دست به کار می شوند تا هرطور شده نگذارند کار آن مرد خدا پا بگیرد و به سرانجام برسد. آن دو شیطان، یکی شیطان انسی است و دیگری شیاطین جنی!

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا (انعام 112)

این یعنی ما باید تاوان پس بدهیم! تاوان اینکه گفته ایم می خواهیم از زیر پرچم شیطان بیرون بیاییم و مستقل باشیم! تاوان اینکه دست به کار شده ایم و حکومت ستم شاهی را بیرون کرده ایم و حکومت ولیّ الهی را بر خود پذیرفته ایم! کار ما مشکل است! وقتی گفتیم «خدا» را می خواهیم، تازه باید آماده سنگ اندازی های جبهه ی شیطان باشیم و سعی کنیم شیطنت های او را از سر خودمان دور کنیم.

البته اگر ما اجازه ی نفوذ به شیطان ندهیم او قدرتی بر ما نخواهد داشت. اما به هر حال ما این اجازه را به او داده ایم و در اندازه ای که جای پا باز کرده، توانسته ما را اذیت کند. یعنی ادامه یافتن سختی ها و سنگ اندازی های شیطان فقط به خاطر این است که ما به او اجازه ی نفوذ داده ایم و او را در امور جامعه دخالت داده ایم. (وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ: به ظالمین تکیه نکنید که گرفتار آتش می شوید و از جانب غیر خدا دوستی نخواهید داشت و هیچگاه یاری نخواهید شد) (هود 113)

نتیجه ی پذیرش این معنا این می شود که:

اولاً: باید بپذیریم که پیشرفت ما و رفع مشکلات ما به «مبارزه» گره خورده است و این تنها راه است!

ثانیاً: علت کندی برخی از پیشرفتهای ما توجیه می شود؛ چون ما دشمنانی داریم که تمام سعیشان را می کنند تا ما پیشرفت نکنیم و به مقصد نرسیم. برخلاف خیلی از کشورها که جیره خور شیطان هستند و شیطان کاری با آنها ندارد و بلکه در برخی جوانب آنها را کمک هم می کند! ما نباید خودمان را با برخی کشورهای توسعه یافته مقایسه کنیم! شرایطی که ما داریم خیلی متمایز است، و این شرایط را وقتی قبول کردیم که برای حرکت به سمت آزادی و ولایت الله، گام برداشتیم.

در همین راستا بود که مملکت ما سالها زیر سایه ی تحریم سعی و کوشش کرد و طعم پیشرفت درون زا را چشید.

تحریم هایی که به ما تحمیل شد کم چیزی نبود و اگر کمک خدا نبود، می توانست برای سرنگونی ما کافی باشد. یعنی با وجود این تحریم ها نه تنها تعجّب ندارد که وضعیت بازار ما به هم خورده است! بلکه تعجب در اینجاست که چطور کشور ما توانست خودش را در مقابل این تحریم ها واکسینه کند! الآن غرب از ما در تعجّب است که چرا هنوز سر پا هستیم.

خلاصه بخشی از مشکل از طرف غرب و دست اندرکاران شیطان است و این یعنی ما در یک امتحان بزرگ قرار داریم! به هر حال این تحریم ها خیلی مهم و مؤثر بودند.

اما همه چیز این نبود! این درست نیست که چشم بسته همه ی مشکلات را به آن طرف نسبت بدهیم! این هم اصلاً ادعای ما نیست. رهبری فرمودند:

ما ضعف داخلی داریم، همه مشکلات متوجه دشمن نیست/ دانلود

****

بخش دیگر از مشکلات به عهده ی مسؤولین و دست اندرکاران دولتی است؛ رهبری بارها از عملکرد اقتصادی دولت گله کرده و بارها راهکارها و راهبردهای مؤثر را پیش پای آنها قرار داده، اما عملکرد آنها غایتاً نتوانسته رضایت رهبری را تأمین کند و هنوز دستورات متعدد رهبری روی زمین مانده است. فقط هم مقصر دولت مردان نیستند! هرکس به اندازه ای که دستی در کار دارد مسؤول است! از نماینده گرفته تا رئیس جمهور و ...

اما این رئیس جمهور یا نماینده را چه کسی تعیین می کند؟ مردم!

پس انگشت اتهام به طرف خود مردم بر می گردد و آنها باید سهم خودشان را از اشتباه قبول کنند! مردم بودند که به کسانی رأی دادند که خائن به انقلاب از آب در آمدند (امثال بنی صدر و خاتمی و دیگر کسانی که هیچ اعتقادی به رسیدگی به مستضعفان ندارند!) طبیعی است که مردم باید تاوان اشتباهشان را پس بدهند.

****

-  شاید بگویید: رهبر اینجا چکاره است؟ رهبر باید جلوی اشتباهات مردم و مسؤولان را بگیرد!

-  جواب این است که: اتفاقاً قدرت و نفوذ رهبری را هم مردم تعیین می کنند! مردم هر اندازه که در حمایت از رهبری همدل و همزبان باشند، دست رهبری را بازتر خواهند گذاشت تا برای اصلاح مشکلات اعمال قدرت بکند. این در مبانی اسلامی اینگونه تعریف شده است و ائمه ی اطهار نیز آن اندازه ای در امور دخالت می کردند که حمایت مردم اجازه می داد.

حالا خودتان به اطرافتان نگاه کنید و ببینید چند درصد از مردم مطیع امر رهبری هستند و تصمیمات آن بزرگوار را روی چشم می گذارند؟ چند درصد معترض هستند و در مقابل تصمیمات ایشان موضع گیری می کنند؟ این را از هجم کسانی که به جای گوش دادن به سخنان رهبری به حرفهای bbc گوش می دهند و اعتماد می کنند می توانید بفهمید.

اتفاقاً رهبر بیشتر از آنچه که از او توقع می رفته کار کرده و اگر بیشتر از این بخواهد بر دولتمردان فشار وارد کند، دخالت در کار آنها به حساب می آید (در حالی که در مملکت ما وظایف تقسیم شده هستند و کار رهبری تنها مدیریت کلان مسیر انقلاب است). لذا ما نباید توقع داشته باشیم که خرابکاری بکنیم و بعد به گردن رهبر بزرگوار بیندازیم که باید خرابکاری ما را اصلاح کند!

****

اینها به جای خود! اما هنوز یک سهم از اشتباهات باقی مانده است!

مردم هم در این سختی های خودشان سهم دارند! سهم آنها اتفاقاً کم هم نیست! مردم مستقیماً می توانند کاری کنند که مشکلات برطرف شود یا اینکه مشکلات چند برابر شود.

مردم ما فرهنگ تولید ندارند، همت تولید جنس مرغوب را ندارند.

مردم ما فرهنگ مصرف ندارند و إلا با مصرف می توانستند تولید را جهت دهی و مدیریت کنند (همینجا اضافه کنیم که: از رهبر مظلوم نباید توقع بیجا داشت! وقتی خود ما مردم به حرف رهبرمان که دستور داده اند جنس داخلی مصرف کنیم گوش نمی دهیم، از دولتمردان چه توقّع؟!)

مردم ما فرهنگ عرضه هم ندارند! آنقدر دزدی ها و کم فروشی ها زیاد شده که ... بماند!

تا اینجا سه سهم از اشکالات به گردن مردم افتاد و یک سهم به گردن دشمنان و یک سهم به گردن دولتمردان!

اما وارد بُعد معنا می شویم!

آثار گناهدر بعد معنا تماماً تقصیرها به گردن خود مردم است! بله! هرچه می کشیم به خاطر خودمان است! به خاطر گناههای خودمان! این ادعای من نیست! حرفی است که خدا بارها در قرآن تکرار کرده: ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم (هرچه بر سر شما می آید به خاطر کارهایی است که با دست خودتان مرتکب شده اید!)

این اولین باری نیست که در طول تاریخ خشکسالی می آید! بارها تکرار شده و هر بار هم علت آن فقط یک چیز بوده، و آن گناه...

البته لازم نیست شما دست به گناه آلوده کنید و اصراف را به اوج برسانید تا عذاب بیاید! کافی است که دیگران گناه کنند و شما تماشا کنید! یعنی امروز ما داریم در آتشی می سوزیم که انسانهای گنهکار جامغه افروخته اند. دلیل این ادعا هم سخن رسول خداست که فرمودند: إن المعصیة إذا عمل بها العبد سراً لم تضر إلا عاملها ، وإذا عمل بها علانیة ولم یغیر علیه أضرت بالعامة (بحار الآنوار ح97 ص75) هنگامی که معصیت در نهان انجام گیرد تنها به صاحب آن ضرر می زند، اما هنگامی که در عیان صورت گرفت و کسی چهره در هم نیفروخت، ضرر آن به همه می رسد!).

می توان نتیجه گرفت: هزار رئیس جمهور و رهبر عوض شود... امام زمان هم بیاید... باز مشکلات ما باقی خواهد ماند و هشتمان گروی نه است... اگر انسانهای پاکی نباشیم!

گناههایی مثل: تنها گذاشتن ولیّ فقیه و علما، دوستی با دشمنان خدا، ندادن خمس و زکات، ترک نماز و روزه، زنا و ... که همه اینها در جامعه ی ما شایع هستند.

اینطور که حساب کنیم دیگر تعجب نمی کنیم که چرا وضع مان خراب است! تعجّب می کنیم که چطور با اینهمه گناه، خداوند ما را زنده نگاه داشته و آن عذاب خانمان سوز را بر سرمان فرود نیاورده...

****

لذا نتیجه می گیریم: وقتی اشکالات خودمان را کوچک دیدیم، باعث می شود که اشکالات دیگران را بزرگ ببینیم و اشکالات را به گردن این و آن بیندازیم.

سؤال دیگری مطرح است و آن اینکه: اصلاً می شود که وضع ما خوب بشود؟

در پست بعد إن شاء الله...

  • مهدی جهانشاهی
۰۶
خرداد

هیچ شهیدی به این اندازه من رو تحت تأثیر قرار داده. این شهید قله ی دست نیافتنی منه.

روایت سردار آبنوش از معاون شهید خودش رو گوش بدید که می دونم نشنیدید.

سردار آبنوشبه طور اتفاقی، این فیلم به دستم افتاد و خدا رو شکر می کنم که از اسرار نهفته ی اون با خبر شدم.

ده دقیقه ی اوّل اوصاف شهید والامقام شهید حمید دهقانی، از زبان همرزم شهیده و بعدش هم چند خاطره ی تاریخی از اون شهید.

 

دانلود فیلم به حجم 75 مگابایت

[برای اینکه حجم کار پایین بیاد و خسته کننده نباشه کمی از اوایل فیلم رو بریدم.]

 

دانلود صدا با حجم 15 مگابایت

 

در قسمتی از فیلم، بُرد نفَس ولایت فقیه رو از زبان یک افسر جنگ جهانی اول می شنوید! این جمله از زبان او مرا یاد حرف سردار سلیمانی انداخت که در جمع خصوصی به ما گفت: من که بر معادلات بین المللی اشراف دارم می بینم که نظریه ی ولایت فقیه چه برد و نفوذ فوق العاده ای دارد (حتی بیشتر آنچه که نظریه ی مرجعیت دینی داشته است)...

  • مهدی جهانشاهی
۰۶
خرداد

انسان و مبارزه با شیطان

وقتی انسان شدی دیگر باید به این بازی تن بدهی! نمی توانی خودت را کنار بکشی و بگویی من نیستم! از پشت سر، شیطان تو را دنبال کرده و در پیش رو، جهنّم منتظر توست! چاره ای نداری جز اینکه بایستی و با شیطان مبارزه کنی!

جرم ما تازه سنگین تر است! چون انقلاب کرده ایم و شیطان را بیرون کرده ایم! حالا اگر بخواهیم عقب گرد کنیم و دوباره عرصه را برای نفوذ شیطان باز کنیم، گناهی نابخشودنی انجام داده ایم.

آنچه که گناه سستی ما را از این هم سنگین تر می کند این است که: ما پیش از این چوب مدارا و مسامحه با شیطان را خورده ایم! حق نداریم دوباره از این سوراخ گزیده بشویم! اگر تجربه شده ها را دوباره بخواهیم تجربه کنیم، عقوبت الهی سنگین تر خواهد بود؛ یکبار عقب نشینی کردیم و فهمیدیم که اشتباه کرده ایم. سال 82 همین تیم مذاکره کننده 2 سال ما را عقب انداخت و فهمید که هر قدر کوتاه بیاید نمی تواند آمریکا را از خود راضی نگه دارد، معلوم است! خدا فرموده که یهود و نصاری از تو راضی نمی شوند تا اینکه تابع آئین آنها شوی...

نرمش حضرت آدم را یادتان هست؟ برای اینکه به حرف شیطان ترتیب اثر داد، نه تنها به آنچه می خواست نرسید، بلکه آنچه را هم که داشت از دست داد! 300 سال گریه های او چه اثری داشت؟ فقط اینکه خدا گفت: گذشته ات را نادیده گرفتم! اما می توانی به جای اوّلت برگردی؟ نه هرگز! برو و از اوّل شروع کن! شاید بتوانی با زحمت آن بهشت را دوباره به دست بیاوری...!

فرزندان آدم! قاعده بر این است که هیچ مدارایی با شیطان نشود! تاریخ «انسان» با مبارزه با شیطان گره خورده است! و خداوند کلید حلّ هیچ یک از مشکلات ما را در دست شیطان قرار نداده است تا بخواهیم با نرمی و مدارا از دست او بگیریم!

مخصوصاً که ما بارها نصرت و یاری خدا را تجربه کردیم و دیده ایم که استقامت و ایستادگی در راه خدا چه برکاتی دارد و چطور ما را جلو می اندازد! خدا به دست مردم مجاهد ایران تا کنون بارها اعجاز کرده! کارهایی که همه می گفتند نمی شود، ما به مدد الهی انجام دادیم و حقیقت «إن تنصروا الله ینصرکم» را نشان دادیم. برای ما زشت است که دوباره بخواهیم با شیطان به چانه زنی بنشینیم!

حکومت اسلامی ما با مقاومت و مجاهدت به همه جا رسید، اما با تسامح و نرمش... هیچ! مثلاً امنیت امروز ما به خاطر چیست؟ امنیتی که کشورهای همسایه همه از آن محروم اند! رئیس جمهور فکر می کند امنیت امروز با تدبیر او میسّر شده؟

ما ایستاده ایم

این حرف امروز رهبر بزرگوار ماست! پشت کردن به این حرف چه عاقبتی دارد؟ همان که در کلام امیر المؤمینن آمده:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَعْصِیَةَ النَّاصِحِ الشَّفِیقِ الْعَالِمِ الُْمجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ، وَتُعْقِبُ النَّدَامَةَ. وَقَدْ کُنْتُ أَمَرْتُکُمْ فی هذِهِ الْحُکُومَةِ أَمْرِی، وَنَخَلْتُ لَکُمْ مَخزُونَ رَأْیِی، لَوْ کَانَ یُطَاعُ لِقَصِیرٍ أَمْرٌ!

من حرف خودم را به شما زده ام، حالا که گوش نمی دهید منتظر حسرت و پشیمانی باشید، چرا که سرپیچی از عالمی که خیر خواه و با تجربه است، عاقبتی جز این ندارد...

  • مهدی جهانشاهی
۰۲
خرداد

شعار امسال «دولت و ملت همدلی و همزبانی» یک فرمان دو سویه به دولت و ملّت است.

همان ملتی که پنجاه درصد آنها اصلاً به این دولت رأی نداده اند و با این حال موظف هستند با این دولت همزبان باشند.

و همان  دولتی که «اعتدال» را پیشه ی خود قرار داده و با این شعار نابجا خیلی از به اصطلاح «افراطی» ها را از خود دور می کند.

وظیفه ی رئیس جمهور این است که (مانند رهبر) راه مدارا و همدلی را با همه ی اقشار جامعه در پیش بگیرد. رئیس جمهور نباید هیچ کس را در مقابل خود قرار دهد و با این کار ایجاد دو دستگی کند!

خلاصه اینکه اعتدال می تواند خیلی خطرناک باشد، آنقدر که آقا امام رضا آن را فتنه ی بدتر از دجال معرفی می کند:

عن الحسن بن علی الخزاز قال : سمعت الرضا ( علیه السلام ) یقول : إن ممن ینتحل مودتنا أهل البیت من هو أشد فتنة على شیعتنا من الدجال ، فقلت : بماذا ؟ قال : بموالاة أعدائنا ، ومعاداة أولیائنا إنه إذا کان کذلک اختلط الحق بالباطل ، واشتبه الامر فلم یعرف مؤمن من منافق . (روایت صحیح السند از وسائل الشیعة ج16 ص179).

«برخی از کسانی که دوستی ما اهل بیت را یدک می کشند، فتنه ای بدتر از دجال برای شیعیان ما دارند» از حضرت سؤال شد: چگونه؟ فرمود: با دوستی دشمنان ما و ابراز دشمنی با دوستان ما! هنگامی که این فتنه پیش آید، حق و باطل مخلوط می شوند و امر مشتبه می شود و هیچ مؤمنی از منافق تشخیص داده نمی شود.

این فتنه دو رکن اساسی دارد:

اوّل اینکه نسبت به دشمنان اسلام ابراز دوستی شود و خط کشی و مرزبندی با آنها کنار برود و با اظهار دوستی آنها مقاصد دنیوی دنبال شود.

دوّم اینکه: با برادران دینی فقط به خاطر اینکه با آنها اخلاف نظر دارند، اظهار دشمنی شود و با برچسبهایی مثل افراطی و عدّه ی معدود، تغذیه شده از جای خاص و ... طرد شوند.

وظایف ما به جای خود و ان شاء الله به آن عمل می کنیم.

اما سؤالمان از رئیس جمهور محترم این است که: آیا آن تفکری که در مجلس شورای اسلامی چندین نماینده دارد، در جامعه ی ما اقلیّت به حساب می آید؟؟؟

چطور ایشان خودشان را ملاک اعتدال معرفی می کنند؟؟؟

 

واکنش رهبری به این فتنه چگونه بوده است:

آنجا که رئیس جمهور نیروهای انقلابی را طرد می کند، رهبری فرمودند: اینقدر جوانهای انقلابی را نکوبند، روزی که برای کشور مشکلی پیش بیاید اینها هستند که سینه سپر می کنند.

و آنجا که رئیس جمهور راه نرمش و مدارا با دشمن را در پیش گرفت، رهبری فرمودند: دولت جواب آمریکایی ها را بدهد. پررویی های آنها را بی جواب نگذارد...

  • مهدی جهانشاهی
۰۲
خرداد

آیا همه جا اعتدال خوب است؟ آیا همه جا زیاده روی بد است؟ مثلاً در خوب بودن زیاده روی معنا دارد؟؟ پیامبر خدا فرمودند: لَا سَرَفَ‏ فِی الْخَیْر (در خوب بودن زیاده روی وجود ندارد!). ملاک چیست؟ زیاده روی در چه چیزهایی بد است؟ اعتدال اصلاً چرا خوب است؟ به نظر می رسد که گاهی استفاده ها از تعبیر اعتدال اصولی نیست و در حدّ یک شعار است که شنونده را شاد و خوشحال کند!!

مثلاً اینکه قرآن وعده می دهد دینِ پیامبر را عالم گیر کند و بر تمام ادیان مسلط گرداند، آیا سخن معتدلانه ای است؟ مثلاً بهتر نیست امام زمان با دیگر ادیان هم کنار بیاید و اینقدر آتش جنگ را برافروخته تر نکند؟؟؟

طبق قواعد سر انگشتی دنیا مثلاً آیا شعار بنی صدر اعتدال گرایانه نبود؟! او با احتساب توان نظامی آن روز جامعه می گفت: جنگ جنگ تا یک پیروزی. شعار امام راحل مثلاً افراط گرایانه نبود؟! می گفت: جنگ جنگ تا رفع فتنه از کلّ عالم! همان که شعار قرآن است (قاتلوهم حتّی لا تکون فتنة)، پس باید قرآن را هم با این حساب افراطی بدانیم!! اما به هر حال بر خلاف باورها، شعار حضرت امام نتیجه داد و همه ی قدرتها در مقابله با این کشور نوپا اظهار عجز کردند...

پس ملاک چیست؟

اگر ما مسلمان و بنده ی خدا هستیم باید ملاک را (دین) قرار بدهیم. هرچه خدا گفت! مثلاً اگر خدا گفت: باشیطان ذره ای مدارا نداشته باشد، این اعتدال است. اگر خدا گفت: زیر بار ذلت نروید، این اعتدال است. اگر خدا گفت: در مورد واجبات و محرّمات ذره ای تسامح نشان ندهید، همین می شود اعتدال به تعریف قرآنی!

لذا در شعار اعتدال هم باید اعتدال داشت!

این شعار اعتدال از زبان دولت مردان ما چند آفت دارد:

1. اوّلین آفت آن این است که این شعار موضع گیری در مقابل دو دسته اهل افراط و اهل تفریط است! گویا دولتمردان خط حصاری دور خود کشیده اند و هرکس از خط آنها خارج باشد را با برچسب غیر معتدل بودن، از خود طرد کرده اند. در حالی که وظیفه ی یک رئیس جمهور این است که به تمام اختلاف سلیقه های داخلی احترام بگذارد. مخصوصاً که یک خط و یک تفکر در جامعه ی ما در مجلس نماینده دارد! چطور می توان اینها را اقلیت افراطی دانست!

لذا به نظر می رسد اعتدال یک شعار تفرقه انگیزانه است!

دولت نشان داده که نسبت به صدای مخالف سعه ی صدر کافی را ندارد، همین تکیه بر اعتدال نیز یکی از مظاهر آن است.

شاید به همین جهت باشد که رهبر بزرگوار ما شعار سال را طوری قرار دادند که اتحاد و همدلی را تقویت کند و این خلأ را جبران کند.

2. دوّمین آفت اعتدال در وادی سیاست و فرهگ است. اگر اعتدال معنایش تسامح نشان دادن نسبت به ناهنجاری ها باشد از نظر دین مردود است. اگر اعتدال معنایش تسامح در برخورد با سران استکبار باشد از نظر دین ردّ است. اگر اعتدال معنایش غیرت نداشتن در قبال آرمانها باشد این برای آینده ی ما خطر است!

دوستان من! نکند پرده ای روی دیدگان ما بیندازند و ما را از آرمانهایمان دور کنند. اگر شما را از «خیلی خوب بودن» دلسرد کنند راه شما را دور کرده اند.

راهی که شهدای ما آغاز کردند و با ادامه ی آن موفقیتهای متعدّدی برای ما به ثمر آوردند راه تسامح و تساهل در مقابل آرمانها نیست!

مقاومت

 

اگر فکر می کنید روزی می رسد که مقابله ی شیطان و بنی آدم به پایان می رسد سخت در اشتباهید! اگر فکر می کنید امروز در وضعیت جنگ نیستیم در خواب عمیقی قرار دارید.

پس بیایید بیدار باشیم! بصیر و بینا...

بیایید این شعار قرآنی را جایگذین کنیم: صبر! ما ایستاده ایم! پای آرمانها! محکم و با صلابت! تا آخر می مانیم! و به امام زمان ثابت می کنیم که در آزمون بلاها صبر خود را از دست نمی دهیم...

إن تنصروا الله ینصرکم. (همه چیز برای نصرت خدا)

  • مهدی جهانشاهی
۰۲
خرداد

منتظران! منتظر چیستید؟یملأ الله به الأرض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا

منتظران! منتظر چیستید؟ امام زمان شما قرار است چطور دنیا را برایتان آباد کند؟ اهداف و رویکردهای اصلی او چیست؟ برای رسیدن به اهدافش چه راهی را در پیش می گیرد؟

به دعای ندبه نگاهی کنید...

اگر اهداف حکومت مهدوی همان اهداف کلان جمهوری اسلامی باشد... اگر شما با اهداف این حکومت همراهی ندارید... پس چطور می توانید خود را منتظر امام زمان بدانید؟؟؟

تصوّر شما از جامعه ی مهدوی چیست؟ از روزگار آن دوران چه می دانید که منتظر آن هستید؟ هر کس که منتظر چیزی هست به خاطر توقّعی است که از نیل به آن دارد و به خاطر نگاهی است که به آن دارد و باعث شده است نسبت به آن شوق پیدا کند.

* شاید بگویید دوران امام زمان دوران خوبی مطلق است و امام زمان برای اصلاح اشکالات و گسترش خوبی ها می آید! در آن زمان همه چیز جای خود است! همه مردم کاری را می کنند که باید بکنند و این راستی و درستی هدف حکومت امام زمان است. به دنبال آن هم خلاصی از مشکلات، رسیدن به راحتی و برکت یافتن زمین در انتظار بشریت است،

وقتی امام زمان می آید زمین ذخائر خود را بیرون می ریزد، همه جا پر از راحتی و آسایش می شود. همچنان که خداوند وعده فرمود: إنّ مع العسر یسراً.

مدعی گوید که با یک گل نمی گردد بهار      من گلی دارم که عالم را گلستان می کند

 

گرچه این هدف (فراگیر کردن خوبی ها) هدف بزرگی است اما به اندازه ای ناقص و کلی است که چیزی به دست نمی دهد! امام زمان برای گسترش خوبی ها می آید، اما کدام خوبی ها؟ تعریف شما از خوبی چیست؟ خوبی هایی که امام زمان قصد فراگیر کردن آن را دارد چه معیارها و شاخصه هایی دارد.

امروز هر کسی داعیه ی درست بودن مسیر خود را دارد و از حقّ و حقیقت برای خود تعریف خاصی دارد. حتّی بزرگترین دشمنان ما نیز مثل آمریکا و ... این ادعا را دارند که کاری که آنها می کنند درست است و نگرش دیگران غلط است! امروز آمریکا هم ادعا دارد: نسخه ی نجات بشریت در دست من است! می گوید: آزاد بودن انسان همان خوبی مطلق است! در حالی که تعریف امام زمان از خوبی، این نیست!

لذا این مهم است که بدانیم حقانیت در مکتب کسی که انتظار او را می کشیم چه معیارهایی دارد؟

دقیقاً ارزشهای جاری در حکومت عدل مهدوی چیست و اهداف جزئی آن حضرت چیست؟ این سؤال ماست!

پاسخ این سؤال را من به شما می رسانم: اهداف حکومت مهدوی آنطور که در روایات آمده از این قبیل است: گسترش عدالت (یملأ الأرض قسطاً و عدلاً)، یک پارچه شدن جامعه در کلمه ی تقوا و بندگی خدا (أین جامع الکلمة علی التقوی)، احیای دین به فراموشی سپرده شده (أین محیی معالم الدین و أهله) و از این دست اهدافی که هدف آفرینش و هدف جامع تمام انبیاء الهی بوده است.

اما سؤال دوّم مهم تر است.

* راهبرد امام زمان برای رسیدن به این اهداف متعالی چیست؟ اگر ما قرار است امام زمان را برای رسیدن به این اهداف یاری کنیم، در دستگاه حکومتی ایشان قرار است چه مسیری را در پیش بگیریم؟

در یک مناظره ی انتخاباتی مثلاً همه می گویند قصدشان پایین آوردن توّرم است اما هر یک برای خود راهبرد خاصی دارد و برای رسیدن به اهداف خود راهکار جداگانه ای ارائه می دهد که همین مهم است.

این حرف درستی است که با آمدن امام زمان دنیا آباد می شود، لکن سؤال اینجاست که آیا به محض آمدن امام زمان، همان روزِ اوّل، این همه تحوّل در عالم رخ می دهد؟! چه تصوّر بچگانه ای!

باید به این حقیقت برسیم که رسیدن به راحتی های آن زمان خرج دارد و ما باید بهای آن را پرداخت کنیم تا به آن خوشی ها برسیم! راحتی و آسایش معلول است! باید دید مردم چه کاری انجام می دهند و چه شرایطی مهیا می کنند که خداوند برکاتش را نازل می کند؟ مردم چه کار نیکی انجام می دهند که سزاوار این همه زیبایی می شوند؟ امام زمان چگونه زشتی ها را کنار می زند تا زیبایی ها خودنمایی کند؟

حقیقت این است که ما خود را برای حکومت مهدوی آماده نکرده ایم! چون نمی دانیم در آن زمان چکار می خواهیم بکنیم و چگونه باید امام زمان را یاری کنیم تا آن حضرت عالم را گلستان کنند و عقول را کامل کنند و زمینه ی وحدت کلمه بر کلمه ی تقوا را مهیا کنند!

برنامه های عملی امام زمان که مسیر اهداف آن حضرت را مشخص می کنند، در دعای ندبه آمده است! آنجایی که امام زمان را فرا می خوانیم و می گوییم: کجاست آن امامی که... امامی که چکار قرار است بکند؟ هر یک از این فرازهای "أین..." اشاره به سرفصلهای مهم این حرکت دارد.

اما چیزی که قابل توجّه است اینکه اکثر این فرازهای زیبا اشاره به جهت واحدی دارند که نشان می دهد این جهت مهمترین مرحله و گام اجرایی امام زمان است: با مراجعه به این فرازها و دقّت در آنها روشن می شود که: از 21 فرازی که اشاره به اهداف قیام امام زمان دارد 5 فراز اشاره به اهدف کلی (تجدید و باز گرداندن دین از دست رفته)، و 16 فقره دیگر همگی در خصوص "اهداف سیاسی" این قیام است، از جمله:

مبارزه با: ظلم، أمت و عوج، جور و عدوان، دستگاه شرک و نفاق، اهل فسوق و عصیان و طغیان، گمراهی و شقاق، کذب و افتراء، احزاب سرکش و متمرّد ، اهل تضلیل و ألحاد...

عزّت اسلام و ذلّت کفر، بازگرداندن عزّت از دست رفته و خون خواهی از خون انبیاء و اولیاء الهی.

این اهداف سیاسی همه در یک نقطه متمرکز است و آن: مبارزه با دستگاه شرک و کفر و سلب قدرت از آنها! اهداف ظهور همه اهداف سیاسی و جهانی است و مبارزه با طاغوت سرلوحه ی آن است.

این فرازها را مرور کنید:

این بقیة الله التى لا تخلو من العترة الهادیة

1. این المعد لقطع دابر الظلمة

2. این المنتظر لاقامة الامت والعوج

3. این المرتجى لازالة الجور والعدوان

این المدخر لتجدید الفرائض والسنن

این المتخیر لاعادة الملة والشریعة

این المؤمل لاحیاء الکتاب وحدوده

این محیى معالم الدین واهله

4. این قاسم شوکة المعتدین

5. این هادم ابنیة الشرک والنفاق

6. این مبید اهل الفسوق والعصیان والطغیان

7. این حاصد فروع الغى والشقاق

8. این طامس اثار الزیغ والاهواء

9. این قاطع حبائل الکذب والافتراء

10. این مبید العتاة والمردة

11. این مستأصل اهل العناد والتضلیل والالحاد

12. این معز الاولیاء ومذل الاعداء

این جامع الکلمة على التقوى

...

13. این صاحب یوم الفتح وناشر رایة الهدى

...

14. این الطالب بذحول الانبیاء وابناء الانبیاء

15. این الطالب بدم المقتول بکربلاء

16. این المنصور على من اعتدى علیه وافترى

همین اهداف سیاسی در روایات ما نیز برای قیام مهدوی ذکر شده است: یملأ الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً (پاکسازی زمین از ظلم و جور).

یملأ الله به الأرض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا

این مهمترین هدف قیام مهدوی است. وقتی دستگاه کفر و نفاق که از مهمترین موانع فطرت خداشناسی در زمین است، ضعیف و بی اثر شود، فطرتها خود را نشان می دهند و همه با جان و دل به سمت خدا روی می آورند. کافی است که از سنگ اندازی های جبهه ی شیطان خلاصی یابیم. در آن صورت است که به راحتی خواهیم توانست دستورات خدا را در زمین اجرا کنیم و روح خداپرستی و عبودیت در مقابل او را گسترش دهیم: دیو چو بیرون رود فرشته در آید.

حال اگر منتظر هستیم، باید خود را برای چه کاری آماده کنیم؟ بله! ایستادگی و مبارزه با طاغوت و شیطانیان جهان! همان اهدافی که معمار انقلاب اسلامی ایران برای قیام خود ترسیم کرد...

امام خمینی فرمود: اسرائیل باید از صفحه ی روزگار محو شود. فرمودند: هدف ما دفاع از مستضعفین جهان است...

این اهداف جمهوری اسلامی است، یعنی همان اهداف حکومت مهدوی! ببینید چقدر با این اهداف همراهی می کنید؟ چقدر منتظرید؟؟؟

اگر از استقامت در مقابل دستگاه طاغوت خسته شده اید، اگر مقابله با کفر را با منافع خودتان در تضاد می بینید، اگر غیرت و جسارتی در مقابل دشمن ندارید، شما منتظر امام زمان هم نیستید...

ما در این وضعیت امروزی خود اهداف بلندی داریم و باید به آنها فکر کنیم. ما برای مبارزه با طاغوت قدم به عرصه گذاشته ایم و باید برای چنین هدف بلندی برنامه ریزی کنیم. مسؤولیتی که بر عهده ماست خیلی بزرگ و با ارزش است.

  • مهدی جهانشاهی
۰۲
خرداد

چرا مرگ بر آمریکا؟!

چرا مرگ بر آمریکا

 

دشمنی این شیطان با ما امروز شکل دیگری به خود گرفته به گونه ای که برای عده ای ملموس نیست!

تا جایی که عده ای به شک و شبهه افتاده اند که چرا باید این بنی آدم را نفرین کرد؟

برخی نیز چنین نگاهی دارند که باید گفت: مرگ بر استکبار! و نباید گفت: مرگ بر آمریکا...

با یک نفر برخورد کردم که می گفت: از نماز جمعه بدم می آید چون در آن فحش و فحش کاری زیاد است...

حقیقت جریان چیست؟ فایده ی این کارها چیست؟ جز اینکه به دشمنی ها می افزاید و آمریکا را علیه ما می شوراند؟

*****

در این بحث نگاه ما درون دینی است و با مبنای احساسی برخی که می گویند: فحش دادن به دیگران کار زشتی است! کاری نداریم.

دستگاه کفر و بالخصوص قوم یهود قومی هستند که آیات زیادی از قرآن در مقابله با آنها وارد شده است و موضع گیری های صریح قرآن در مقابل این جبهه از روز روشن تر است. به مقتضای روایات متعدّد، تبرّی از دشمنان خدا جزو شاخصه های اصلی دین است و بدون آن دوستی با خدا خالص و حقیقی نمی شود (هل الدین إلا الحبّ و البغض؟).

آیات قرآن هم مؤید همین سخن است: «هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى‏ یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند» (مجادله 22).

درخواست اهل آتش هم از خداوند این است که: ای کاش به دنیا باز گردیم تا بیزاری بجوییم از سردمداران گمراهی، آنهایی که در دنیا از آنها تبعیت می کردیم! (بقره 167)

خداوند بسیاری از مؤمنین را به جهت دوستی با کافران توبیخ می کند: تَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ (مائده 80)

سرسختی در مقابل دشمنان خدا رویه ی قرآن است گرچه گاهی تاکتیک ها به صورت موقتی اقتضا کند که مسلمانان نرمش قهرمانانه از خود نشان دهند و به صلح هدیبیه روی آورند. قرآن در وصف مؤمنان می فرماید:

«اشداء علی الکفار رحماء بینهم»

یعنی مؤمنین همان قدر که نسبت به همدیگر بر پایه ی رحم و دلسوزی رفتار می کنند، اما در مقابل جبهه ی کفر به شدّت سر سخت و متنفّر اند.

(برائة من الله و رسوله)، آیات ابتدائی سوره ی توبه است که صریح در اعلام بیزاری و نفرت است.

تعابیر قران نیز در مورد کفار تعابیری تحقیر آمیز و همراه با نفرت است!

از این رو لزوم برائت و اعلام بیزاری نسبت به اینها هیچگونه جای شبهه و دغدغه ندارد و آیات و روایات متعدد ما در این خصوص صراحت دارند. از این رو امام راحل اعلام بیزاری از کفار را در برنامه حجاج گنجاندند و سنت برائت از مشرکین را به این وسعت ترویج دادند!

با توجه به پیشینه ای که از آمریکا سراغ داریم، و با توجه به شناختی که از سردمداران آن داریم، اعلام می کنیم که: دشمنی با آمریکا یعنی دشمنی با نماد استکباری، یعنی دشمنی با پرچمدار کفر، و دشمنی با آمریکا یعنی اینکه می دانیم زیرساخت های این کشور بر پایه ی دشمنی با خدا و یاری شیطان پی ریزی شده است. آمریکا شیطان بزرگ است و با قوّت تمام اهداف شیطان را به پیش می برد. قرآن هم نسبت به وجود «شیاطین انسانی» ما را بیداری داده!(انعام 112)

در ایامی که این دشمن خونخوار در مقابل ما صف کشیده بود و جوانان ما را به خاک و خون می کشید هیچ کس در لزوم تبری و اعلام بیزاری نسبت به او تشکیک نمی کرد و همه می دانستند که باید این دشمن خون آشام را به دشمنی بشناسند.

اما حقیقت این است که لزوم تبرّی از این دشمن آشکار امروز بیشتر و حساس تر است و نیاز ما به این ابراز دشمنی ها بیشتر است. امروز که او از درِ دوستی وارد شده است و در لباس دوست می خواهد با جنگ نرم ما را از اهدافمان دور کند باید بیشتر به خود توجّه بدهیم که این همان دشمن دیروز است که دیروز با زور شمشیر قصد مقابله با ما را داشت و امروز تغییر استراتژی داده است و اهداف او همچنان پابرجا است.

نکند به خواب غفلت گرفتار شویم و وسوسه های این شیطان مجسّم در دل ما مؤثر واقع شود که در آن صورت دیگر نیازی نخواهد داشت تا برای تسخیر ما لشکر کشی کند و با جسم و بدن ما مقابله کند.

امروز که این دشمن با ابزار هنر و حربه ی اقتصادی و تبلیغات ماهواره ای و اینترنتی می خواهد ما را نسبت به جامعه ی خودمان دلسرد کند، تلفات ما رو به افزایش است و عدّه ای گرفتار این پروژه ی گام به گام او می شوند که لازم است ما توطئه را در همان گام نخست خنثی کنیم. هنگامی که دشمن ما را نسبت به بیزاری جستن از جبهه ی خود دلسرد و بی غیرت کند معلوم می شود که دشمن گام نخست را با موفّقیت به پیش آمده و روشن است که پیشروی در گامهای بعدی برای او سهل و میسّر تر خواهد بود. پس امروز روزی است که با صدای بلند باید گفت: مرگ بر آمریکا! مرگ بر همان کسانی که هیچگاه قصد خیرخواهی ما را نداشته اند و تمام همّ و غم آنها این است که برای شیطان یارگیری کنند و جبهه ایمان را ضعیف و بی یاور بگردانند.

برخی می گویند: در بین مردم آمریکا مردمی نیکو سرشت پیدا می شوند که نباید آنها را لعن و نفرین کرد، بهتر این است که به جای مرگ بر آمریکا بگوییم: مرگ بر استکبار!

جواب این است که این شعار مرگ بر استکبار را هر انسان بی سر و پایی بر زبان جاری می کند و حتّی اگر از خود اوباما بپرسید که نظر شما در مورد استکبار و سلطه جویی چیست، خواهد گفت: مرگ بر استکبار!

چرا مرگ بر آمریکا

یعنی آنچه مهم است گذشته از این روحیه ی دشمن ستیزی و استکبار ستیزی، بصیرت داشتن کافی و دشمن شناسی است. دشمن ستیزی باید با دشمن شناسی همراه باشد. باید چشمان خود را باز کنیم و به درستی تشخیص دهیم و بدانیم که امروز سردمدار کفر، آمریکا و حکومت او و اعوان و انصار اوست.

حتّی مردم آمریکا به جهت اینکه از لحاظ فقهی «کافر حربی» به حساب می آیند، از نظر دین اسلام هیچ احترام و جایگاهی ندارد و لذا لعن و نفرین آنها بلا مانع است.

البته این تشکیکها نشانه این است که کسانی که این حرفها را می زنند گرفتار پروژه ی گام به گام شیطان شده اند و شیطان با توجیه های متعدّد توانسته است تا حدودی در وجود اینها نفوذ پیدا کند و تا حدودی دشمن ستیزی آنها را کمرنگ کند. همه این نفوذها از کمرنگ شدن روح استکبار تیزی شروع شده است، از نگفتن «مرگ بر آمریکا»!

فراموش نکنیم که مبارزه با شیطان و ستمگران عالم جزو بلندترین اهداف جمهوری اسلامی ماست. هنگامی به اهدافمان دست یافته ایم که «اسرائیل از صفحه روزگار محو شود».

پاسخ به یک شبهه:

می گویند: با مرگ و نفرین بر آمریکا، آنها را تحریک می کنید تا بیشتر به معارضه با ما اقدام کنند و مثلاً ما را تحریم کنند! این کار خلاف تعامل سازنده با دنیاست!

جواب:

اولاً: در سیاست خارجه همه چیز بر مدار منافع است و حرف زدن ها هیچ تصمیمی را عوض نمی کند! اگر تحریم کردن ایران از جهت اقتصادی برای کشورهای دیگر هزینه باشد، آمریکا به صِرف اینکه مردم ایران آنها را نفرین می کنند، متحمّل این هزینه نخواهد شد! لذا علّت تحریم ها را باید در جای دیگر جستجو کرد...

ثانیاً: اینکه ما یک جمله می گوییم: مرگ بر آمریکا! بدتر از این نیست که بارها آمریکا به مملکت ما خیانت کرده و خون جوانان ما را حلال شمرده! اگر چیزی در بین باشد که با «تعامل سازنده» منافات داشته باشد اینهمه پیمان شکنی ها و ظلمهایی است که آمریکا در حق ما روا داشته است!

ثالثاً: شاید این جمله ضرراتی در رابطه ی ایران و آمریکا داشته باشد، اما منافع آن برای تقویت مظلومین و مستضعفین جهان به مراتب بیشتر است! و همین چیزی است که به خاطر آن هر هزینه ای را حاضریم تحمّل کنیم!

یادمان نرود که روزی اگر کسی به آمریکا «تو» می گفت، شلوارش را خیس می کرد! اما امروز به دنیا اثبات کرده ایم که این قدرت پوشالی در مقابل عزم ملی و نصرت الهی لحظه ای تاب تحمّل ندارد...

  • مهدی جهانشاهی
۰۲
خرداد

موسی تو برو تا ما بیاییم!

ادامه ی راه

...وقایع داستان حضرت موسی مو به مو برای امت پیامبر نیز تکرار می شود! پس ببینید شما در این داستان کجای کارید؟

اینها راهی را شروع کرده بودند که راه برگشت نداشت و باید آن را تا آخر ادامه می دادند، اما ببیند دست کشیدن از استقامت و ادامه ی راه چه بر سر آنها آورد؟...

بنی اسرائیل یکی از گروههایی بودند که با کمال اصرار از خداوند "منجی" را طلب کردند اما هنگامی که حضور منجی را درک کردند نتوانستند با او همراهی کنند و لذا این مسیر را به سرمقصد نرساندند. دعاهای بنی اسرائیل 150 سال ظهور منجی را برایشان معجّل کرد و موسی از خانه فرعون به دادرسی آنها آمد! لکن این شروع کار بود و برای به نتیجه رسیدن این قیام قرار بود که با منجی همراهی کنند تا به دست خودشان دنیا را بر خود آباد کنند؛ اما چکار کردند؟

خوب است بدانید وقایع داستان حضرت موسی مو به مو برای امت پیامبر نیز تکرار می شود! پس ببینید شما در این داستان کجای کارید؟

اینها راهی را شروع کرده بودند که راه برگشت نداشت و باید آن را تا آخر ادامه می دادند، اما ببیند دست کشیدن از استقامت و ادامه ی راه چه بر سر بنی اسرائیل آورد؟

مائده آیه 20 به بعد:

(به یاد آورید) هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکّر شوید هنگامى که در میان شما، پیامبرانى قرار داد؛ (و زنجیر بندگى و اسارت فرعونى را شکست) و شما را حاکم و صاحب اختیار خود قرار داد؛ و به شما چیزهایى بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود!

 

اى قوم! به سرزمین مقدّسى که خداوند براى شما مقرّر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود بازنگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود!»

 

گفتند: «اى موسى! در آن (سرزمین)، جمعیّتى (نیرومند و) ستمگرند؛ و ما هرگز وارد آن نمى‏شویم تا آنها از آن خارج شوند؛ اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد!»

 

(ولى) دو نفر از مردانى که از خدا مى‏ترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامى که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید!»

 

(بنى اسرائیل) گفتند: «اى موسى! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همینجا نشسته‏ایم»!

 

(موسى) گفت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیّت گنهکار، جدایى بیفکن!»

ادامه راه

دیدید که چطور بنی اسرائیل از بار مسؤولیت شانه خالی کردند و پیشوای خود را تنها گذاشتند؟ اینها خیال کردند که رسیدن به رفاه وظیفه ای است که خدا و پیامبرش عهده دار آن هستند، غافل از اینکه تک تک مردم در این عرصه مسؤولند و باید خودشان برای خودشان دل بسوزانند.

«ای موسی تو و پروردگارت بروید و با آنان بجنگید!» این عبارت چقدر آشناست! شبیه سخن کسانی است که می گویند: «جمهوری اسلامی برای ما چکار کرد؟!» جواب خدا هم همان جواب است که «شما برای جمهوری اسلامی چکار کرده اید؟؟» آیا نگاهمان به قیام حضرت قائم نیز همین است؟ امام زمان بیاید و دنیا را برای ما آباد کند؟ چه توقّع زیادی!!!

اما شاید شما بگویید که: ما از استقامت خسته شده ایم و دیگر در ادامه ی راه قصد همراهی نداریم! هر چه شد شد! نمی خواهیم به عاقبت خوشش فکر کنیم!

جواب شما آیه ی بعد است که خداوند می فرماید:

خداوند (به موسى) فرمود: «این سرزمین (مقدس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است (و به آن نخواهند رسید)؛ پیوسته در زمین (در این بیابان)، سرگردان خواهند بود؛ و در باره (سرنوشت) این جمعیّت گنهکار، غمگین مباش!»

 

آری اینطور نیست که اگر از استقامت دست بکشیم، تنها یک فایده را از دست داده باشیم؛ نه! بلکه هزاران بلا را برای خودمان به ارمغان آورده ایم! این راهی است که بازگشت ندارد...

رزمندگان و شهدای ما راهی را شروع کرده اند، راهی که پایان آن به ما بستگی دارد. می توانیم خود را کنار بکشیم، از بار مسؤولیت شانه خالی کنیم، همه وظایف را به دوش دیگران بیندازیم و همه ی تقصیرها را متوجه دیگران بدانیم؛ که در آن صورت شوم ترین عاقبت ها را برای خود خریده ایم.

و می توانیم استقامت کنیم! عاقبت آن چیست؟ در این آیه به تصویر کشیده شده است: (فصلت 30 تا 32)

به یقین کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است!

 

ما یاران و مددکاران شما در زندگى دنیا و آخرت هستیم؛ و براى شما هر چه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هر چه طلب کنید به شما داده مى‏شود!

 

اینها وسیله پذیرایى از سوى خداوند غفور و رحیم است!»

  • مهدی جهانشاهی